قصهها و فرازونشیبهای پینورست؛ شرکت C2C اجاره اقامتگاه
سختیهای گذار از همتیمی به مدیر تیم؛ من تیر خوردم اما شما با این پنج توصیه جلو برین
یکی از سختترین تجربههایی که در زمان کار توی محیط استارتآپی داشتهم تغییر موقعیتم از همتیمی به مدیر تیم بوده. به خصوص که تا قبل از اون توی موقعیتهایی کار میکردم که نیازی به همکاری با دیگران نداشتن (از کار فریلنسری گرفته تا کار در پوزیشنهای اپراتوری که فقط به یک نفر نیاز داشتن و به صورت پروژهای تعریف میشدن.)
دلیلش هم این بود که تغییر موقعیت شغلی از عضو تیم به رهبر تیم نیاز به تغییر دیدگاه اساسی داره. این تغییر دیدگاه واقعا کار سادهای نیست. از اون کارهایی هم نیست که بشه دورش زد یا ساده از کنارش گذشت.
به عنوان عضو یک تیم یا اپراتور، همیشه به موقع سر کار حاضر میشدم. کاری که نیاز بود رو انجام میدادم. اگر توانایی انجام کاری رو نداشتم قبولش نمیکردم و معمولا همه تواناییهای لازم برای انجام کاری که قبول میکردم رو داشتم. موقعیت راحت و بیدردسری که واقعا وسوسه برانگیزه.
ولی بالاخره برای من هم اتفاق افتاد. بالاخره توی یکی از تجربههای شغلیم از همتیمی به رهبر تیم ارتقا پیدا کردم و باید اعتراف کنم این تغییر ناگهانی لااقل اولش اونقدر که باید خوب پیش نرفت.
سه ماه اول همچین تغییری خیلی حیاتیه. به خصوص که خیلی از آدمها توی همون سه ماه اول نظرشون رو در مورد روش کاری شما شکل میدن. درسته که همتیمیهاتون توی همون سه ماه همراه شما هستن، ولی یادتون نره که حالا نوع رابطهتون کاملا عوض شده و کنار آمدن با همچین تغییر بزرگی آسون نیست.
اولین تغییری که ممکنه متوجهش بشین اینه که مدیرهای همرده و بالادستیتون موفقیتتون رو جور دیگهای برآورد میکنن. یک زمانی کافی بود کارتون رو صد درصد و به درستی انجام بدین که همه تشویقها رو نصیب خودتان کنید. اما حالا وضعیت فرق کرده. حالا شما باید از طریق بقیه کارتون رو به ثمر برسونید. همون آدمهایی که ماهها و در مواردی حتی سالها با هم همکار و رفیق بودین. شما مسئول حفظ کیفیت کار هستین ولی کاری که شما مستقیما به انجام میرسونین مورد ارزیابی قرار نمیگیره.
توی همچین موقعیتی به خصوص بار اول ممکنه چند اشتباه کوچک مرتکب بشین. توی این نوشته میخوام به عنوان کسی که این فرآیند رو از سر گذرونده چند پیشنهاد و توصیه به شما بکنم. شاید با در نظر داشتن همین چند توصیه ساده، این تغییر دیدگاه و موقعیت کاری برای شما راحتتر پیش بره.
۱. شنونده خوبی بودن مهمه اما گوینده خوبی هم باشید
یکی از توصیههای کلیشهای به کسایی که تازه مدیر میشن اینه که شنونده خوبی باشن. به نظرم شنیدن یه توانایی ضروریه. نه فقط برای پست رهبری گروه، بلکه برای هر موقعیتی که در اون هستیم. این که بتونیم بفهمیم دیگران چی میخوان و چه انتظاراتی دارن به ما کمک میکنه انتظارات خودمون رو در قبال اونها تنظیم کنیم. چی از این بهتر؟
ولی یکی از مهمترین وظایف یک مدیر و رهبر تیم اینه که بتونه انتظاراتی که از تیمش داره رو به درستی به اونها منتقل کنه. بتونه به سادهترین شکل و با کمترین سوء تفاهم از تیمش بخواد فعالیتهای مشخصی رو انجام بدن. اشتباه نکنین. منظورم انگیزش و شور توی دل آدمها انداختن نیست. همون انتقال پیام ساده هم گاهی میتونه مشکل باشه اگر از کلمات درستی استفاده نکنیم.
