پیدا به ضمیرم او پنهان به ضمیرم او این است مقام او دریاب مقام من...
ترکیب مورد علاقه(۵)
۱-مباحثه با دوست سر کلاس فیزیولوژی
استاد داشت درس میداد و چیزی نمیفهمیدم و با یکی از دوستام در مورد یه سری چیزا بحث کردیم.با دوست غیرمذهبیم.اینجور آدما رو همیشه برای بحث ترجیح میدم یه جذابیت خاصی دارن کسایی که خلاف تو فکر میکنن اگه منطقی طور باشن...
۲-تنهایی راه رفتن
مخصوصا وقتی هوا سرده و سرما رو احساس کنی...فکر کنی و فکر کنی و فکر کنی...لذت سکوت و قرار رو احساس کنی.یه حس خاصی داره.حس استغنا یه جورایی...حس اینکه خودت باشی و داخل جمع وحدت وجودیت رو از دست ندی...
۳-عاشق شدن و خود را به انکار زدن
در این مورد حرف بسیار است...به پست BILLIE مراجعه شود.البته بیلی شاید تکهای مشابه باشد...
۴-کتاب خوندن داخل اتوبوس
از اونجا که وقت نداریم و داخل خوابگاه هم نمیشه کتاب خوند،از معدود مکانهایی که میتونم کتاب بخونم اتوبوس هست.البته اگه آهنگ پخش نکنه داخل اتوبوس و دختر هم کنارت نشینه:/...من با این تکنیک حدود دویست صفحه از کتاب حرکت رو تونستم بخونم طی دو هفته و اندی در حالیکه ترم یک فقط تونستم یه کتابچه 80 صفحهای خیلی کوچولو از اقبال لاهوری رو بخونم:)...
ولی ترم جدید داخل یک ماه اول تونستم حدود دویست صفحه از کتاب حرکت رو بخونم:)
۵-جلسات شعر و نقد کتاب
کانون شعر و ادب برگزار میکنه و من هم شرکت میکنم تنها یه نقد کتاب رو تا اینجا از دست دادم و دو شب شعر و یک جلسه نقد کتاب رفتم.از بدی این برنامهها اینه که دخترها بیشتر شرکت میکنند برای مثال نقد کتاب سه پسر آمده بودند و 8 دختر که یکی از اونا وسط کار اومد و یکی دیگه عکاس بود و وقتی عکس گرفته و گذاشته داخل پیج اینستای کانون شعر و ادب من هستم و 8 تا دختر:/...جالبه که غیرمذهبیها این جلسات رو بیشتر میان و مذهبیها بیشتر هیئت میرن.
۶-کار تشکیلاتی
کار تشکیلاتی یعنی اینکه همه اعضا مثل یک بدن واحد که هدف مشترک دارند عمل میکنند و سازمانی نیست یعنی دستوری از بالا به پایین نیست.در این حالت اعضا باید توانمند بشوند و صرفا به انجام رسیدن کار مهم نیست بلکه توانمند شدن اعضا هم مهمه!شاید در کوتاه مدت سازمان جواب بده اما در بلند مدت این کار تشکیلاتی هست که موثرتر خواهد بود.
۷-امضا گرفتن از استاد پناهیان
میان دوره دفتر تحکیم وحدت قم بعد از سخنرانیشون ازشون امضا گرفتم:)...
۸-مسافرت رفتن مجانی
از طرف دفتر تحکیم وحدت مشهد رفتم و قم.هم فال بود و هم تماشا هم میرفتیم دوره چیز یادمیگرفتیم و هم اینکه همه چیز با خودشون بود و عصرها میرفتیم بیرون میگشتیم:).
۹-وصل کردن پیکسل به کیف
فعلا پیکسل دوره السابقون رو وصل کردم به کیفم و رنگ فیروزهای اون در پس زمینه زرشکی کیفم خودنمایی میکنه شاید بعدا پیکسلهای بیشتری هم زدم:).
۱۰-یادگیری زبان
از اونجا اهداف آیندهام مستلزم این هست که زبانم خوب باشه دورش گرفتم و این که میبینی ذره ذره داری پیشرفت میکنی خیلی لذت بخشه...
