معنی حکایت دیوار عدل فارسی دهم

معنی حکایت دیوار عدل فارسی دهم
معنی حکایت دیوار عدل فارسی دهم

عامل شهری به خلیفه نبشت که دیوار شهر خراب شده است، آن را عمارت باید کردن.

حاکم شهری به خلیفه نامه نوشت که یکی از دیوار‌های شهر خراب شده است و باید بازسازی شود.

جواب نبشت که شهر را از عدل، دیوار کن و راه‌ها از ظلم و خوف پاک کن، که حاجت نیست به گل و خشت و سنگ و گچ.

خلیفه در جواب برای او نامه نوشت: در شهر عدل و عدالت بر پا کن و راه هر گونه ظلم و جور را به اهالی شهر ببند. که اگر این چنین کنی نیازی به گل و خشت و سنگ و گچ نداری. ( زیرا امنیت در گروه عدالت است نه دیوارهای سنگی و گلی)

معنی لغات حکایت دیوار:

عامل: حاکم و کارگزار

خلیفه: پادشاه (لقب جانشینان پیغمبر)

نبشت: نوشت

عمارت کردن: بنا کردن و آباد کردن

عدل: عدالت و برابری

خوف: ترس

حاجت: نیاز