فراموش نکنین یکی از انتظارات اصلی تیم شما از شما اینه که براشون خیلی واضح مشخص کنین چی کار باید بکنن. شما در موقعیتی هستین که نسبت به کل پروژه دید بهتری دارین. باید بتونین این چشمانداز رو دقیق و ساده منتقل کنین. برای همین اگر متوجه شدید نمیتونین چیزی که میخواین رو به درستی منتقل کنین، روی بهبود این تواناییتون سرمایهگذاری بیشتری کنین.
۲. در نقش جدیدتون شبیه یک عضو تازه گروه عمل کنین
یکی از سختیهای رهبر تیم شدن همینه. به خصوص وقتی مدت زیادی توی یک تیم حضور داشته باشین. آدمهایی که ماهها باهاشون رابطه همکاری داشتین حالا قراره از شما دستور بگیرن و این خیلی وقتها نه برای شما خوشاینده و نه اونها.
تقریبا راهی برای دور زدنش وجود نداره. شبیه اینه که استخونی که جا افتاده رو بشکنیم تا جور دیگهای جوش بخوره و این دردناکه. هم برای شما و هم برای اونها. بیشتر روابط انسانی توی همون چند ماه اول به خودشون شکل نهایی میگیرن.
چطور میتونیم رابطهای که شکل گرفته رو بدون زیر پا گذاشتن سابقه ارتباطیمون با همکارانمون تغییر بدیم؟ یک راه حل ساده اینه که به نقش جدیدتون به عنوان ورود مجدد به تیم نگاه کنین.
یک بار دیگه خودتون رو به گروه معرفی کنین. به عنوان یه انسان جدید و یه عضو تازه وارد گروه بشین. حتی اگر نیاز بود به همتیمیهای سابقتون اجازه بدین با پرسش و پاسخ و به چالش کشیدن و دادن بازخورد یک بار دیگر شما و ارزشها و مرزهای شما رو بشناسن و بدونین از نظر شما موفقیت فلان پروژه یعنی چی یا انتظار شما از اونها به عنوان مدیر تیم چیه.
یک راه ساده دیگه هم اینه که تجربههای شخصیتون که تا قبل از این به خاطر همتیمی بودن نمیتونستین از اونها صحبت کنین رو به اشتراک بذارین. همه اینها باعث میشه وجه تازهای از خودتون بروز بدین. اینطوری تیم شما با آدم تازهای روبهرو میشه و باید رابطه متفاوتی باهاش شکل بده.
۳. از دانستههای قبلیتون به عنوان همتیمی استفاده کنین
یکی از موقعیتهای ویژهای که یک مدیر تازه که تا قبل از این همتیمی بوده داره اینه که از انتقادها و ناراحتیها و نقاط ضعف و قوت همتیمیهاش آگاهه. خیلی بهتر از یک مدیر بیرونی میدونه که همتیمیهاش با چه سبکی کار میکنن، چه وقتهایی بیشترین بازدهی رو دارن و چه زمانی نیاز به استراحت و شارژ مجدد دارن.
از همین موقعیت ویژه استفاده کنین. با تیمتون جلسههای یک به یک بذارین و بهشون کمک کنین خودشون با توجه به نقاط قوتی که شما از اونها میشناسین به راهحلها دست پیدا کنن. نقاط ضعف اونها رو پوشش بدین یا از اون بهتر، ترکیب هر تیم رو جوری ببندین که خود اعضای گروه نقاط ضعف همدیگه رو پوشش بدن.