۱۱-یادگیری ایندیزاین
با این برنامه نشریه و مجلات رو طراحی میکنن و فعلا در مرحله یادگیری هستم.اینکه بتونی در یه محیط هرچه قدر دلت میخواد خلاقیت خرج بدی و همه چی دست خودت باشه و طراحی کنی خیلی جذاب باید باشه.
۱۲-هدفگذاری کردن در زندگی
هدف گذاری به زندگی معنا میبخشه و این بامعنا بودن زندگی حس لذت بخشیه و کسی این رو درک میکنه که یه بازه از زندگیش حس پوچی داشته باشه.
۱۳-جلسات فوق برنامه مثل تزریقات و نسخهخوانی
اینکه یاد بگیری که تزریقات رو انجام بدی و نسخه بخونی میتونه مفید باشه به هرحال شاید دیگران از ما توقعاتی داشته باشند و درک نکنن که بعد از 5 سال یه چیزایی حالیمون میشه و فکر کنن از همون اول که پزشکی قبول شدیم دیگه میتونیم عمل جراحی کنیم:/...
۱۴-بحثهای بهو و لعب در خوابگاه:/
واقعا یه بحثهایی میشه که چه بگویم...البته گاهی اوقات خودم هم شرکت میکنم داخلش.مثلا به دوستم گفتم فکر کن با همسرت رفتی کافه بهش چی میگی؟
یا اینکه روز سالگرد ازدواجتونه بهش چی میگی؟
یا بچت بزنه تلویزیون رو بشکونه چیکار میکنی؟
این آخری یه جوابی داد من مردم از خنده:))))
یا طبقهبندی دخترها بر اساس زیبایی:/...گاهی اوقات تخصصی هم میشه مثلا از نظر چشم جدا بررسی میکنن و از نظر ابرو جدا...هیکل جدا....قد جدا...
کلا خیلی از چیزایی که داخل خوابگاه میگذره رو باید سانسور کرد و به هیچ کس نمیشه گفت مخصوصا اگه داخل جمع خواهران گرامی هم باشند.:/
۱۵-نشریه زدن
داریم روش کار میکنیم.فعلا که دنبال مجوز هستیم.اسمش هست نغمه:)...
۱۶-سالن مطالعه بیمارستان رفتن
یه حس خاصی داره مثل اینکه داری وارد قلمرو خودت میشی.روز اولی که با دوستم رفتیم بهم گفت مثل یه پادشاه برو داخل نگاه هیچ کس نکن و سرتو بالا بگیر و برو...
قسمت ۱۷ به دلیل داشتن صحنه های خشن و اعتراض برخی از دوستان حذف شد...
۱۸-با دوستان دانشگاهی با ماشین بیرون رفتن و آهنگ بلندکردن و هوار کشیدن:/
این اوایل سال انجام دادیم و دیگه انجام ندادیم!ولی خوب حس خوبی داشت.
ولی بعدا دیدم اصلا با جمع بیرون رفتن بهم خوش نمیگذره و بعدش دوبار دیگه هم رفتم بیرون ولی وسط کار از جمع زدم بیرون!دیگه هم بیرون نمیرم!اگرم بخوام برم تنهایی میرم و خیلی لذت میبرم از تنهایی بیرون رفتن یا فوقش با یکی دوتا از بچهها که باهاشون حال میکنم.آدما زیاد بشن اصلا لذت نمیبرم از بیرون رفتن!
۱۹-با همون دوستان دانشگاهی به وسایل بازی کودکان در پارک حمله کردن
آره دیگه حمله کردیم به سرسره و تاب بچهها فقط قبلش گوشزد کردیم که نگید دانشجوی چه رشتهای هستیم وگرنه آبروی دانشگاهمون میرفت:)...
۲۰-کلاسهای هلال احمر
داخل کلاس هلال احمر کمکهای اولیه و اندازهگیری فشار خون رو یادگرفتم و برای اولین بار BILLIE رو اونجا دیدم.درکل شرکت داخل اینجور کلاسهایی بهتون توصیه میکنم مثلا ما این ترم رفتیم فیزیولوژی عملی و اونجا بهمون نحوه اندازهگیری فشارخون رو یاد میدادن و کسایی که نیومده بودن کمکهای اولیه خیلی ناوارد بودن و ما که رفته بودیم مثل آب خوردن میگرفتیم چون هم تمرین کرده بودیم و هم اون گوشی پزشکی رو از هلال احمر گرفته بودیم آورده بودیم خوابگاه کلی تمرین کردیم.
