معنی حکایت چو سرو باش فارسی یازدهم
حکیمی را پرسیدند: «چندین درخت نامور که خدای عز و جل آفریده است و برومند، هیچ یک را آزاد نخواندهاند؛ مگر سرو را که ثمرهای ندارد. در این چه حکمت است؟»
از حیکم فرزانهای پرسیدند: «با اینکه خداوند چندین درخت مشهور و بارور آفریده است اما هیچکس از آنها به عنوان آزاد یاد نکرده است؛ مگر درخت سرو را که از قضا هیچ میوه و ثمرهای ندارد. چه حکمتی در این موضوع نهفته است؟»
گفت: «هر درختی را ثمره معین است که به وقتی معلوم، به وجود آن تازه آید و گاهی به عدم آن پژمرده شود و سرو را هیچ از این نیست و همه وقتی خوش است و این است صفت آزادگان.»
حکیم پاسخ داد: «هر درختی دارای میوه معینی است که در فصل خود با رسیدن میوههایش تازه میشود و پس از آن وقتی میوهاش تمام شد، آن درخت دوباره پژمرده میشود. ولی سرو دگرگونی ندارد بلکه همیشه سبز و استوار میماند. این شیوه آزادگان وارسته است که همواره استوار و خردمندند.»
به آنچه میگذرد دل منه که دجله بسی *** پس از خلیفه بخواهد گذشت در بغداد
به چیزی که پایدار نیست دل نبند چرا که حتی دجله هم پس از مرگ خلیفه در بغداد روان خواهد ماند.
گرت ز دست برآید، چون نخل باش کریم *** ورت ز دست نیاید، چو سرو باش آزاد
اگر توانش را داری مانند نخل بخشنده باش و اگر نمیتوانی، مانند سرو آزاد باش.
معنی کلمات چو سرو باش:
نامور: مشهور
عز و جل: گرامی است و بزرگ
برومند: دارای میوه
گرت: اگر تو
ثمره: میوه
کریم: بخشنده
معنی حکایت خودشناسی فارسی هشتم
معنی حکایت علم و عمل فارسی ششم ابتدایی
جواب سوالات درس یازدهم دین و زندگی یازدهم