نگاهی گذرا به رویکردهای روان‌کاوی و مراجع‌محوری

فائزه مطیعی

کارشناسی مشاوره

رویکردهای روان‌درمانی به‌مثابه نقشه راهی هستند که مسیر درمانگر در طول جلسه درمان را مشخص می‌کنند. آنچه سبب تمایز این رویکردها از یکدیگر می¬شود، مبنای فلسفی، جهان‌بینی و نوع نگاه نظریه‌پردازان به ماهیت انسان است. روانکاوی به عنوانی مکتبی بانفوذ و پر سابقه، در طول سالیان متمادی اثری ژرف بر جلسات روان‌درمانی داشت. فروید با ابداع نظریه‌اش پایه‌گذار ساختمان بسیار نیرومندی شد که در تعیین مسیر آیندگان تأثیر به سزایی داشت. پس از او پژوهشگران زیادی به بررسی دیدگاه‌های او پرداختند. بخشی از مفاهیم مطرح شده او در حال حاضر منسوخ شده‌اند، اما تعداد زیادی از مفاهیم او از جمله ناهشیار، نقش تجربیات کسب شده در کودکی در شکل‌دادن به رفتارهای آینده و همچنین اهمیت مکانیزم‌های دفاعی، امروزه در روان‌شناسی مدرن بسیار به کار می‌رود. به‌طورکلی هدف روانکاوی این است که فرد بتواند به احساس آزادی دست یابد، از نیروها و امیال سرکوب‌شده‌اش آگاهی یابد و به‌طورکلی با خود و دنیای اطراف سازگار شود(شولتز 2013). رویکرد مراجع‌محوری که پایه‌گذار آن کارل راجرز است، یکی از نیرومندترین رویکردها در حوزه روان‌درمانی است. باور عمومی در این نظریه این است که انسان موجودی منطقی، اجتماعی و پیش‌رونده است، برخلاف دیدگاه‌های دیگر که انسان را ماهیتاً موجودی مخرب و غیرمنطقی می‌انگارند. راجرز معتقد است که انسان به طور فطری میل به شکوفایی دارد و درمانگر تنها این امر را برای او آسان‌تر می‌کند (شفیع‌آبادی). او اهمیت زیادی به تجربیات گذشته فرد قائل نبود. با آنکه نقش این تجربیات را رد نمی کرد، اما نقش تجربیات و هیجانات حال حاضر را در شکل‌گیری رفتار انسان مؤثرتر می‌دانست. نگاه راجرز به درمانگر به‌مثابه باغبانی است که با فراهم‌کردن شرایط مناسب، رشد نهال را به ارمغان می‌آورد. اینکه از زیگموند فروید تا کارل راجرز چه مسیری طی شده خارج از بحث حاضر است، ما قصد داریم با نگاهی موشکافانه به بررسی فرصت¬ها و محدودیت‌های این رویکردها در روان‌درمانی بپردازیم. از فروید بابت تأکید بسیار زیادی که بر نیروهای زیستی، میل جنسی، پرخاشگری و تجربیات کودکی داشته انتقادات زیادی شده است(شولتز، 2013). می‌توان گفت که روی‌هم‌رفته نگاه فروید به انسان، نگاهی بدبینانه است و نیروهای غیرمنطقی وجود انسان را آن‌قدر مؤثر می‌داند که می تواند جلوی نیروهای منطقی و عقلانی را بگیرد. اما روانکاوی را امری مثبت در نظر می‌گیرد که می‌تواند آگاهی انسان را بالا ببرد و او را از قیدوبند و جبر آزاد سازد (شفیع‌آبادی). عده‌ای به دلیل تأکید فروید بر گذشته افراد از او انتقاد کرده‌اند و در پاسخ گفته‌اند که نقش آینده و آرزوهای افراد در تعیین رفتار کنونی مؤثر است تا گذشته. از راجرز نیز انتقاداتی شده است از جمله اینکه او تقریباً ناهشیار را نادیده می انگارد و توجه کمی به گذشته افراد دارد. با اینکه از هر یک از رویکردها فرصت ها و محدودیت های متعددی را برای افراد به ارمغان می آورند، اما می توان گفت که روانکاوی به نسبت درمان مراجع‌محور از محدودیت های بیشتری برخوردار است هرچند که در نهایت امر تعیین‌کننده در این مورد مهارت و صلاحیت درمانگر است. درمان مراجع‌محور با تمرکزی که بر اینجا و اکنون دارد و تأکید بر گرایش فطری انسان به خودشکوفایی، او را توانمندتر از آن می­داند که در بند گذشته اسیر باشد.

در انتها باید افزود که رویکردها از نظریه ها آمده اند و نظریه ها را انسان ها ابداع نموده اند، انسان هایی که هر کدام دنیای پدیداری خاص خودشان را دارند و نگاهشان به واقعیت های جهان از زوایای متعدد و مختلفی است. همواره باید کوشید که از تعصب بی جا و لجاجت بر سر یک نظر خاص پرهیز کرد و از ظرفیت های نظریه های متعدد در جلسات درمان استفاده کرد، چرا که همه چیز را همگان دانند.