[پراکنده نویسی ۷] - نقطه عطف نزدیکه

خب آقا سلام. هفتمین پست از سری پراکنده نویسی با فاصله ۶ ماه از ششمین پست از همین تاپیک بالاخره در مقابل دیدگان شماست :) انتظارا به سر رسید و یکی از پراکنده نویس های ویرگول آماده پراکندن مطالب پراکنده هست.

کنکوریوم

از ۶ ماه پیش تا به الان خیلی اتفاقا افتاده، بالا پایین انقدر زیاد بوده که حتی یادم نیست شام دیشب چی بود!
کش و قوس های فراوان بین نا(سازمان سنجش و آموزش و پرورش) (این نا بیرون از پرانتز فاکتور گیری شده برای استفاده داخل پرانتز ضرب بشه (ایده از تارا، دختری در مدرسه)) باعث شده که نه تنها من بلکه خیلی از دانش آموزای مستعد دیگه وارد دانشگاه نشده پیر بشن شاید فقط منم که این وسط دارم به میانسالی ذهنی میرسم. خسته شدم. از دویدن دنبال هدف، هدفی که سرعت نسبیش نسبت به من صفره. هردو به مثابه جسمی ساکن هستیم. گلوله ای هم در خشاب نمانده که شلیک کنم.

وضعیت کنکور هم که اصلا قابل تعریف کردن نیست، کسانیکه رشته های به اصطلاح تاپ براشون رزرو هست خب نوشجونشون من صحبتی ندارم. اصلا به طرز احمقانه ای ما بازیچه یکسری شکم گنده شدیم. به سختی دارم تایپ میکنم. پشت چهره خندون من حالات بسیار متغیری نهفته هست.

ادامه نوشتن از این قسمت به بعد (پس از ۴ روز)
ادامه نوشتن از این قسمت به بعد (پس از ۴ روز)


خستم از دست نامنطقیون

نمیدونم یکی که سنش بالاست احساس میکنه که حرفش به طور حتم سنده یا کسی که یه جلد کتاب رو اونم احتمالا تا فصل دومش خونده میاد میشه متخصص و صاحب نظر اون حوضه که هیچ، زین پس هیچ کسی قادر به آزمایش کشیدن نظریات ایشان نیست چونکه کاملا مقاومت میکنن، افراد خارج از گود هم که بماند. کلا تعطیل هستن در این زمینه.

با منطق باهام صحبت کنین و البته اگر تحمل نقد شدن رو ندارین لطفا اعصاب من رو بهم نریزید

نمیدونم این رو که دارم مینویسم اصن کسی قراره گوش بکنه یا نه! چونکه بیشتر شبیه به دفترچه خاطرات من هست که هرگز مخاطب اصلیش اونو نخواهد خوند.

اگر صحبتی ادعایی چیزی میکنین اول اینکه اگر علم بهش داشته باشم تا جایی که مغز گرانقدرم ساپورت میکنه قراره بحث بکنم ولی اینکه بخواین چیزای دگم به خورد من بدین یا به عبارتی من رو دگماتیست شناختین سخت در اشتباه هستید. شاید سکوت بکنم و حرف شما رو تایید بکنم ولی این دلیل بر پذیرش صحبت شما نیست، کتمان حقیقت ناقض وجود حقیقت نیست.

یه مثال میزنم، الان داشتم با جناب ح (قرابت نسبی دارن با من) صحبت میکردم که آقا تیغ اصلاح رو نذار حموم زنگ میزنه و کلا استفاده ازش ریسک سلامتی داره به علاوه اینکه کیفیت تیغ هم به چخ میره. حالا ایشون چه فرمودن؟

تیغ مگه توی ۳ روز زنگ میزنه؟
و منی که همینطوری موندم که چی بگم. گفتم که تیغ توی محیط های نمکی خیلی سریع تر از چیزی که فکر بکنی زنگ میزنه و از من اصرار (نکردم البته) و از ایشون انکار بسیار که حداقل ۱ ماه زمان لازمه :/ پس با این حساب هرچی شیمی خوندم عملا کشکه که هیچ، شواهد دنیای واقعی هم که اشتباه هستن.

سکوت


سکوت یه ابزار خیلی قدرتمندی هست برای من ولی استفادش بسیار سخته. باید مراقب باشی که کی ازش استفاده میکنی خیلی راحت یه بحث مسخره میتونه یه سوء تفاهم خونین ایجاد بکنه.

مسیر سبز تکراری = لوپ جهنمی

خب برای سلامتی خودمم که شده مجبورم که پیشنهاد خانم الف رو قبول بکنم (همچنان با قرابت نسبی) و مسیر تقریبا ۷ کیلومتری شورابیل رو یک روز درمیان باهاش طی بکنم و واقعا دیگه داره تبدیل به یه روند کسل کننده جهنمی میشه. مسیری که هیچ جذابیتی برام نداره و باید یه سری حرف های کاملا تکراری درمورد وضعیت جامعه رو بشنوم. آقا منم توی این کشور لعنتی زندگی میکنم دیگه چی رو داری تو حلق مغزم فرو میکنی. خفم کردی باو.

یکی که لباس جلف میپوشه این من نیستم که براش غصه بخورم، شما دغدغه‌ات این هست من رو قاطی این ماجرا نکن به اندازه کافی مهمل میشنوم...

نقطه عطف نزدیکه


این تعویق در زمان انتخاب رشته و البته اعلام نتایج داره به نفع من تموم میشه. اگر واقعا تا آبان ماه شروع کلاس ها رو شاهد نباشیم میتونم یکسری از پروژه هایی که معلق موندن رو تکمیل بکنم.

آخرین نقطه عطف من در زمان کنکور بود که یه نقطه عطف جدید تر در نزدیکی میبینم یه کامبک طوفانی، بازگشت به دوران المپیاد و فراتر از آن.

حالا یه احتمال صرفا محتمل هست اونم فرو رفتن این میکرو وبلاگ در دوران خفتگی هست، اگر اینطوری باشه به زودی برمیگردم :)

آخرین فعالیت های من توی کانال تلگرام من هست (یه چنل نیمه دیلی ولی بیشتر علمی) :

@MyDifferentNameChannel

ارداتمند، Last Chemist, OUT