معنی حکایت اندرز پدر فارسی هفتم
برای دیدن نمونه سوال فارسی هفتم با جواب اینجا کلیک کنید.
یاد دارم که در ایام طفولیت، متعبد و شبخیز بودم.
به یاد دارم که در دوران کودکی خدا را عبادت میکردم و شبها بر میخاستم و به عبادت میپرداختم.
شبی در خدمت پدر –رحمةالله علیه- نشسته بودم و همه شب، دیده بر هم نبسته و مصحف عزیز بر کنار گرفته و طایفهای گرد ما خفته.
یک شب در حضور پدرم -که رحمت خدا بر او باد- نشسته بودم و تمام شب بیدار بودم و مشغول خواندن قرآن و گروهی در اطراف ما خوابیده بودند.
پدر را گفتم: از اینان، یکی سر برنمیدارد که دوگانهای بگزارد.
به پدر گفتم: در بین این جماعت حتی یک نفر هم بیدار نمیشود تا نماز صبح بخواند.
چنان خواب غفلت بردهاند که گویی نخفتهاند که مردهاند.
آنچنان در خواب غفلت و بیخبری از یاد خدا فرو رفتهاند که انگار در خواب نیستند بلکه مردهاند.
گفت: جان پدر! تو نیز اگر بخفتی، به از آن که در پوستین خلق افتی.
پدر گفت: فرزند عزیزم! تو هم اگر میخوابیدی بهتر از آن بود که از دیگران عیبجویی کنی و غیبت کنی.
معنی کلمات حکایت اندرز پدر:
طفولیت: کودکی
متعبد: عبادت کننده
مصحف: قرآن
طایفه: قوم و گروه
دوگانه: نماز صبح
غفلت: بیخبری
در پوستین کسی افتادن: غیبت کردن و عیبجویی از کسی
در این حکایت آموزنده که از گلستان سعدی انتخاب شده است، عیبجویی از دیگران را نکوهش میکند و به ما میآموزد غیبت کردن کاری بسیار نادرست است.
معنی شعر درس پیدای پنهان فارسی نهم
معنی حکایت همت فارسی یازدهم
معنی شعر لطف تو (نیایش) فارسی دوازدهم