این که بدونین هر کدوم از اعضای تیم شما چه انتظارات و نقاط ضعف و قوت و خواستهها و ناراحتیها و خستگیهایی دارن به شما کمک میکنه به اونها بهتر در رسیدن به خواستههاشون کمک کنین و سختیها رو تا حد ممکن براشون کمتر کنین. شاید با یک تغییر موقعیت ساده یکی از همکاران سابقتون بتونین کاری کنین که از گروه استعفا نده یا با یک تغییر ساده در روتین، کاری کنین آدمها کار کمتری بکنن و بازده بیشتری داشته باشن.
۴. فرمانده باشین نه مدیر؛ یا به قولی به وقتش توی سنگر باشین
توی سنگر بودن یعنی همتیمیهای شما باید ببینن که اگر ازشون میخواین این هفته اضافهکاری کنن به این معنیه که شما هم همراهشون دارین اضافهکاری میکنین. اگر تا ساعت ۱۲ شب دارن دود چراغ میخورن شما هم لااقل تا ساعت ۱۲ شب کنارشون هستین و دارین با اونها همکاری میکنین. اگر شما رو فیزیکی نمیبینن (دورکاری) چراغ سبز کنار آواتار پیامرسان محیط کار مجازیتون روشنه. همیشه در دسترس هستین و پابهپاشون حرکت میکنین. سوالی داشتن جواب میدین و کمک خواستن کمک میکنین.
در واقع قراره شما رو با کیفیت کار دیگران بسنجن ولی این که شما هم خودتون در کنار تیمتون باشین خیلی مهمه. به قول معروف کاری که انتظار دارین رو نمایش بدین. به تیمتون نشون بدین انتظاری که از اونها دارین غیر واقعی نیست.
۵. مهارتهای سابقتون رو رها کنین و مهارتهای تازهای به دست بیارین
این هم کار سختیه. به خصوص که احتمالا دلیل ترفیع گرفتنتون همین مهارتهایی بوده که داشتین. ولی حالا وقتشه که استفاده دائم از اون مهارتها رو رها کنین و مهارتهای تازهای رو توی خودتون پرورش بدین.
تفکر انتقادی و تبیین استراتژی و هدایت کردن همتیمیهای سابقتون به مقصد نهایی. درسته شاید شما بتونین کاری که برای یک عضو تیمتون یک روز طول میکشه رو در عرض یک ساعت به پایان برسونین. اصلا شاید وسوسه بشین دقیقا همین کار رو بکنین. لااقل اینطوری از کیفیت نهایی کار مطمئن میشین، نه؟
نه. فراموش نکنین که شما یک تیم هستین. این کار نه فقط فایدهای برای اعضای تیم نداره که شاید باعث ناراحتی و دلزدگی اونها بشه. حتی ممکنه وظیفهشناسی و علاقه اونها به کار رو هم پایین بیاره. شما حائل امنیتی تیم خودتون هستین ولی قرار نیست کار اونها رو براشون انجام بدین.
وظیفه شما حالا اینه که تواناییهای همتیمیهای سابقتون رو جوری پرورش بدین که اونها هم بتونن در عرض یک ساعت همون کار شما رو انجام بدن. حالا که مدیر تیم هستین احتمالا حرفتون رو هم بهتر میشنون و به شما بهتر اعتماد میکنن.
فراموش نکنین وظیفه شما اینه که از طریق دیگران کار کنین نه به جای اونها.
مطلبی دیگر از این انتشارات
این روزها رد محبت خیلیها رو قلبمون مونده
مطلبی دیگر از این انتشارات
جواب یک سوال سخت، یا چرا نباید به باغ وحش برویم؟
مطلبی دیگر از این انتشارات
برنامهها و ابزارهایی که دورکاری را برایمان راحتتر کردند