اوکی‌آر به زبان ساده؛ از نقطه امنت بیا بیرون!

ماجرا از اینجا شروع شد که گفتن از این به بعد ۸ و نیم صبح پنجشنبه، جلسات هفتگی اوکی آر داریم! پنج‌شنبه؟ ۸ و نیم صبح؟ این که فاجعه‌ست!

برای ما که پنج‌شنبه‌ها رو یک بهشت برای بیشتر خوابیدن می‌دیدیم قبول این شرایط راحت نبود.

فکر می‌کردیم قراره کلی حرف‌های تکراری و شعاری بشنویم! از همین حرف‌های رایج بین تیم‌ها؛ ما باید با هم باشیم. رو به جلو و جوان ایرانی سلام!

اما اینطور نشد. اصلا اوکی آر همین رو می‌خواست بهمون بگه؛ قرار نیست عذاب بکشی و حس کنی کل هفته رو مثل یک ماشین فقط تسک انجام دادی و تصوری از مسیری که داری طی می‌کنی نداشته باشی.

همه چی فراتر از روند ماشینی‌ایه که داری انجام میدی.

یه جورایی همه مردم دنیا دچار افسردگی کاری هستن و اوکی آر با یه دید واقع‌بینانه می‌خواد دلیل، راه حل و تغییرات لازم رو توی سیستم کاری نوین بهمون یاد بده. به نظر حداقل یک بار آشنایی با مفهوم اوکی‌آر برای سیستم‌های کاری agile از خیلی از مسائلی که در ادامه توی تیم بوجود میاد جلوگیری می‌کنه.


حالا اصلا اوکی آر چی هست؟

توی سیستم جدید کاری که هممون اون رو به اسم سیستم agile به معنی چابک می‌شناسیم و بیشتر توی استارت‌آپ‌ها اونو می‌بینیم، جلساتی مثل اسپرینت پلن هفتگی، جلسات درون‌تیمی و Retro برگزار می‌شه.

اما ماحصل واقعی این جلسه‌ها تسک‌هایی هست که از قبل برای ما به منظور یک هدف مشخص در نظر گرفته شده یا بدتر از اون برای یک هدف نامشخص! صرفا همه تبدیل به ماشین تولید فیچر یا محتوا می‌شیم.

یعنی چیزی مثل همون سیستم سنتی اما یه‌کم شیک‌تر!

مشکل کجاست؟

طبق یه آمار خیلی جالب فقط ۱۳ درصد از کل کارمندان دنیا توی کارشون involved هستند. یعنی با کارشون درگیرن و برای بهتر انجام دادنش انگیزه دارن.

اما برای بقیه، کار وظیفه‌ایست درک‌ناشدنی!

چرا؟ چرا باید یک عضو از یک تیم ندونه که کارش توی کل شرکت چه تاثیری می‌ذاره؟

اصلا ممکنه به خاطر این ندونستن کاری انجام بده که آسیب رسان باشه؟

شاید بهش دقت نکرده بودیم ولی باید بدونیم با این مدل کار کردن در بهترین حالت فقط به خود فرد آسیب می‌رسونه و در حالت واقع‌بینانه، به کل تیم و شرکت!

حالا راه حل اوکی آر برای ۸۷ درصد آدمای دیگه دنیا چیه و چطور همه چیز رو با یک روند تکرارشونده می‌خواد بهبود بده؟

مدیرها اولویت‌های شرکت رو می‌دونن؟

اوکی‌آر می‌گه توی خیلی از استارت‌آپ‌ها و کمپانی‌ها خود مدیران هم ۵ اولویت اصلی تیم‌شون رو نمی‌دونن و یا همه چیز رو اولویت‌ می‌دونن که در اون صورت واویلا!

یا اولویت‌هاشون رو خیلی هم خوب می‌شناسن ولی به خاطر عدم اطمینان به اعضا، با کل تیم درمیونشون نمی‌ذارن.

یا مثلا فوق کاری که انجام می‌دن نوشتن ۳ تا هدف خیلی کلی روی برد شرکته که سال به سال خاک بیشتری روش می‌شینه!

هر ۴ حالت اشتباهه و نه سودی برای مدیران نه اعضای تیم داره!

راه حل اوکی آر بری اولویت‌شناسی چیه؟

به جای سالی یه بار، هر سه ماه باید objective های یک تیم مشخص و پیگیری بشن.

حالا هر هدفی هم نه! ما یک هدف کاربردی و نه شعاری می‌خوایم.

خب حالا باید بدونیم objective چیه و چطور باید مشخص بشه؟

بذارین براتون مثال بزنم. از ما خواسته شده بود اهداف ۳ ماه آینده‌ زندگی شخصی‌مون رو بنویسیم. بعد از بررسی نوشته‌هامون فهمیدیم حتی خیلیامون نمی‌دونیم فرق هدف با راه حل چیه؟

درواقع همه ما راه حل‌هایی برای هدفی که گوشه ذهنمون گم شده بود رو نوشته بودیم. مثلا کلاس زبان رفتن برای ما یک هدف بود اما متوجه شدیم در واقع هدف دلیلیه که به خاطرش باید کلاس زبان رفت! که اگر اون هدف رو از گوشه ذهنمون بکشیم بیرون و روی کاغذ بنویسیمش قطعا راه حل و actionهای بیشتری هم جز کلاس زبان براش پیدا می‌شه.

