معنی درس عظمت نگاه فارسی دهم

معنی درس عظمت نگاه فارسی دهم
معنی درس عظمت نگاه فارسی دهم

ناتانائیل آنگاه که کتابم را خواندی، دلم می‌خواد که این کتاب، شوق پرواز را در تو برانگیزد. کاش کتابم به تو بیاموزد که بیشتر از این کتاب، به خود بپردازی.

آرزوی نویسنده این است که با مطالعه کتاب «شوق پرواز به سوی خدا و عالم بالا» در انسان به وجود آید و بیشتر از این کتاب به «خودشناسی» بپردازند.

ناتانائیل، هر آفریده‌ای نشانه خداوند است اما هیچ آفریده‌ای نشان‌دهنده او نیست.

ناتانائیل، همه آفریده‌ها نشانی از آفریننده خود را همراه دارند اما هیچ پدیده‌ای به ذات خود و به تنهایی، نمی‌تواند آفریننده خود را آشکارا نشان دهد.

همین که آفریده‌ای نگاهمان را به خویش معطوف کند، ما را از راه آفریدگار باز می‌گرداند.

همین که آفریده خاصی نگاه ما را به خود بکشاند، این توجه، ما را از خدا دور می‌کند. (دلبستگی به چیزی، ما را از خدا دور می‌کند.)

خدا در همه جا هست؛ در هر جا که به تصور درآید؛ و «نایافتنی» است

خدا و جلوه‌های جمال او در جهان آشکار است ولی حواس مادی، توانایی شناخت او را ندارند.

و تو ناتانائیل، به کسی مانند خواهی بود که برای هدایت خویش در پی نوری می‌رود که خود به دست دارد.

مفهوم: خداوند نیروی درک و شناخت را در وجود ما آفریده است و نیازی به یاری دیگران نیست. خودشناسی، همان خداشناسی است.

هر جا بروی، جز خدا نخواهی دید. ناتانائیل، همچنان که می‌گذری، به همه چیز نگاه کن و در هیچ‌ جا درنگ مکن. به خود بگو که تنها خداست که گذرا نیست.

هر جا بروی نشانه‌های خداوند را می‌بینی. ناتانائیل، به هیچ آفریده‌ای دل‌بسته نباش و همه را ناپایدار بدان. تنها خدا است که پایدار و جاودانه است و گذر زمان در او دگرگونی به وجود نمی‌آورد و باید به او دل بست.

ای کاش «عظمت» در نگاه تو باشد و نه در آن چیزی که بدان نگاه می‌کنی.

آرزو می‌کنم نوع نگاه کردن تو به پدیده‌ها، مهم و باعظمت باشد،‌ نه خود پدیده‌ها.

ناتانائیل، من به تو شور و شوقی خواهم آموخت.

ناتانائیل، من به تو شور و شوق و عشق به خداوند را خواهم آموخت. (مفهوم: دعوت به عشق)

اعمال ما وابسته به ماست؛ همچنان که روشنایی فسفر به فسفر.

ما مسئول کارهایی هستیم که انجام می‌دهیم و این اصل ذات ما است؛ همانطور که روشنایی فسفر از خودش است. (بازگشت اعمال به خود انسان)

راست است که ما را می‌سوزاند اما برایمان شکوه و درخشش به ارمغان می‌آورد،

درست است بسیاری از کارها، به ما آسیب می‌رساند (ما مجازات و تنبیه می‌شویم و سختی می‌بینیم)، اما باعث بزرگی و ارجمندی ما می‌شود.

و اگر جان ما ارزشی داشته باشد، برای این است که سخت‌تر از برخی جان‌های دیگر سوخته است.

جان انسان به دلیل همراه بودن با سختی‌ها، به ارزشمندی رسیده است.

نیکوترین اندرز من، این است:«تا آنجا که ممکن است بار بشر را به دوش گرفتن.»

بهترین نصیحت من این است که تا می‌توانی به مردم خدمت کن و در سختی‌ها به آن‌ها کمک کن.

آه! چه می‌شد اگر می‌توانستم به چشمانم بینشی تازه ببخشم و کاری کنم که هرچه بیشتر به آسمان نیلگونی مانند شوند که بدان می‌نگرند؛ آسمانی که پس از بارش باران، صاف و روشن است.

ای کاش می‌توانستم نوع نگرش و دیدگاه خود را برای شناخت حقیقت، عوض کنم و به چشمانم توانایی نگاه دقیق‌تری بدهم تا حقایق را روشن ببیند. مانند آسمان نیلگون که پس از باران، صاف و روشن می‌شود.

ناتانائیل، با تو از انتظار سخن خواهم گفت. من دشت را به هنگام تابستان دیده‌ام که انتظار می‌کشید؛ انتظار اندکی باران. گرد و غبار جاده‌ها زیاده سبک شده بود و به کمترین نسیمی به هوا برمی‌خاست. زمین از خشکی ترک برمی‌داشت؛ گویی می‌خواست پذیرای آبی بیشتر شود. آسمان را دیده‌ام که در انتظار سپیده‌دم می‌لرزید. ستاره‌ها یک یک، رنگ می‌باختند. چمنزارها غرق در شبنم بودند.

