معنی شعر درس از پاریز تا پاریس فارسی دوازدهم
کادوس کیانی که کیای نام نهادند *** کی بود؟ کجا بود؟ کیاش نام نهادند؟
معلوم نیست که کاووس کیانی را چه کسانی پادشاه نامیدهاند، چه زمانی و در کجا زندگی میکرد و چه زمانی او را پادشاه نامیدند!
خاکی است که رنگین شده از خون ضعیفان *** این ملک که بغداد و ریاش نام نهادند
جهان که هر بخش از آن با نامی خوانده میشود، در حقیقت زمینی است که جای جای آن، مردم قربانی حکومت ظالمان واقع شدهاند.
صد تیغ جفا بر سر و تن دید یکی چوب *** تا شد تهی از خویش و نیاش نام نهادند
چوب، تراشیده شدن با تیغ و چاقو را تحمل میکند تا از اضافهها و بیثمریها خالی شود و انگاه به نی تبدیل شود.
دل گرمی و دم سردی ما بود که گاهی *** مرداد مه و گاه دیاش نام نهادند
امیدواری و خوشی یا ناامیدی و ناخوشی انسان است که روزگار و ایام را شکل میدهد و آنها را نامگذاری میکند.
آیین طریق از نفس پیر مغان یافت *** آن خضر که فرخنده پیاش نام نهادند
حضرت خضر(ع) که نیکبخت و خوش قدم بود، این سعادت را از توجه مرشد و انسان کامل به دست آورد.
معنی قسمتهایی از درس پاریز تا پاریس:
از بیم عقرب چرا به مار غاشیه پناه بردن: این مثل برای کسانی به کار میرود که دچار سختی و دشواری شدهاند؛ به طوری که سختی و دشواری کمتر از آن مصیبت اولیه را زود قبول میکنند و آن را نعمت میدانند.
دنیا به یک رو نمیماند: اوضاع تغییر میکند.
آخرین چراغ امپراطوری روم را موسولینی روشن کرد که تا چند صباحی تا حبشه قلب آفریقا نیز پیش راند اما همه میدانیم که دولت مستعجل بود: آخرین کسی که توانست به امپراطوری روم، شکوه و عظمت ببخشد، موسولینی بود که توانست بخشهایی از اروپا و آفریقا را مستعمره ایتالیا کند. ولی زیاد دوام نداشت و با شکست آلمان در جنگ جهانی دوم، کار ایتالیا نیز تمام شد و این امپراطوری از هم پاشید.
امپراطوریهای بزرگ هم مانند انسانهای ثروتمند، معمولا از سوءهاضمه میمیرند: آدمهای ثروتمند به دلیل پرداختن همیشگی به ثروت خود و غافل شدن از سلامتیشان، معمولا به بیماری سوءهاضمه دچار میشوند. امپراطوریهای بزرگ هم به دلیل غفلت از اوضاع داخلی کشور خود، عاقبت از درون ضربه میخورند و از هم میپاشند.
معنی کلمات درس از پاریز تا پاریس:
اتراق: توقف چند روزه در سفر به جایی
استبعاد: دور دانستن
پانورما: پرده نقاشی که در ساختمانی که سقف مدور دارد، به دیوار میچسبانند؛ به طوری که هر کس آنجا بایستد، فکر میکند که افق را در اطراف خود میبیند.
تداعی: یادآوری
جراره: ویژگی نوعی عقرب زرد بسیار سمی که دمش روی زمین کشیده میشود.
چریغ آفتاب: طلوع آفتاب
چشمگیر: باارزش و مهم
حواله: نوشتهای که به موجب آن دریافت کننده ملزم به پرداخت پول یا مال به شخص دیگر است.
رواق: بنایی با سقف گنبدی یا به شکل هرم
سر پر زدن: توقف کوتاه
سوء هاضمه: بدگواری و دیرهضمی (هر اختلالی در هضم غذا)
صباح: بامداد
طاق: سقف خمیده و محدب
طبق: سینی گرد بزرگ و معمولا چوبی، مخصوص نگهداری و حمل اشیا که بیشتر آن را بر سر میگذارند.
طیلسان: نوعی ردا
عجین آمدن: آمیخته و ترکیب شدن
غایتالقصوی: حد نهایی چیزی
فرخندهپی: خوش قدم
فرسخ: فرسنگ، واحد اندازه گیری مسافت (تقریبا معادل شش کیلومتر)
کازیه: جاکاغذی
کی: پادشاه
کیانی: منسوب به پادشاه
مار غاشیه: ماری بسیار خطرناک در دوزخ
مستعجل: زودگذر
مغان: موبدان زرتشتی
نمط: بساط شطرنج
مطلبی دیگر از این انتشارات
جواب سوالات درس چهارم دین و زندگی یازدهم
مطلبی دیگر از این انتشارات
معنی شعر درس زندگی حسابی فارسی هفتم
مطلبی دیگر از این انتشارات
معنی شعر پرورده عشق فارسی یازدهم