معنی سی مرغ و سیمرغ فارسی دوازدهم

معنی سی مرغ و سیمرغ فارسی دوازدهم
معنی سی مرغ و سیمرغ فارسی دوازدهم

مجمعی کردند مرغان جهان *** آنچه بودند آشکارا و نهان

همه پرندگان جهان همگی یک جا جمع شدند و مجمعی تشکیل دادند.

جمله گفتند این زمان در روزگار *** نیست خالی هیچ شهر از شهریار

همگی گفتند که در این زمان و در این روزگار، هیچ سرزمینی بدون پادشاه نیست

چون بود کاقلیم ما را شاه نیست؟ *** بیش از این بی‌شاه بودن راه نیست

چگونه است که سرزمین ماه شاه ندارد؟ درست نیست که بیشتر از این بدون پادشاه بمانیم.

شیرمردی باید این ره را شگرف *** زان که ره دور است و دریا ژرف ژرف

برای پیمودن این راه، فردی شجاع و بااراده لازم است؛ زیرا این راه، راهی طولانی و مانند دریایی عمیق، پر از خطر است.

گل اگر چه هست بس صاحب جمال *** حسن او در هفته‌ای گیرد زوال

اگرچه گل بسیار زیبا است ولی زیبایی او زودگذر و ناپایدار است.

هر که داند گفت با خورشید راز *** کی تواند ماند با یک ذره باز؟

کسی که می‌تواند به معشوق ازلی (خدا) برسد و با او همراز شود. چگونه می‌تواند به چیزهای کوچک و پست عشق بورزد؟

بعد از آن مرغان دیگر سر به سر *** عذرها گفتند مشتی بی‌خبر

پس از آن پرندگان دیگر، همگی از روی نادانی و بی‌خبری برای ادامه ندادن راه، عذرهایی ذکر کردند.

گفت ما را هفت وادی در ره است *** چون گذشتی هفت وادی، درگه است

هدهد گفت: در راه ما هفت بیابان (هفت مرحله) وجود دارد. وقتی از این هفت مرحله گذشتیم، به درگاه سیمرغ خواهیم رسید.

وانیامد در جهان زین راه، کس *** نیست از فرسنگ آن آگاه کس

از کسانی که این راه را پیمونده‌‌اند، تاکنون کسی برنگشته است تا از آن راه برای ما بگوید. هیچ کس از مسافت آن آگاه نیست.

چون فرو آیی به وادی طلب *** پیشت آید هر زمانی صد تعب

وقتی به مرحله طلب برسی، هر لحظه با رنج و سختی‌های فراوانی رو به رو می‌شوی.

مال اینجا بایدت انداختن *** ملک اینجا بایدت درباختن

در مرحله طلب، باید همه تعلقات و دلبستگی‌ها، از جمله قدرت و ثروت را فدا کنی و از دست بدهی.

بعد از این وادی عشق آید پدید *** غرق آتش شد کسی کانجا رسید

پس از مرحله طلب، وادی عشق پدیدار می‌شود. هر کسی که به آن جا راه یافت، همه وجودش سوز و گداز شد.

عاشق آن باش که چون آتش بود *** گرم رو، سوزنده و سرکش بود

عاشق واقعی آن کسی است که مانند آتش، تندرو، سوزنده و سرکش باشد. (عاشق، آرام و قرار ندارد.)

بعد از آن بنمایدت پیش نظر *** معرفت را وادی‌ای بی‌پا و سر

پس از آن مرحله عشق، مرحله بی‌حد و مرز معرفت در نظر تو جلوه می‌کند.

چون بتابد آفتاب معرفت *** از سپهر این ره عالی صفت

وقتی آفتاب معرفت و شناخت از آسمان این راه عالی و والا بتابد…

هر یکی بینا شود بر قدر خویش *** باز یابد در حقیقت صدر خویش…

هر کسی به اندازه استعداد و شایستگی خود، بینا و اهل بصیرت می‌شود؛ در واقع از مقام و مرتبه خود آگاه می‌شود.

بعد از این وادی استغنا بود *** نه درو دعوی و نه معنا بود

پس از آن، مرحله معرفت، وادی استغنا و بی‌نیازی است که در آن هیچ ادعا و کلام و مقصودی وجود ندارد. (رهایی از همه وابستگی‌ها)

هشت جنت نیز اینجا مرده‌ای است *** هفت دوزخ همچو یخ افسرده‌ای است

در این جا، هشت درجه بهشت بی‌ارزش است و هفت طبقه جهنم مانند یخ، سرد و منجمد است و جلوه‌ای ندارد.

بعد از این وادی توحید آیدت *** منزل تفرید و تجرید آیدت

پس از وادی بی‌نیازی، مرحله توحید است. در این مرحله سالک باید از هر چه غیر حق است، خالی شود و با حق یکی گردد.

روی‌ها چون زین بیابان در کنند *** جمله سر از یک گریبان برکنند

اگر سالکان از این بیابان (توحید) بگذرند، همگی به وحدت و یگانگی می‌رسند.

بعد از این وادی حیرت آیدت *** کار دائم درد و حسرت آیدت

بعد از مرحله توحید، مرحله حیرت شروع می‌شود. کار سالک در این مرحله، پیوسته تحمل مشقت، سختی و حسرت است.

مرد حیران چون رسد این جایگاه *** در تحیر مانده و گم کرده راه

وقتی سالک به مقام حیرت می‌رسد، دچا سرگردانی و سردرگمی می‌شود و راه را گم می‌کند.

بعد از این وادی فقر است و فنا *** کی بود اینجا سخن گفتن روا

پس از وادی حیرت، مرحله فقر و فنا است. (مفهوم: نیستی سالک در خداوند و بیرون آمدن از صفات خود)؛ در این مرحله، سخن گفتن روا و شایسته نیست.

صد هزاران سایه جاوید، تو *** گم شده بینی ز یک خورشید، تو

در این مرحله، سایه‌های جاویدی را می‌بینی که به سبب خورشید وجود حق، گم و ناپیدا هستند. (سالک در این مرحله همه چیز را فراموش می‌کند و به مرحله بی‌خبری مطلق می‌رسد.)

چون نگه کردند آن سی مرغ زود *** بی‌شک این سی مرغ آن سیمرغ بود

وقتی سالکان راه حق، بعد از سپری کردن راه سخت به خودشان توجه کردند، دیدند که بی‌شک سیمرغ در وجود خود آن‌هاست.

خویش را دیدند سیمرغ تمام *** بود خود سیمرغ، سی مرغ تمام

وقتی آن سی پرنده به یکدیگر نگاه کردند، دیدند که بی‌تردید خودشان (سی مرغ) همان وجود واحدی (سیمرغ) هستند که به دنبال آن بودند.

محو او گشتند آخر بر دوام *** سایه در خورشید گم شد والسلام

آن‌ها در خود محو و نابود شدند تا به مقام سیمرغ (وحدانیت) رسیدند و همچون سابه در برابر خورشید ناپدید شدند.

معنی کلمات سی مرغ و سیمرغ:

استغنا: بی‌نیازی

افسرده: منجمد و سرمازده

اولی: شایسته

تجرید: تنهایی گزیدن، در اصطلاح تصوف: خالی شدن قلب سالک از آنچه جز خدا است.

تعب: رنج و سختی

‌‌تفرید: دل خود را متوجه حق کردن

دعوی: ادعا

شگرف: قوی و نیرومند

صدر: بالای مجلس

گرم رو: مشتاق

وادی: سرزمین، بیابان

مجمع: انجمن

جمال: زیبایی

نهان: پنهان

ژرف: گود و عمیق

زوال: از بین رفتن