ناتانائیل، با تو درباره انتظار و چشم به راه بودن حرف خواهم زد. من دشت را دیدم که در تابستان منتظر باران بود. گرد و غباری که در جاده‌ها به دلیل نبود باران سبک شده بود، با باد ملایمی از زمین بلند می‌شد. زمین از خشکی و بی‌آبی ترک داشت؛ انگار که می‌خواست آب بیشتری دریافت کند. آسمان را دیده‌ام که در انتظار صبح می‌لرزید. ستاره‌ها یک به یک کمرنگ می‌شدند. شبنم بر چمنزار‌ها نشسته بود.

ناتانائیل، کاش هیچ انتظاری در وجودت حتی رنگ هوس به خود نگیرد، بلکه تنها آمادگی برای پذیرش باشد.

ناتانائیل، ای کاش هیچ انتظاری در وجود تو، از هوای و هوس اثر نپذیرد و مانند آن نشود. بلکه تنها آمادگی برای پذیرش عشق راستین باشد.

منتظر هر آنچه به سویت می‌آید، باش و جز آنچه به سویت می‌آید، آرزو مکن.

منتظر هر چیزی که برای تو اتفاق می‌افتد باش و فقط آن چیزی را آرزو کن که از سوی خداوند به تو داده می‌شود.

بدان که در لحظه لحظه روز می‌توانی خدا را به تمامی در تملک خویش داشته باشی.

بدان که می‌توانی همیشه با خدا باشی و حضور او را در تمام لحظه‌ها در کنار خود حس کنی.

کاش آرزویت از سر عشق باشد و تصاحب عاشقانه؛ زیرا آرزویی ناکارآمد به چه کار می‌آید؟

ای کاش به آرزویت دست یابی که عشق راستین الهی باشد و عاشقانه آن را به دست آوری. زیرا آرزوی بدون کارایی، بی‌ارزش است و به هیچ کاری نمی‌آید.

ناتانائیل، تنها خداست که نمی‌توان در انتظارش بود. در انتظار خدا بودن، یعنی درنیافتن اینکه او را هم اکنون در وجود خود داری. تمایزی میان خدا و خوشبختی قائل مشو و همه خوشبختی خود را در همین دم، قرار ده.

ناتانائیل، فقط در انتظار خدا نمی‌توان بود. در انتظار خدا بودن یعنی هم اکنون وجود او را در خودت درک نمی‌کنی. بین خدا و خوشبختی تفاوتی قائل نشو و همه خوشبختی خود را همین مسئله قرار بده.

به شامگاه، چنان بنگر که گویی روز بایستی در آن فرو میرد و به بامداد پگاه چنان که گویی همه چیز در آن زاده می‌شود.

به آغاز شب چنان نگاه کن مه روز می‌بایست در آن غروب کند. و به صبح زود چنان نگاه کن که انگار همه چیز در آن پدید می‌آید.

نگرش تو باید در هر لحظه نو شود. خردمند کسی است که از هر چیزی به شگفت درآید. سرچشمه همه دردسرهای تو، ای ناتانائیل، گوناگونی چیزهایی است که داری؛ حتی نمی‌دانی که از آن میان کدامین را دوست‌تر داری و این را در نمی‌یابی که یگانه دارایی آدمی، زندگی است.

دیدگاه تو باید در هر لحظه تازه شود. انسان عاقل کسی است که همه چیز برای او متحیر کننده باشد. منشاء دردسرها و مشکلاتت، تفاوت در داشته‌هایت است. نمی‌دانی کدام را بیشتر دوست داری و به این پی نمی‌بری که زندگی تنها دارایی و ثروت انسان است.

برای من «خواندن» اینکه شن‌های ساحل نرم است، بس نیست؛ می‌خواهم که پاهای برهنه‌ام آن را حس کنند؛

دانش‌های نظری در راه شناخت حقیقت لازم است ولی کافی نیست. حقیقت را باید تجربه کرد و حس کرد؛ مانند پایی که نرمی شن‌ها را حس می‌کند. (منظور از خواندن، دانش‌های تئوری و نظری است.)

به چشم من هر شناختی که مبتنی بر احساس نباشد، بیهوده است.

از دیدگاه من خواندن کافی نیست؛ شناخت ایمانی باید حاصل تجربه شخصی باشد.

هرگز هیچ زیبایی لطیفی را در این جهان ندیده‌ام که بی‌درنگ نخواسته باشم، تمامی مهرم را نثارش کنم. ای زیبای عاشقانه زمین، شکوفایی گستره تو دل‌انگیز است!

در این جهان هر چیزی را که دیده‌ام فوراً آرزو کردم که با همه وجود آن را دوست داشته باشم و به آن عشق بورزم.

معنی لغات عظمت نگاه:

شوق: میل فراوان

معطوف: مورد نظر

تصور: مجسم کردن چیزی

درنگ: تامل

عظمت: بزرگی

ارمغان: پیشکش

اندرز: پند

نیلگون: به رنگ نیلی

هوس: میل

تملک: تصرف (دارا شدن چیزی)

تصاحب: صاحب شدن

نا کارآمد: غیر مفید

تمایز: تفاوت داشتن

پگاه: صبح زود

نگرش: دیدگاه

خردمند: عاقل

دردسر: گرفتاری

یگانه: تنها

بیهوده: بی‌فایده

مبتنی: بر اساس

نثار: فدا کردن

گستره: عرصه و میدان