معنی حکایت عامل و رعیت فارسی دهم
ذوالنون مصری پادشاهی را گفت:«شنیدهام فلان عامل را که فرستادهای به فلان ولایت، بر رعیت درازدستی میکند و ظلم را میدارد.» گفت:« روزی سزای او بدهم.»
ذوالنون مصری به پادشاهی گفت:«شنیدهام فلان حاکمی که به فلان ولایت فرستادهای، اموال مردم را به زور میگیرد و به آنها ظلم میکند.» پادشاه گفت:«روزی او را به سزای اعمالش میرسانم.»
گفت:«بلی، روزی سزای او بدهی که کال از رعیت تمام ستده باشد. پس به زجر و مصادره از وی بازستانی و در خزینه نهی، درویش و رعیت را چه سود دارد؟»
ذوالنون گفت:«آری، روزی او را به سزای عملش میرسانی که مال مردم را کاملا گرفته باشد. بعد با زجر و جریمه اموال مردم را از او پس میگیری و در خزانه میگذاری، چه سودی به حال مردم دارد؟»
پادشاه خجل گشت و دفع مضرت عامل بفرمود در حال.
پادشاه شرمسار شد و فوراً دستور برکناری حاکم را داد.
سر گرگ باید هم اول برید *** نه چون گوسفندان مردم درید
گرگ را قبل از تار و مار کردن گوسفندان باید کشت، بعد از آن بیفایده است.
معنی لغات عامل و رعیت:
عامل: حاکم
ولایت: سرزمین
رعیت: زیردست
درازدستی: تعدی و تجاوز به اموال مردم
روا میدارد: اجازه میدهد
سزا: جزا
ستده باشد: گرفته باشد
زجر: آزار
مصادره: مال کسی را به زور ضبط کردن
خزینه: خزانه
خجل: شرمنده
دفع: دور کردن
مضرت: آسیب و زیان
مطلبی دیگر از این انتشارات
نمونه سوالات فارسی نهم نوبت اول با جواب
مطلبی دیگر از این انتشارات
معنی سی مرغ و سیمرغ فارسی دوازدهم
مطلبی دیگر از این انتشارات
معنی شعر و درس شکر نعمت فارسی دوازدهم