ما شکیبا بودیم و این است کلامی که ما را به تمامی وصف میتوان کرد.
با دیدن کدام سریال آچمز شویم؟
آچْمَز وضعیتی در بازی شطرنج است که در آن یکی از مهرهها که «مهرهی آچمز» نامیده میشود مجبور است برای دفاع از یک مهره (معمولا شاه) یا خانهی ارزشمند در جای خود میخکوب شود.
در پست قبلی سریالی رو معرفی کرده بودم که به طرزی کاملا واقعگرایانه شما را با حقایق درونی زندگی روبرو میکند. میتونید اینجا باهاش آشنا بشید:
ولی الان میخوام سریالی رو معرفی کنم که همون حقایق رو اما در قالبی کاملا فراواقعگرایانه بیان میکنه:
سریال ریک و مورتی Rick and Morty
نمیدانم اسم شخصیت اصلی این سریال را بگذارم دانشمند؟ فیلسوف؟ پدربزرگ؟ بددهن؟ مست؟ ماجراجو؟
نمیدانم. هرچه هست ترکیبی از اینهاست و معجون خارقالعادهای هم شده. معجونی که حقیقتا هوش از سر آدم می پراند و با وقایعی روبرو میکند که چشمها از تعجب گرد شده و دقیقا مثل همان مهرهای که توضیحش در ابتدا آمد، سر جای خود میخکوب میشویم!
تا به امروز که این پست رو مینویسم ۳ فصل ۱۰ قسمتی از این سریال اومده بیرون و هر قسمتش ۲۰ دقیقهست و هرکدوم ماجرای متفاوتی رو با زبان طنز بازگو میکنند. یکبار ماجرایی فلسفی، یکبار اعتقاد دینی، یکبار جامعهشناسی، یکبار روانشناسی و به طور کلی انبوهی از ماجراها با محوریت علومانسانی که در پردهی ماجراجوییهای علمی تخیلی و علم ریاضی و شیمی مخفی شدهاند.
سریال کارتونی ساخته شده و مناسب بزرگسالان است. پدربزرگ بددهنی به نام ریک که با نوهی خنگش به نام مورتی به ماجراجوییهای کیهانی میره و با مسائل و دغدغههایی روبرومون میکنه که در مخیلهمون حقیقتا نمیگنجه!
اینو بگم که من به هیچوجه طرفدار داستانهای علمی تخیلی نیستم! اونم تازه انیمیشنی! تنها نکتهای که من رو تا آخر این سریال کشوند این بود که اصلا اونطور که ظاهرش نشون میده، در مورد فضا و علم و اینا نیست. بلکه مسائل پیش پاافتادهای که هیچکس زحمت فکر کردن به اون رو به خودش نمیده به ما یادآور میشه و عجیب به فکر فرو میبره. به شدت جذاب بود و تعجب کردم که چرا تا الان برای ندیدنش مقاومت میکردم!
اگر میخواید تصور کنید که چقدر در این جهان کوچک و ناچیز هستید ولی کمی تو تخیل کردن مشکل دارید، با دیدن این سریال کاملا دوزاریتون میفته که جاتون توی جهان کجاست و چقدر ناچیز هستید.
چیزی که از این سریال فهمیدم این بود که چقدر میتونیم بیمعنا باشیم و چقدر میتونیم با علم به این موضوع، ازش لذت ببریم. دقیقا مثل قسمتی که جسد خودشونو دفن میکنن تو باغچه و میرن دنبال بقیهی زندگی!
به پایان آمد این ویرگول، حکایت همچنان باقیست...
یکی دو هفتهای میشد که سرماخوردگیم تبدیل شده بود به تورم گوش و عفونت ریه و افتاده بودم تو خونه. تو این مدت تنها عاملی که کمی حواسم رو از بیماری پرت میکرد تماشای این سریال بود!
این سریال رو بهتون پیشنهاد میکنم اگر:
- حوصلهی اپیزود طولانی ندارید و میخواید زودتر تموم شه
- از سریالهای معمول خسته شدین و دلتون یکم هیجان میخواد
- دوست دارید سریال حرفی برای گفتن داشته باشه و صرف سرگرمی نباشه
مطلبی دیگر از این انتشارات
آشنایی با خسیسهای علمی و آکادمیک! آنها چگونهاند؟
مطلبی دیگر از این انتشارات
نقدی بر نمایش شرقی غمگین
مطلبی دیگر از این انتشارات
نام شما سرنوشت شما را تعیین میکند. من شکیبا هستم.