معنی حکایت نام خوشبو فارسی هشتم
یکی از عارفان روزی در راه، کاغذی دید که نام مبارک پروردگار (بسم الله) بر آن نوشته شده بود و مردم پا بر آن مینهادند و میگذشتند.
روزی یکی از افراد خداشناس و عارف در راه کاغذی را دید که نام پربرکت خداوند بر روی آن نوشته شده بود و مردم بدون توجه بر آن کاغذ پا میگذاشتند و رد میشدند.
ایستاد و کاغذ را بر گرفت و آن کاغذ را معطر گرداند و اندر شکاف دیوار نهاد تا از آسیب پای رهگذران در امان باشد.
ایستاد و کاغذ را برداشت و آن را با عطری خوشبو کرد و در سوراخ دیوار گذاشت تا زیر پای مردم و رهگذران نباشد.
مدتها گذشت. شبی به خواب دید که ندایی به او میگوید: «ای دوست! نام من خوشبو کردی و مرا بزرگ داشتی و حرمت نهادی.
مدتها گذشت. یک شب در خواب دید که ندا و بانگی به او میگوید: «ای دوست! تو نام من را معطر کردی و به من احترام گذاشتی و من را محترم و گرامی داشتی.
ما نیز نام تو معطر گردانیم، در دنیا و آخرت تو را بزرگ و گرامی خواهیم داشت.»
ما هم نام تو را خوشبو میکنیم و در این دنیا و جهان آخرت به تو احترام میگذاریم و در نزد ما عزیز خواهی بود.
حکایت نام خوشبو از کتاب رساله قشیریه که نوشته ابوالقاسم قشیری است، انتخاب شده است. ابوالقاسم قشیری از عارفان و فیلسوفان قرن پنج است. رساله قشیریه یکی از مهمترین کتابهای عرفان بوده و شامل نامهها و نصایح حکیم ابوالقاسم قشیری به شاگردانش است.
مطلبی دیگر از این انتشارات
معنی شعر ستایش فارسی ششم ابتدایی
مطلبی دیگر از این انتشارات
معنی درس سوم زبان انگلیسی هفتم + معنی لغات
مطلبی دیگر از این انتشارات
نمونه سوال فارسی هشتم نوبت دوم با جواب