۲۱-جشن تولد گرفتن برای دوستان
مراحل آن به ترتیب زیر:
به صورت غافلگیرانه روی او برف شادی میریزیم.
سپس روی همدیگر برف شادی میریزیم.
همدیگر را تهدید به روشن کردن فندک میکنیم.
سپس کیک را به صورت فرد متولد شده در آن روز میمالیم.
عکس تکی از صورت فرد کیک مالیده شده.
عکس دسته جمعی با فرد کیک صورت مالیده شده.
رفتن حموم فرد مذکور.
وقتی اومد بیرون بهش کادو تقدیم میکنیم.
بعدش هم کیک رو میخوریم.
البته من خیلی از اینکه یکی روم برف شادی بریزه بدم میاد.یه بار کلا از واحد متواری شدم موقع انجام این مراسم و یه بار هم داخل حموم رفتم و در رو قفل کردم و دو بار هم رفتم زیر پتو.یه بار یکیشون روم برفشادی ریخت و دعوامون شد و من در نهایت شوت جانانه زیر قوطی برف شادی زدم.
۲۲-جشن پتو گرفتن برای بچهها
اگه یکی شرط بندی کنه و یا نمره بالا بگیره یا با دخترا لاس بزنه براش جشن پتو گرفته میشه:)...
۲۳-نوشابه دادن به دوستان
وی دوماه و اندیست که نوشابه را ترک کرده و سهم روی غذایش را به دوستانش اهدا میکند و هم آنها خوشحال میشوند و هم خودش.
۲۴-وقتهای بین کلاس بوفه رفتن و نشستن
یه سکوت و آرامش خاصی داره.البته ویوش رو باید بهتر کنند به نظر من...
۲۵-از کنار همکلاسیهای جنس مخالف سرتو مثل گاو پایین انداختن و رد شدن:)
کلا تصمیم گرفتم تا جایی که میتونم نه به دخترا نگاه کنم و نه باهاشون حرف بزنم وقتی از کنارم رد میشن مثل گاو سرمو میندازم پایین و رد میشم از کنارشون.آرامش روانی خیلی خوبی داره این کار.البته این باعث نمیشه اگر احیانا کاری داشتم باهاشون سراغشون نرم.دخترا رو به چشم وسیله میبینم.اگه کاری باهاشون داشتم برای اون کار میرم باهاشون حرف میزنم و برای خودشون نمیرم باهاشون حرف بزنم.
۲۶-یه واحد تمام مذهبی
وقتی میخواستم بیام خوابگاه یکی از دغدغههام این بود که نکنه آدمای غیرمذهبی باشه همه هم واحدیام از این نظر اذیت بشم ولی رفتم صبح دیدم از 8 نفر 6 نفر پاشدیم واسه نماز صبح!الآن فرمانده بسیج و مسئول هیئت و از اعضای انجمن اسلامی همه در واحد ما هستند:).منم یه چی بین این سه تا هستم.جای واحدی نیستم ولی خوب از انجمن اسلامی بیشتر از سایر ارگانها خوشم اومده:).
۲۷-چشمای دوستم و خیره شدن بهش
یکی از همواحدیام چشمای خیلی قشنگی داره و هر روز بهش اینو میگم و بهم میگه اینقدر که تو بهم گفتی چشمات قشنگن مامانم بهم نگفته:).واقعا اگه این چشما رو یه دختر داشت یکی از گزینههای ازدواجم میشدن!
۲۸-کوروسان
یکی از دوستام خیلی علاقه به کوروسان داره و منم به خاطر اون علاقه به کوروسان پیدا کردم و البته اون هم به خاطر من علاقه به شعر پیدا کرده:)...
دلم میخواد یه روز کورورسان بادام رو بخورم:/...فعلا فقط مغزفندقی و مغزشکلاتی گیرم اومده....
۲۹-شستن ظرفها
داخل خوابگاه کاری که زیاده برای انجام دادن شستن ظرفه:)...من واقعا اگه حسش باشه خیلی این کار رو دوست دارم ولی خوب دیگه ظرف بقیه رو نمیشورم از بس ظرف شستم شدم یانگوم:/...
