ما شکیبا بودیم و این است کلامی که ما را به تمامی وصف میتوان کرد.
چرا باید اتاقی از آنِ خود داشت؟
اتاق من یه اتاق نسبتا بزرگ ۹ متری روی پشتبوم خونهمونه. یه در به پشتبوم داره و یه در به داخل خونه. نورگیر خوبیم داره. من تو این اتاق زندگیها میکردم تا اینکه خواهرم تقاضای اتاق کرد، هماتاقی شدیم، به دلیل تفاوت سلائق من نتونستم دیگه اون محیط مطلوب خودمو داشته باشم و چون خواهرم تو سنی بود که نیاز به محیط شخصی داشت، بنده این جانفشانی را کردم و کنج دنج خودمو به خواهرم واگذار کردم. از اینجا couch surfing من شروع شد... مدتی روی کاناپهی خونهی مادربزرگم خوابیدم و الان مدتیه که روی کاناپهی خونهی خودمون میخوابم.
برای منی که به شدت روی نظم و ترتیب، پاکیزگی و سکوت تاکید داشتم، بیرون زدن از اون منطقهی امنم چالشی بود که هنوزم موفق نشدم باهاش کنار بیام.
چند وقت پیش به پیشنهاد یکی از دوستان کتابی خوندم از ویرجینیا وولف، و چون اخیرا هم گوگل لوگوش رو به یاد این خانوم تغییر داده بود، یاد کتاب افتادم. اسم کتاب این بود: اتاقی از آنِ خود.
نمیشه گفت کتاب یه رمانه یا یه مقاله. گرچه این اثر مقالهی خود نویسندهست ولی مرز مشخصی با رمان نداره. ویرجینیا وولف تو این کتاب به بررسی نقش زنان و تاثیر مردان در ادبیات میپردازه. اظهار میکنه تا قرن نوزدهم زنان شخصیتی از آنِ خود نداشتند؛ موجوداتی بودند وابسته؛ خانهدارهایی که می پختند و می شستند و فرزند تربیت میکردند.
اینجا هدف اول من بیان وجههی فمینیستی این نویسنده و کتاب نیست. بلکه هدفم بیان ضرورت وجود اتاقی از آن خود است. «اتاقی از آن خود» یعنی اتاقی خارج از محیط آشپزخانه و اتاق خواب و نشیمن، اتاقی که بتوان بی هیچ مانعی در آن نشست و نوشت، اتاقی آزاد از قید شوهر و بند فرزندان و کار بیپایان خانه. ویرجینیا وولف اون رو در کتاب اینجوری بیان میکنه:
زنی که میخواهد داستان بنویسد، باید پول و اتاقی از آن خود داشته باشد و این کار همان طور که خواهید دید، معضل بزرگ ماهیت واقعی زن و ماهیت واقعی داستان را حل نشده باقی خواهد گذاشت.
- متن کتاب -
با توجه به شرایطی که الان دارم، حرف ویرجینیا وولف رو کاملا درست میدونم! آدم دلش میخواد گوشهی دنجی داشته باشه واسه خودش. جایی که از پارازیتهای فکری در امان باشه.
ذکر مصیبت نکنم براتون... که خوابیدن روی کاناپه چه مکافاتی داره و به دنبال سکوت گشتن چه مکافاتی. فقط همینقدر بگم که بدونِ گوشهای از آنِ خود، مثل لاکپشت بدون لاک میمونیم.
به پایان آمد این ویرگول حکایت همچنان باقیست...
گوشهی دنج شما کجاست؟ یا به نظرتون چه ضرورتی داره هرکس اتاقی از آنِ خودش داشته باشه؟
مطلبی دیگر از این انتشارات
هر خرابهای ما را با خودش اشتباه میگیرد!
مطلبی دیگر از این انتشارات
یک لوزِر به تمام معنا بودم تا اینکه...
مطلبی دیگر از این انتشارات
چگونه در حیاط دانشگاه به دنبال دوستدختر داف بگردیم؟