سیاه با راه‌راه سفید یا سفید با راه‌راه سیاه؟

بعضی سوال‌ها هستند که پرسیدن و نپرسیدنشان فرقی ندارد. در واقع جواب انقدر واضح است که نیازی به پرسش نیست. در طول روز با انبوهی از این دست سوالات مواجهیم:

  • کجایی؟ بیرونی؟ ( او در خانه است و میبیند که شما خانه نیستید)
  • عه! اومدی؟ ( شما را می‌بیند که آمدید)
  • عه خیس شدی؟ ( می‌داند که بیرون باران می‌آید و می‌بیند که لباس شما خیس است)

(اگر فرد پرسشگر دچار وسواس‌فکری هم باشد که دیگر نور علی نور است!) و البته هرازگاهی هم برخی جواب‌ها واضحند:

  • -کیه؟ - منم! (پشت آیفون. خب میدانیم تویی، «تو» کی هستی؟)

برای جلوگیری از تکرار خطاهایی از این قبیل، بهتر است به این مسئله توجه کنید که «علم» به دو دسته تقسیم می‌شود ( از لحاظ فلسفی) : ۱- علم حضوری ۲- علم حصولی

وقتی شب است و به شما می‌گویند الان روز است، شما به وضوح می‌دانید که اشتباه می‌گویند. چون خودتان حاضر هستید و مشاهده می‌کنید که الان شب است. این علم حضوری‌ست. اما فرض کنید به شما بگویند الان در فلان کشور، روز است. این را شما مشاهده نکرده‌اید و یا به طور پیش فرض برایتان قابل درک نبوده است، شما این که در فلان کشور روز است را از کسی کسب کرده‌اید. یعنی علم اکتسابی یا همان حصولی.

حالا، سوال درباره‌ی چیزی که در دسته‌ی علم حضوری قرار می‌گیرد، از همان سوال‌هایی‌ست که جواب واضحی دارند و پرسیدنشان صرفا طرف مقابل را کلافه می‌کند. {و ممکن است به کرّات جواب « پَ نه پَ » بدهند.}

به یاد یکی از اشعار هنرمند آمریکایی، شل سیلور استاین، افتادم.

شل سیلور استاین
شل سیلور استاین

{ از زمانی که سواد خواندن یاد گرفتم کتاب‌هایش را برایم خریدند و من علی‌رغم اینکه فهم خاصی از آن ‌ها نداشتم، می‌خواندمشان. شل سیلور استاین گرچه به عنوان شاعر کودکان شناخته شده بود اما اغلب بزرگسالان اشعارش را می‌خواندند. جالب است بدانید که کتاب‌هایش را خودش تصویرسازی می‌کرده است.}

آن شعری که یادش افتادم، «سوال از گورخر» بود که سوالات جالبی را مطرح کرده بود:

شعر شل سیلور استاین
شعر شل سیلور استاین


البته این شعر یادآور آن شعر قدیمی و معروف هم هست که در پاسخ به شخصی که بسیار سوال می‌پرسد می‌گفتند: «چرا در گنجه بازه؟ چرا دم خر درازه؟ دختر این پیرزنه چرا گرامافون می زنه؟ چرا قرقر می‌کنه؟ چرا پیره خور خور می‌کنه؟ ... »

به هر روی، سعی کنیم سوالات سنجیده‌تر و مشخص‌تری بپرسیم و سوالاتی که خودمان را گورخر ( نه خر!) نشان می‌دهند و یا طرفمان را گورخر نشان می‌دهد نپرسیم!

به پایان آمد این ویرگول، حکایت همچنان باقیست...

ایده‌ی نوشتن این مطلب بعد از خوندن مطلب یکی از ویرگولی‌ها که مرتبط با شل سیلور استاین بود به ذهنم رسید. و این دومین باره که از خوندن نوشته‌های بقیه، ایده می‌گیرم برای نوشته‌های خودم. این هم معجزه‌ی خواندن وبلاگ!

اگر اشعار شل سیلور استاین رو خوندین و خاطره‌ای دارید ازش برام بگید. اگر نه، سوالات بی‌ربطی که تو موقعیت‌های بدیهی ازتون پرسیدن رو بگید برام. :)