معنی شعر در امواج سند فارسی یازدهم

معنی شعر در امواج سند فارسی یازدهم
معنی شعر در امواج سند فارسی یازدهم

به مغرب، سینه‌مالان قرص خورشید *** نهان می‌گشت پشت کوهساران

خورشید هنگام غروب کم کم پشت کوه‌ها پنهان می‌شد.

فرو می‌ریخت گردی زعفران رنگ *** به روی نیزه‌ها و نیزه‌داران

و نور طلایی خود را مانند گردی (پودری) زرد رنگ بر جنگجویان و نیزه‌هایشان می‌پاشید.

***

ز هر سو بر سواری غلت می‌خورد *** تن سنگین اسبی تیر خورده

از هر سوی میدان جنگ، جثه سنگین اسبی زخمی بر صاحبش که سرنگون شده، می‌افتاد.

به زیر باره می‌نالید از درد *** سوار زخم‌دار نیم‌مرده

سوار نیز با تن مجروح و نیمه جان از شدت درد و تحمل وزن اسب به خود می‌پیچید و می‌نالید.

***

نهان می‌گشت روی روشن روز *** به زیر دامن شب در سیاهی

روز آرام آرام به پایان می‌رسید و تاریکی شب همه جا را فرا می‌گرفت.

در آن تاریک شب می‌گشت پنهان *** فروغ خرگه خوارزمشاهی

در آن شب تاریک، اوج و اقتدار پادشاهی خوارزمشاهی نیز رو به پایان بود.

***

به خوناب شفق در دامن شام *** به خون آلوده، ایران کهن دید

جلال‌ الدین به سرخی غروب نگاه کرد و در ذهنش مجسم شد که ایران باستانی و شکوهمند به زودی غرق در خون خواهد شد.

در آن دریای خون، در قرص خورشید *** غروب آفتاب خویشتن دید

با دیدن غروب خورشید، غروب عمر خود و پایان زندگی‌اش را احساس کرد.

***

چه اندیشید آن دم، کس ندانست *** که مژگانش به خون دیده تر شد

کسی نمی‌داند در آن لحظه، جلال‌ الدین به چه چیز آزاردهنده‌ای اندیشید که باعث شد گریه کند.

چو آتش در سپاه دشمن افتاد *** ز آتش هم کمی سوزنده‌تر شد

سپس مانند آتشی سوزان، حتی سوزنده‌تر از آن (از نظر نابود کردن)، به میان سپاهیان مغول افتاد و به کشتار آن‌ها پرداخت.

***

در آن باران تیر و برق پولاد *** میان شام رستاخیز می‌گشت

در آن شب که گویی قیامت برپا شده بود، میان باران تیر و برق شمشیر، مبارزه می‌کرد.

در آن دریای خون، در دشت تاریک *** به دنبال سر چنگیز می‌گشت

در میدان جنگ در جستجوی چنگیز بود تا او را بیابد و سرش را از تنش جدا کند.

***

بدان شمشیر تیز عافیت سوز *** در آن انبوه، کار مرگ می‌کرد

با شمشیر برنده‌اش نقش مرگ را ایفا می‌کرد و سربازان دشمن را از بین می‌برد.

ولی چندان که برگ از شاخه می‌ریخت *** دو چندان می‌شکفت و برگ می‌کرد

اما هر چه می‌کشت، دو برابر آن افراد به جنگ او می‌آمدند.

***

میان موج می‌رقصید در آب *** به رقص مرگ، اخترهای انبوه

انعکاس تصویر ستارگان در تلاطم امواج مانند رقص مرگ بود.

به رود سند می‌غلتید بر هم *** ز امواج گران، کوه از پی کوه

موج‌های رود سند همچون کوه‌های بزرگی روی هم می‌غلتیدند.

***

خروشان، ژرف، بی‌پهنا، کف‌آلود *** دل شب می‌درید و پیش می‌رفت

رود سند پر جوش و خروش، عمیق، وسیع و کف‌آلود بود. سیاهی شب را می‌شکافت و پیش می‌رفت.

از این سد روان، در دیده شاه *** ز هر موجی هزاران نیش می‌رفت

این رود در چشم جلال الدین مانند سدی بود که هر موجش هزار نیش بر جان او می‌نشاند. (او را بسیار غمگین و ناراحت می‌کرد.)

***

ز رخسارش فرو می‌ریخت اشکی *** بنای زندگی بر آب می‌دید

اشک بر صورتش جاری شد؛ چون زندگی خود را در حال نابودی می‌دید.

در آن سیماب‌گون امواج لرزان *** خیال تازه‌ای در خواب می‌دید:

با نگاه کردن به امواج لرزان رود سند، فکر تازه‌ای به ذهنش رسید:

***

به یاری خواهم از آن سوی دریا *** سوارانی زره‌پوش و کمان‌گیر

از آن سوی دریا سربازان جنگجو و تیرانداز را به یاری می‌طلبم.

دمار از جان این غولان کشم سخت *** بسوزم خانمان‌هاشان به شمشیر

با آن‌ها از این دشمن غول صفت، انتقام سختی می‌گیرم و آن‌ها را نابود می‌کنم.

***

شبی آمد که می‌باید فدا کرد *** به راه مملکت، فرزند و زن را

شبی رسید که زن و فرزند را باید در راه میهن فدا کرد.

به پیش دشمنان استاد و جنگید *** رهاند از بند اهریمن، وطن را

این زمان باید در مقابل دشمنان ایستاد و برای رهایی وطن از دست دشمنان دلاورانه جنگید.

***

شبی را تا شبی با لشکری خرد *** ز تن‌ها سر، ز سرها خود افکند

سراسر شب را با لشکر اندک خود در مقابل دشمنان با شجاعت جنگید.

چو لشکر گرد بر گردش گرفتند *** چو کشتی، بادپا در رود افکند!

هنگامی که لشکر مغول، محاصره‌اش کردند، اسب خود را مانند کشتی به آب زد تا از رود سند بگذرد.

***

چو بگذشت، از پس آن جنگ دشوار *** از آن دریای بی‌پایاب، آسان

وقتی آن جنگ سخت به پایان رسید و از آن دریای ژرف به آسانی رد شد،

به فرزندان و یاران گفت چنگیز *** که گر فرزند باید، باید این سان

چنگیز به فرزندانش گفت که فرزند باید این گونه شجاع و با غیرت باشد.

***

به پاس هر وجب خاکی از این ملک *** چه بسیار است، آن سرها که رفته!

برای دفاع از هر وجب از این مرز و بوم، انسان‌های بسیاری جان خود را فدا کردند.

ز مستی بر سر هر قطعه زین خاک *** خدا داند چه افسرها که رفته!

و به خاطر عشق به وطن، سرداران و شاهان زیادی کشته شده‌اند.

معنی کلمات در امواج سند:

نهان: پنهان

باره: اسب

خرگه: لشکرگاه

فروغ: روشنی

شفق: سرخی هنگام غروب خورشید

کهن: قدیم

پولاد: شمشیر

رستاخیز: قیامت

شام: شب

عافیت: سلامتی

انبوه: بسیار

اختر: ستاره

گران: سنگین

ژرف: عمیق

نیش: زخم

رخسار: چهره

سیماب‌گون: به رنگ نقره

دمار: تباه شدن

خانمان: زن و فرزند

اهریمن: شیطان

بادپا: تندرو

بی‌پایاب: آنقدر ژرف که عمق آن معلوم نیست