۳۰-دخترای چادری دانشگاه
در دانشگاهی که حجاب تنها به روسری به مقنعه ختم میشه و هرطور لباس بقیش باشه غالبا گیر نمیدن دیدن دخترای چادری به من حس خوبی میده!حسی که میگه هنوز هم حجاب کامل و معنای واقعی داخل جامعه هست...
۳۱-متشنج کردن جو
دوستم بهم میگه تو جایی که دوقطبی نیست دوقطبی ایجاد میکنی!مثلا اینکه اولین جلسه ادبیات بری بالا و بگی من منتقد حافظم و در نکوهش غرب زدهها(نصف کلاسمون)از اقبال لاهوری تمجید کنی و تا آخر ساعت کلاس به هم بریزه.:)...
یا اینکه داخل گروه فود که از کل دانشگاه هستند برای اینکه سگها دیگه اطراف دانشگاه نباشن و موجب آلودگی و رعب و وحشت نشن پیشنهاد کشتن اونا رو بدی و همینجور به اونایی که سگ و گربه داخل خونشون نگه میدارن حمله کنی(با اینکه میدونی یکی از همکلاسیهای خودت سگ داره)
یا اینکه تریبون آزاد هم خیلی خوشه!ولی واقعا دلت میخواد بزنی چندتاشون رو بکشی!اینا اسم دانشجو رو یدک میکشن!مثلا اصلا در حد یه دانشجو نیست که از کسی که از رای دادن حمایت میکنه تهمت اینکه بهش پول میدن بچسبونه!
۳۲-عوض کردن بکگراند گوشی
از اونجا که سرمون زیاد داخل گوشیه این کار مثل عوض کردن خونه هست واقعا:/...
۳۳-هاتداگهای چهارشنبه
چهارشنبه شام دانشگاه ما هاتداگ میده و آخر هفته هم کلاس نداریم اون شام رو با کیف و عافیت نوش جان میکنیم و بچه ها هم میرن خونه هاشون و هات داگشون میمونه:) به شخصه یه بار سه تا هات داگ خوردم و سیستم گوارشم مختل شد:///....
۳۴-عکاسی
از موقعیتهای جالبی که میبینم عکس میگیرم.هرجا و هرچی!البته حواسم هست موقع عکس گرفتن دخترا داخلش نیوفتن!
۳۵-پلهوایی کنار خوابگاه
من واقعا از اینکه از جاده دوبنده که ماشینا با سرعت زیاد مث گااااو میان و به خاطر وجود پل هوایی اگه بهت زدن تقصیر خودته میترسم از خیابون رد شم و برخلاف همه دوستام از پل هوایی رد میشم:)...خیلی منظره جالبی داره!البته گاهی اوقات استرس اینو میگیرم که نکنه خراب شه و من از اون ارتفاع با مغز بیام زمین:/...
۳۶-پارک جنگلی روبهروی خوابگاه
عجیبه!قبل کنکور خیلی این پارک رو میرفتم بعد از عید ولی الآن کمتر میرم...باید فکر جدی براش بکنم چون من واقعا این پارک رو دوست دارم و عاشق درختای بلندشم!اولین باری که رفتم با اینکه حالم بد بود واقعا اصلا حالم از این رو به اون رو شد.از بدی های این پارک اینه که از 11 شب به بعد خطرناکه و معتادا میان کارهای بد میکنن:/...
۳۷-ایرپاد در اسنپ
ایرپاد من نداشتم و از هندزفری استفاده میکردم چون هم برای گوش ضرری نداشت و هم نمیخواست شارژش کنم.ولی داخل اسنپ و اتوبوس و اینا اگه میخواستم چیزی گوش کنم خیلی اذیتم میکرد این سیم درازش!لذا تصمیم به خریدن ایرپاد گرفتم مخصوص این مکان ها:)
۳۸-کانال تلگرام زدن و اونجا نوشتن
از وبلاگ به نظر من بهتره و کار باهاش خیلی راحت تره!...ولی خوب کمتر ممکنه دیده شه پستها...
سال نو مبارک:)...
این پست رو تقدیم میکنم به کسی که پیشنهاد داد این پست رو بنویسم:)...
مطلبی دیگر از این انتشارات
.مثل یک گلادیاتور به میدان درس میروم.
مطلبی دیگر از این انتشارات
روز نوشت
مطلبی دیگر از این انتشارات
ستوهیدگی