آرامشی در تار و پود شعر سنایی
ندا ملکی
کارشناسی مشاوره
ملکا ذکر تو گویم که تو پاکی و خدایی
نروم جز به همان ره که توام راهنمایی
همه درگاه تو جویم، همه از فضل تو پویم
همه توحید تو گویم که به توحید سزایی
تو زن و جفت نداری، تو خور و خفت نداری
احد بیزن و جفتی، ملک کامروایی
نه نیازت به ولادت، نه به فرزندت حاجت
تو جلیلالجبروتی، تو نصیرالامرایی
تو حکیمی، تو عظیمی، تو کریمی، تو رحیمی
تو نماینده فضلی، تو سزاوار ثنایی
بری از رنج و گدازی، بری از درد و نیازی
بری از بیم و امیدی، بری از چونوچرایی
بری از خوردن و خفتن، بری از شرک و شبیهی
بری از صورت و رنگی، بری از عیب و خطایی
نتوان وصف تو گفتن که تو در فهم نگنجی
نتوان شبه تو گفتن که تو در وهم نیایی
نبد این خلق و تو بودی، نبود خلق و تو باشی
نه بجنبی، نه بگردی، نه بکاهی، نه فزایی
همه عزی و جلالی، همه علمی و یقینی
همه نوری و سروری، همه جودی و جزایی
همه غیبی تو بدانی، همه عیبی تو بپوشی
همه بیشی تو بکاهی، همه کمی تو فزایی
احد لیس کمثله، صمد لیس له ضد
لمنالملک تو گویی که مر آن را تو سزایی
لب و دندان سنایی همه توحید تو گوید
مگر از آتش دوزخ بودش روی رهایی
شعر شاعر برجسته یعنی سنایی غزنوی رو از میان اشعار زیبای دیگر گلچین شده که قصد دارم راجع به این اثر زیبا کمی صحبت کنم. این شعر راجع به یک منبع کل حرف میزند که هیچکس و هیچچیز با آن برابر نیست راجع به منبعی صحبت میکند که با زمینیها با چیزهایی مادی این روزگار قابلمقایسه نیست. همه میدانیم که یکی از مشکلات انسانها بیبرنامه بودن و بدون راهنما بودن در زندگی هست که باعث بهم ریختگی انسان در برابر مشکلات و از دستدادن قدرت تفکر و ذهنیت آن میشد. شاعر در این شعر درباره آن سخن میگوید (نروم جز به همان ره که تو ام راهنمایی) این موضوع خیلی روشن و واضح هست که بهترین راهنمای ما در زندگی کسی هست که تمام ابعاد وجودی ما رو خلق کرده، کسی که انسان و روح و فطرت آن را بهخوبی میشناسد نیازهای این انسان را میشناسد پس بهترین راهنمای ما بر روی این زمین خاکی که پر از چالههای عمیق هست و هر آن ممکن است انسان در آنها سقوط کند قطعاً خداست. سپس شاعر در شعر راجع به صفات و ویژگیهای خدا صحبت میکند، شاعر خداوند را از کل هستی جدا میکند و همین جدایی زیبایی این شعر رو چندبرابر کرده است که همین زیبایی باعث شتاب روح ما به این منبع کل میشود. زیبایی تکتک کلمات و واژههای این شعر غیرقابلتوصیف هست؛ زیرا که نور خدا، عشق به خدا در بین کلمات و واژهها موج میزند.
آرامشی که در بین تاروپود این شعر وجود دارد از خدا نشئتگرفته است خدایی که به قول جناب سنایی نه دردی دارد نه رنج نه نیازی به خوردن و خوابیدن، خطا و عیبی در کار آن خدا معنایی ندارد و در نهایت زیبایی مطلق هست. محتوای این شعر آرامش خاطر میدهد به انسانی که پر از نقص و نیاز هست پر از حسرت و حال بد، و خواندن این شعر کافی هست که اعتماد کنیم به خدایی که حال ما برایش اهمیت دارد خدایی که آرامش روزگارمان به وجود و رحمت آن بستگی دارد. شاعر اعتراف میکند که همچین خدایی را که فضایل و ویژگیهایش بهاندازه بینهایت هست را ذهن محدود و مادی انسانهای این زمین نمیتواند درک کند.
در بیت آخر شعر شاعر وصل میشود به این زیبایی بیکران و خود را کسی میداند که تا لحظه آخری که نفس در تن دارد از خوبی این خدای بزرگ میگوید که شاید این خدا در زمان دوزخ رحمی به جناب سنایی پیشه کند.حرف آخر منبع کلی که من راجع به او سخن گفتم تحفه زندگیهایمان هست. اعتمادکردن به این منبع کل باعث حال خوب، باعث بلندشدن قد روح، باعث امیدوار شدن به روزگار و دنیایی میشود که همچین خدایی حاکم آن هست و این امیدوار شدن و امید داشتن باعث تلاش برای حل معضلات و مشکلات میشود. باعث میشود روان و ذهن آرامتر داشته باشیم؛ زیرا که میدانیم کسی در سختیها مانند کوهی پشت ما هست که احدی قادر به فروریزیاش نیست.
مطلبی دیگر از این انتشارات
قصهگوی غم
مطلبی دیگر از این انتشارات
مشاور که بود و چه نکرد؟
مطلبی دیگر از این انتشارات
دو کلام حرف حساب!