معنی درس جمال و کمال فارسی دهم

معنی درس جمال و کمال فارسی دهم
معنی درس جمال و کمال فارسی دهم

بدان که قرآن مانند است به بهشت جاودان؛ در بهشت از هزار گونه نعمت است و در قرآن از هزار گونه پند و حکمت است.

این را بدان که قرآن مثل بهشت جاودان است. در بهشت هزار نوع نعمت وجود دارد و در قرآن هزار نوع پند و حکمت.

و مثل قرآن، مثل آب است روان؛ در آب، حیات تن‌ها بود و در قرآن حیات دل‌ها بود.

و قرآن مانند آب روان است؛ آب باعث زنده بودن جسم است و قرآن موجب زنده بودن روح است.

در قرآن، قصه‌ها بسیار است و لکن قصه یوسف نیکوترین قصه‌هاست.

در قرآن، داستان‌های بسیاری وجود دارد ولی داستان یوسف بهترین آن‌ها است.

این قصه، عجب‌ترین قصه‌هاست؛ زیرا که در میان دو ضد جمع بود:

این داستان، از شگفت‌آورترین داستان‌ها است؛ زیرا دو چیز ضد هم را کنار هم جمع کرده است:

هم فرقت بود و هم وصلت؛ هم محنت بود، هم شادی؛

هم جدایی است و هم رسیدن؛ هم رنج است و هم شادی؛

هم راحت بود، هم آفت؛ هم وفا بود، هم جفا؛

هم آسایش است و هم سختی؛ هم وفاداری است و هم پیمان‌شکنی؛

در بدایت بند و چاه بود، در نهایت تخت و گاه بود؛

در آغاز زندان و چاه است و در پایان تخت و پادشاهی؛

پس چون در او این چندین اندوه و طرب بود، در نهاد خود شگفت و عجب بود.

پس چون در این داستان این گونه غم و شادی وجود دارد، شگفت‌آور است.

گفته‌اند «نیکوترین» از بهر آن بود که یوسف صدیق، وفادار بود و یعقوب خود او را به صبر آموزگار بود،

گفته‌اند «نیکوترین» به این علت است که یوسف راستگو و به دوستی پای‌بند بود و یعقوب خودش در صبر و بردباری آموزگار او بود،

و زلیخا در عشق و درد او بی‌قرار بود، و اندوه و شادی در این قصه بسیار بود، و خبردهنده از او، ملک جبار بود.

و زلیخا در عشق و درد او بی‌تاب بود، و غم و شادی زیادی در این داستان است، و کسی که این قصه را گفته، خداوند صاحب اختیار است.

قصه حال یوسف را نیکو نه از حسن صورت او گفت، بلکه از حسن سیرت او گفت؛ زیرا که نیکوخو، بهتر هزار بار از نیکورو.

خداوند داستان حضرت یوسف را نه به خاطر زیبایی ظاهر، بلکه به دلیل زیبایی باطن او روایت کرده است؛ زیرا داشتن باطن زیبا و خوی نیکو هزار بار بهتر از داشتن ظاهر زیبا است.

نبینی که یوسف را از روی نیکو، بند و زندان آمد و از خوی نیکو، امر و فرمان آمد؟ از روی نیکوش حبس و چاه آمد و از خوی نیکوش تخت و گاه آمد.

نمی‌بینی که روی زیبا،‌ یوسف را به اسارت و زندان انداخت و باطن زیبا او را به پادشاهی رساند؟ از زیبایی ظاهر برای یوسف زندان و در چاه افتادن به دست آمد و از سرشت پاک پادشاهی به دست آورد.

پادشاه عالم، خبر که داد در این قصه، از حسن سیرت او داد، نه از حسن صورت او داد، تا اگر نتوانی که صورت خود را چون صورت او گردانی؛ باری، بتوانی که سیرت خود را چون سیرت او گردانی.

خداوند در این داستان از باطن زیبا و پاک یوسف خبر داد، نه از ظاهر زیبایش، تا اگر نمی‌توانی ظاهری زیبا مثل او نداری، درونت را مانند باطن او زیبا کنی.

آنکه گفتیم سیرتش نیکوترین سیرت‌ها بود، از بهر آنکه در مقابل جفا، وفا کرد و در مقابله زشتی، آشتی کرد و در مقابله لئیمی، کریمی کرد.

آنکه گفتیم باطنش زیباترین باطن‌ها بود، به این علت بود که در برابر ستم، وفا کرد و در برابر رفتار زشت، آشتی و دوست نشان داد و در برابر پستی، جوانمردی کرد.

برادران یوسف، چون او را زیادت نعمت دیدند و یعقوب را بدو میل و عنایت دیدند، آهنگ کید و مکر و عداوت کردند تا مگر او را هلاک کنند و عالم از آثار وجود او پاک کنند.

برادران یوسف وقتی نعمت فراوان و میل توجه فراوان یعقوب به او را دیدند، تصمیم به حیله و دشمنی گرفتند تا او را از عالم نیست کنند.

تدبیر برادران برخلاف تقدیر رحمان آمد. ملک تعالی او را دولت بر دولت زیادت کرد و مملکت و نبوت، زیادت بر زیادت کرد، تا عالمیان بدانند که هرگز کید کایدان با خواست خداوند غیب‌دان برابر نیاید!

چاره اندیشی برادران بر خلاف تقدیر خدا بود. خداوند بلند پایه او را هر روز داراتر و خوشبخت‌تر کرد و به سلطنت و پیامبری او افزود تا مردم جهان بدانند که هرگز فریب و حیله فریب‌کاران با اراده و خواست خداوند غیب‌دان نمی‌تواند مقابله کند!

معنی لغات درس جمال و کمال:

مثل: حکایت

حیات: زندگی

فرقت: جدایی

وصلت: پیوند و به هم رسیدن

محنت: رنج و اندوه

آفت: بلا

جفا: ستم

گاه: تخت

طرب: شادی

نهاد: ذات

صدیق: بسیار راستگو

جبار: مسلط (یکی از صفات خدا)

حسن: زیبایی

سیرت: رفتار

نیکوخو: خوش اخلاق

جفا: ستم

لئیمی: پستی

کریمی: جوانمردی

عنایت: توجه

کید: حیله

عداوت: دشمنی

هلاک: نابودی

تدبیر: چاره اندیشی

تقدیر: سرنوشت

ملک تعالی: خداوند بلند مرتبه

کایدان: حیله گران