قانون بلندپروازی در یک مذاکره موفق


همه‌ی رفتارهای بشری تلاشی است برای این که شرایط را به گونه‌ای بهبود ببخشد. انسان اهداف روشنی داشته باشد یا نداشته باشد، مخلوقی هدف‌گراست و در رفتارش هدفمند است.

او همواره به دنبال به دست آوردن مقدار بیشتری از یک چیز است، هر چند اگر آن چیز دقیقه به دقیقه عوض شود. این انگیزه، دلیل اصلی خریدن، فروختن و مذاکره است.

شما از دوران کودکی تا سنین پیری، بلندپرواز هستید. می‌خواهید به نحوی زندگی یا بخشی از زندگی‌تان را بهبود ببخشید. اگر مقدار مشخص پول به دست آوردید، دلتان می‌خواهد پول بیشتری به دست بیاورید.

اگر سلامت جسمانی شما در سطح معینی است دوست دارید سالم‌تر باشید. اگر یک خانه یا آپارتمان دارید دوست دارید خانه و یا آپارتمان بزرگ‌تر داشته باشید و هنگامی که خانه یا آپارتمان بزرگ‌تری خریدید، دوست دارید یکی دیگر در جای دیگر داشته باشید.

این مسأله کاملاً عادی و طبیعی است و کاملاً انسانی است که هر شخص بکوشد از هر چیزی که فکرش را می‌تواند بکند، بیشتر، بهتر، سریع‌تر و جدیدتر با قیمتی مناسب‌تر را داشته باشد. تنها محدودیت‌هایی که در مسیر بلندپروازی‌ها وجود دارد یا محدودیت‌های درونی هستند که شما در ذهن‌تان ایجاد کرده‌اید یا محدودیت‌های بیروی هستند که بخاطر منابع شخصی، قوانین و جامعه به وجود آمده‌اند.

اولین نتیجه‌ی این قانون:

وقتی احساس نارضایتی به شما دست می‌دهد اما نمی‌دانید چه کاری می‌توانید برای کاهش آن انجام دهید، کاری انجام نخواهید داد.

برای مثال شما اگر در ماشین فرسوده خود در حال رانندگی باشید و یک ماشین بهتر از کنار شما عبور کند. ممکن است شما خیال‌پردازی کنید و فکر کنید چقدر خوب می‌شد اگر می‌توانستید پشت چنین ماشین زیبایی می‌نشستید ولی نتوانید حتی تصور درآمدی را داشته باشید که بتوانید پول مورد نیاز برای خرید چنین ماشینی را تأمین کنید.

بنابراین دیدن آن ممکن است باعث شود شما از ماشین فعلی خود ناامید شوید و احساس نارضایتی کنید ولی این مسأله به شما انگیزه‌ی هیچگونه اقدامی را نمی‌دهد.

آنچه که تفاوت در میزان بلندپروازی را مشخص می‌کند توانایی و فرصت‌ها از یک سو و شدت خواسته‌ها و باورها از سوی دیگر است.

اگر شما واقعاً معتقدید که می‌توانید از جایگاهی که اکنون قرار دارید به جایگاهی که می‌خواهید بروید به طور مداوم خواهید کوشید که خودتان را از موقعیت کنونی به موقعیت بهتری بکشانید. به همین دلیل است که افراد مذاکره می‌کنند.

دومین نتیجه‌ی این قانون:

اگر شما از شرایط‌تان کاملاً احساس رضایت یا کاملاً احساس ناتوانی می‌کنید، برای بهبود شرایط‌تان هیچ کاری انجام نخواهید داد.

دو دلیل اصلی وجود دارد که فرد به طور مداوم برای بهبود خود و زندگی‌اش دست به اقدامی نزند.

اولین دلیل این است که او به میزانی از رضایتمندی رسیده که احساس می‌کند هیچ بهبود بیشتری ضرورتی ندارد و مطلوب هم نیست.

دلیل دوم این است که شخص به درجه‌ای از ناامیدی رسیده که فکر می‌کنند هر کاری هم انجام دهد تغییر چندانی در زندگیش ایجاد نخواهد شد. آرزوهای شخصی خودتان را مشخص کنید.

در چه مواردی از وضعیت فعلی‌تان ناراضی هستید؟

موقعیت بهتری مطلوب شماست باید برای‌تان روشن و واضع باشد. امروز چه گام‌هایی را می‌توانید بردارید تا به سوی نتایجی حرکت کنید که واقعاً مطلوب شماست؟

کجا و چگونه می‌توانید وضعیت خودتان را با مذاکره بهبود ببخشید؟

اگر می‌خواهید بیشتر بدانید: