ما خسته‌ایم یا فرسوده؟

Misha Gordin :عکاس
Misha Gordin :عکاس


تا حالا به تفاوت خستگی و فرسودگی فکر کردید؟

چند روز پیش مقاله‌ای خوندم از ژيل دلوز و بخش‌هایی از اون‌رو به نقل از کتاب یک زندگی... از نشر زاوش با ترجمه‌ی پیمان غلامی و ایمان گنجی، براتون می‌نویسم:

فرسوده بودن بس بیشتر از خسته بودن است. شخص خسته صرفا فعلیت بخشیدن را فرسوده است، درحالی‌که شخص فرسوده کلِ امر ممکن را می‌فرساید. شخص خسته دیگر نمی‌تواند محقق کند، اما شخص فرسوده دیگر نمی‌تواند ممکن کند.
در فرسودگی هدف دیگر بیرون رفتن یا خانه ماندن نیست، و دیگر روزها و شب‌ها کاربردی ندارند. دیگر تحقق نمی‌بخشیم، حتی اگر چیزی را به انجام برسانیم. البته منفعل هم نیستیم: فعال می‌مانیم، اما برای هیچ. از چیزی خسته می‌شویم، اما آنچه فرسوده‌مان می‌کند هیچ است.

بعضی‌وقتا انقدر خسته شدید که دیگه نمی‌تونید ادامه بدید. یادتون نره، خسته‌بودن توقف‌کردن نمی‌خواد؛ خستگی، خستگی‌در‌کردن می‌خواد. کمی به خودتون برسید و بذارید حالتون خوب شه. دوباره ادامه بدید.

اما اگر فکر می‌کنید فرسوده شدید، حالی که این چند روز اخیر خیلی‌هامون تجربه‌اش کردیم، پس حرفی نمی‌مونه جز اینکه بگم welcome to the club!

وحشتناک‌ترین وضعیت برای اینکه در انتظار مرگ باشیم چنین است: نشسته، بدون انرژی برای برخاستن یا دراز کشیدن، چشم انتظار علامتی که برای آخرین بار ما را به برخاستن وا دارد و سپس برای همیشه درازکش‌مان کند. نشسته‌ایم، حال‌مان بهتر نمی‌شود، دیگر هیچ خاطره‌ای را به یاد نمی‌آوریم.

به پایان آمد این ویرگول، حکایت همچنان باقیست...

این پست ویرگول، نوعی خوداهدایی فرسودگی بود. نوشتنش انجام شد ولی به هیچ‌چیز تحقق نبخشید.