دوران دفاع مقدس در زندگی هر یک از ما

یکی از تفریحات من در پارک‌ها، بازی/ورزش بدمینتون است. اخیرا با یکی از دوستانم به پارک لاله رفتیم و قریب به ۳ ساعت بدمینتون بازی کردیم. {الان که این ویرگول را می‌نویسم ساعد دست راستم کمی کش می‌آید}.

گاهی حتی ممکن است جر بخورید!
گاهی حتی ممکن است جر بخورید!

حین بازی تمام تلاشم را کردم که توپ روی زمین نیفتد. از گوشه‌ی راست زمین به گوشه‌ی چپ زمین، از نزدیک تور به دورترین نقطه نسبت به تور تماما در حال بدو بدو بودم. گاهی با دست راست، گاهی با دست چپ، حتی شده با نوک کفش هرجوری بود توپ را نگه می‌داشتم که با زمین برخورد نکند. گاهی دستم از شدت فشار می‌لرزید، زانوهایم توان نداشت ولی همچنان گرم بازی بودم. چشمم به توپ بود.

بدمینتون درست مثل زندگی است.

آدم خیلی وقت‌ها تو زندگی بدو بدو می‌کنه،
مجبور میشه تغییر مسیر بده،
از سمت چپ زمین تا سمت راست مدام در رفت‌وآمد باشه،
هن‌هن کنان و در حالی که از نفس افتاده از سویی به سوی دیگر بدود،
گاهی جلو بیاید و گاهی عقب برود،
گاهی با دست راستش بازی کند و گاهی با دست چپ،
گاهی از زانو درد فشار را روی یک پا بیاورد،
گاهی ضربات کج می‌روند،
گاهی توپ با تور برخورد می‌کند و راه به جایی نمی‌برد.
گاهی توپ هی روی زمین میفتد و مدام باید خم شد تا توپ را برداشت.
فقط باید چشمت به توپ باشد. آن‌وقت دیگر نمی‌فهمی تا الان از کجا به کجا آمدی و چه مسیری طی کردی. حواست جمعِ توپت است.

اون مردی که گفت «من ترجیح میدم که خوش شانس باشم تا خوب» عمق زندگی رو دیده بود. افراد از اینکه با شرایطی مواجه بشن که شانس تاثیر زیادی در زندگی داره واهمه دارند. فکر اینکه خیلی چیزها از کنترل آدم خارج است وحشتناکه. در یک مسابقه لحظاتی هست که توپ به تور برخورد می‌کنه. در یک لحظه ممکن است به عقب بره یا به جلو، با یک مقدار شانس میره جلو و برنده میشی یا شاید نره و ببازی. / فیلم امتیاز نهایی -- وودی آلن
اون مردی که گفت «من ترجیح میدم که خوش شانس باشم تا خوب» عمق زندگی رو دیده بود. افراد از اینکه با شرایطی مواجه بشن که شانس تاثیر زیادی در زندگی داره واهمه دارند. فکر اینکه خیلی چیزها از کنترل آدم خارج است وحشتناکه. در یک مسابقه لحظاتی هست که توپ به تور برخورد می‌کنه. در یک لحظه ممکن است به عقب بره یا به جلو، با یک مقدار شانس میره جلو و برنده میشی یا شاید نره و ببازی. / فیلم امتیاز نهایی -- وودی آلن


لحظاتی در زندگی همه‌ ما هستند که دفاع مقدس ما محسوب می‌شوند. تا آخرین نفسی که داریم دفاع می‌کنیم. شاید بعضی اتفاقات از کنترل ما خارج باشند اما در آخر نتیجه هرچه باشد، خیالمان آسوده است که تمام آنچه در توان داشتیم انجام داده‌ایم.

زندگی مثل بازی می‌ماند، گاهی مشکلات بسیاری حریفت هستند. خیلی وقت‌ها مجبوری خم شوی و توپ را برداری و بازی را از نو آغاز کنی. با هر شرایطی که هستی ادامه بده. لنگان لنگان، با زور بازوی کم، سینه‌خیز و خوابیده رو زمین، هرجور که هستی فقط بازی را ادامه بده!

فقط یادتان باشد گاهی می‌شود از یار کمکی استفاده کرد برای اینکه بازی را قوی‌تر جلو برد.
می‌شود لحظه‌ای استراحت کرد و آبی نوشید و با انرژی ادامه داد.
می‌شود دمی ایستاد و بند کفش‌ها را سفت کرد و محکم‌تر ادامه داد.
فقط نگاهتان به توپ باشد. حواستان پرت شود، باختید!

به پایان آمد این ویرگول، حکایت همچنان باقیست...

برای عصرهای طولانی تابستون پیشنهاد می‌کنم با دوستان به پارک‌ها برید و بدمینتون بازی کنید.
در کنارش می‌تونید فیلم امتیاز نهایی (Match Point) به کارگردانی وودی آلن رو هم تماشا کنید که مقوله‌ی شانس رو تو زندگی یک فرد نشون میده و آنچنان تعلیق داره که نمی‌تونید چشم ازش بردارید. {فقط با خانواده نبینید. اصلا :)))))}

در آخر، چه دورانی از زندگیتون رو می‌تونید با عنوان دفاع مقدس نام ببرید؟