به این هدف‌های واقع‌بینانه ۳ماهه objective می‌گیم.

هدف‌های سالانه فراموش می‌شن و هرکدوممون تو زندگی شخصی هم نگاه کنیم اینجور هدف‌ها رفتن ته صندوقچه‌ ذهنمون و کلیدش هم گم کردیم.

پس اولین قدم نوشتن هدفه! چجور هدفی؟ objectiveهای سه ماهه واقع‌بینانه!

شاید فکر کنین باز هم که همون شد! مدیرها بین خودشون بنویسن و ما اجرا کنیم؟

نه! داستان اینه که قراره به جلسات روتین استارت‌آپی خودتون جلسات ۳ماهه چک اوکی آر هم اضافه کنین!

میشن و ویژن کمپانی شما مشخصه، مدیران هر تیم به همراه همه اعضای تیم با دید کل کمپانی، نه دید تیمی، اول هر کوارتر(فصل) objectiveها رو برای رسیدن به هدف اصلی کمپانی می‌نویسن. جایی هم می‌نویسن که تک تک اعضا بهش دسترسی داشته باشن! مثل یک فایل گوگل شیت.

ابزار اندازی‌گیری پیشرفت کار- key result

حالا از کجا بفهمیم کارها داره سمت هدف۳ماهه پیش می‌ره؟

اوکی‌آر می‌گه برای این موضوع نیاز به چند ابزار اندازه‌گیری دارین!

سوال اینجاست! چطور ابزاری؟ براساس چه ویژگی‌هایی این ابزارها انتخاب میشن؟

اول کار انتخاب درست این ابزار که بهش key result می‌گن یکم سخته! key resultها باید قابل اندازه‌گیری باشه. اندازه‌های کمیتی!

برای هر objective در هر تیم به صورت جداگانه حداقل سه ابزار اندازه‌گیری انتخاب میشه باز هم با نظر همه!

کی ریزالت‌ها یا باید عددی باشن یا درصدی. مثلا برای رسیدن به درآمد در کمپانی، در این بازه زمانی ۸۰ نفر باید از ما خرید کرده باشن. این درسته چون قابل اندازه‌گیریه. اما اگه فقط بگیم «افزایش فروش»، معیاری برای اندازه‌گیریش نداریم.

و مرحله یکی مونده به آخر هم انتخاب action ‌هاست. یعنی کارهایی که باید برای این اهداف انجام داد. اگر مثالمون یادتون باشه یعنی همون کلاس زبان رفتن!

حالا تمامی تیم‌ها مثل تیم مارکتینگ، تیم پروداکت و...objective ‌هایی که گاهی حتی برای رسیدن بهشون به تیم دیگری نیاز دارن رو یک بار دیگه با بقیه تیم‌ها به اشتراک می‌ذارن و اینطوری توی این سه ماه همه چیز روشن و شفاف جلو می‌ره.

روند تکرارشونده اوکی آر همینه و هر کوارتر همین موضوع باید تکرار بشه.

اگر اوکی آر و این روند تکرارشونده ۳ماهه نباشه؟

تصور کنید که باید به یه مقصد مشترک برسید و هر تیمی جدا جدا براش تلاش میکن! بعضی‌ها براش از زیر زمین تونل می‌کنن و بعضی‌ها از روی زمین پل می‌زنن . اون‌هایی که تونل می‌کنن زیر پای اون‌هایی که پل می‌سازن رو خالی می‌کنن و برعکس. آخرش هم مونده خستگی و مقصد دور و دست‌نیافتنی و جای فعلی نامطمئن!

هدف اصلی اوکی آر چیه؟

از نقطه امنت بیرون بیا!

هدف اصلی اوکی آر همینه! نقطه امن همه ما توی کار نگاه خروجی محوره. هرکدوم بیشتر خروجی تولید کرده باشیم حس بهتری داریم. چون فکر می‌کنیم بهتر کار کردیم.

وقتی تونستیم از نقطه امن بیرون بیایم و نگاهمون نتیجه محور بشه، دیگه حس ماشینی کاری از بین می‌ره و چارچوبی که دورمون کشیدیم شکسته می‌شه.

نمی‌دونم چقدر توی زندگی شخصی‌تون هم تجربه‌ش کردین اما وقتی از دایره امنی که دورتون کشیدین تا همه چیز سر جاش بمونه بیرون میاین، تازه زندگیتون از اون نقطه شروع می‌شه.

و شاید با اوکی آر تازه زندگی درست شغلی شروع بشه یا حداقل بهبود پیدا کنه!