معنی حکایت شبی در کاروان فارسی دهم
یاد دارم که شبی در کاروانی همه شب رفته بودم و سحر در کنار بیشهای، خفته.
یادم میآید یک شب در کاروانی بودم که تمام شب در حرکت بودیم و نزدیک سحر در جنگل کوچکی خوابیده بودم.
شوریدهای که در آن سفر همراه ما بود، نعرهای برآورد و راه بیابان گرفت و یک نفس، آرام نیافت. چون روز شد گفتمش:«آن چه حالت بود؟»
عارفی با حال پریشان و آشفته که در آن سفر همراه ما بود، فریاد زنان به طرف بیابان حرکت کرد و حتی یک لحظه آرام نگرفت. وقتی روز شد از او پرسیدم: آن کارهایی که میکردی برای چه بود؟
گفت:«بلبلان را دیدم که به نالش درآمده بودند از درخت و کبکان از کوه و غوکان در آب و بهایم از بیشه؛ اندیشه کردم که مروت نباشد همه در تسبیح و من به غلفت، خفته.»
گفت: بلبلها و پرندگان را میدیدم که از روی درخت در حال آواز خواندن و نالیدن بودند. کبکها را دیدم که از کوه صدای آواز میدادند. قورباغههایی را میدیدم که از درون آب در حال صدا کردن بودند و حیوانات دیگری که از لا به لای درختان و جنگل در حال صدا کردن بودند. با خودم فکر کردم و گفتم بزرگمردی نیست که همه موجودات در حال ستایش خداوند باشند و من در خواب غفلت فرو روم.
دوش، مرغی به صبح مینالید *** عقل و صبرم ببرد و طاقت و هوش
دیشب پرندهای هنگام سحر ناله و زاری میکرد و با خدا راز و نیاز میکرد. از شنیدن صدای او عقل و صبر و هوشم را از دست دادم
یکی از دوستان مخلص را *** مگر آواز من رسید به گوش
تا اینکه فریاد و ناله من به گوش یکی از دوستان صمیمیام رسید
گفت باور نداشتم که تو را *** بانگ مرغی چنین کند مدهوش
او به من گفت: فکر نمیکردم که صدای پرنده تو را این چنین از خود بی خود کند.
گفتم این شرط آدمیت نیست *** مرغ، تسبیحگوی و من خاموش
گفتم این شرط انسانیت نیست که یک پرنده به یاد خدا باشد و او را ستایش کند اما من از یاد خدا غافل باشم.
معنی لغات شبی در کاروان:
شوریده: آشفته و پریشان حال
نعره: فریاد
نالش: ناله و زاری
غوکان: قورباغه
بهایم: چهارپایان
مروت: جوانمردی
تسبیح: خدا را به پاکی یاد کردن
بیشه: جنگل کوچک، نیزار
غفلت: بیخبری
دوش: دیشب
طاقت: تاب و توان
مخلص: پاک و صمیمی
بانگ: فریاد
مدهوش: سرگشاه و حیران
مطلبی دیگر از این انتشارات
معنی شعر دفتر زمانه فارسی دوازدهم
مطلبی دیگر از این انتشارات
شما به پیر دانا بگید!
مطلبی دیگر از این انتشارات
معنی شعر دلیران و مردان ایران زمین فارسی دهم