معنی حکایت پیرایه خرد فارسی دهم
در آبگیری سه ماهی بود: دو حازم، یکی عاجز.
در یک برکه کوچک سه ماهی زندگی میکردند: دو تا از ماهیها دوراندیش و هوشیار بودند و یکی دیگر ناتوان.
از قضا، روزی دو صیّاد بر آن گذشتند و با یکدیگر میعاد نهادند که دام بیارند و هر سه را بگیرند.
روزی از روی اتفاق دو صیّاد از آنجا گذشتند و ماهیها را دیدند. با یکدیگر قرار گذاشتند که دام بیاورند و هر سه ماهی را صید کنند.
ماهیان این سخن بشنودند؛ آنکه حزم زیادت داشت و بارها دستبرد زمانه جافی را دیده بود، سبک، روی به کار آورد و از آن جانب که آب درمی آمد، برفور بیرون رفت.
ماهیها صحبت صیادان را شنیدند؛ آن ماهی که خیلی دوراندیش و عاقل بود و بارها هجوم زمانه ستمگر را دیده و تجربه کرده بود، سریع دست به کار شد و از آن سو که آب داخل میشد، فورا بیرون رفت.
در این میان، صیّادان برسیدند و هر دو جانب آبگیر محکم ببستند.
در این بین، ماهیگیران رسیدند و هر دو طرف آبگیر را محکم بستند.
دیگری هم که از پیرایه خرد و ذخیرت تجربت، بیبهره نبود، با خود گفت: «غفلت کردم و فرجام کار غافلان چنین باشد و اکنون وقت حیلت است.
ماهی دوم هم که از خرد و تجربه بهرهای داشت با خودش گفت: سهلانگاری و نادانی کردم و عاقبت کار افراد نادان گرفتاری است. در همین فرصت کم، موقع چاره اندیشی و حیله است.
هر چند تدبیر در هنگام بلا فایده بیشتر ندهد؛ با این همه عاقل از منافع دانش هرگز نومید نگردد و در دفع مکاید دشمن، تأخیر صواب نبیند.
اگرچه چاره اندیشی در هنگام بلا فایده زیادی ندارد؛ با این حال شخص دانا هیچوقت از سود دانش ناامید نمیشود و در بی اثر کردن حیله دشمن درنگ نمیکند.
وقت ثبات مردان و روز فکر خردمندان است.» پس خویشتن مرده کرد و بر روی آب میرفت.
اکنون زمان پایداری مردان و روز اندیشیدن خردمندان است. پس خودش را به مردن زد و مثل یک ماهی مرده بر روی آب شناور شد.
صیاد او را برداشت و چون صورت شد که مرده است، بینداخت.
ماهیگیر او را برداشت و چون به نظرش آمد که ماهی مرده است آن را دور انداخت.
به حیلت خویشتن در جوی افکند و جان به سلامت برد.
آن وقت ماهی دوم با نیرنگ خودش را به رود انداخت و زنده ماند.
و آنکه غفلت بر احوال وی غالب و عجز در افعال وی ظاهر بود، حیران و سرگردان و مدهوش و پای کشان، چپ و راست میرفت و در فراز و نشیب میدوید تا گرفتار شد.
ماهی سوم که نادانی بر او چیره بود و ناتوانی در کارهایش نمایان بود سرگشته و سرگردان شد و با ناتوانی به این طرف و آن طرف میرفت تا اینکه صید شد.
معنی لغات حکایت پیرایه خرد:
آبگیر: برکه، استخر
حازم: محتاط، هوشیار
عاجز: ناتوان
از قضا: اتفاقا
میعاد: وعده
حزم: دوراندیشی
زیادت: زیادی
دستبرد دیدن: مورد حمله و هجوم قرار گرفتن
جافی: ستمگر
سبک: به سرعت
درآمدن: داخل شدن
برفور: فورا، بی درنگ
روی به کار آوردن: کنایه از اقدام کردن
پیرایه: زینت
ذخیرت: پس انداز
تجربت: تجربه
غفلت: نادانی
فرجام: عاقب
غافل: نادان
حیلت: حیله
تدبیر: چاره اندیشی
مکاید: مکرها، حیله ها
صواب: درست
مرده کرد: به مردن زدن
صورت شد: به نظر آمدن
حیلت: نیرنگ
جان به سلامت بردن: زنده ماندن
مطلبی دیگر از این انتشارات
جواب سوالات درس دوم دین و زندگی دوازدهم
مطلبی دیگر از این انتشارات
معنی حکایت همت فارسی یازدهم
مطلبی دیگر از این انتشارات
معنی شعر حکایت درخت علم فارسی ششم ابتدایی