معنی شعر در مکتب حقایق فارسی دوازدهم

معنی شعر در مکتب حقایق فارسی دوازدهم
معنی شعر در مکتب حقایق فارسی دوازدهم

ای بی‌خبر، بکوش که صاحب خبر شوی *** تا راهرو نباشی، کی راهبر شوی؟

ای بی‌خبر از معرفت و عشق! بکوش تا عارف و آگاه شوی. تا وقتی رونده راه حقیقت نباشی، نمی‌توانی به مقام ارشاد و هدایت خلق برسی.

در مکتب حقایق پیش ادیب عشق *** هان ای پسر، بکوش که روزی پدر شوی

ای جوینده حقیقت، آگاه باش و بکوش که در مدرسه حقیقت‌جویی از عشق (پیر عارف) درس بیاموزی تا کارآزموده و باتجربه شوی و روزی به مقام پیر عارف برسی.

دست از مس وجود چو مردان ره بشوی *** تا کیمیای عشق بیابی و زر شوی

ای جوینده حقیقت، مانند مردان راه عشق، وجود بی‌ارزش خود را رها کن و به تعلقات مادی دل‌بسته نباش تا به کمک عشق وجودت ارزشمند شود.

خواب و خورت ز مرتبه خویش دور کرد *** آن گه رسی به خویش که بی‌خواب و خور شوی

دلبستگی به امور دنیا تو را از مقام انسانیت دور کرده است؛ زمانی به مقام حقیقی‌ات می‌رسی که خود را از همه تعلقات مادی رها کرده باشی.

گر نور عشق حق به دل و جانت اوفتد *** بالله کز آفتاب فلک خوبتر شوی

اگر پرتو نور الهی بر دل و جانت بتابد، به خدا قسم که از خورشید آسمان هم زیباتر و پرنورتر خواهی شد.

یک دم غریق بحر خدا شو گمان مبر *** کز آب، هفت بحر به یک موی تر شوی

لحظه‌ای در دریای عشق الهی غرق شو و به مقام و به مقام فنای حق برس، شک نکن که وجودت دیگر گرفتار آلودگی‌ عالم مادی نمی‌شود.

از پای تا سرت همه نور خدا شود *** در راه ذوالجلال چو بی‌ پا و سر شوی

اگر در راه خدا بزرگ قدم برداری و به مادیات توجه نکنی، سر تا پای وجودت غرق نور خدا خواهد شد.

وجه خدا اگر شودت منظر نظر *** زین پس شکی نماند که صاحب نظر شوی

اگر خدا و کسب رضای او مورد توجه تو باشد، مطمئن باش که از آن پس صاحب بصیرت و آگاهی خواهی شد.

بنیاد هستی تو چو زیر و زبر شود *** در دل مدار هیچ که زیر و زبر شوی

اگر در راه خدا وابستگی‌های مادی و دنیا دوستی تو نابود شود، از این دگرگونی ترس به خود را نده؛ زیرا اگر توجه تو از علایق دنیایی دور شود، تازه آغاز زندگی روحانی و معنوی تو است.

گر در سرت هوای وصال است، حافظا *** باید که خاک درگه اهل هنر شوی

ای حافظ! اگر در آرزوی رسیدن به معشوق هستی، باید در برابر اهل فضیلت و کمال (عرفا) فروتن و متواضع باشی.

معنی کلمات شعر در مکتب حقایق:

راهبر: راهنما

مکتب: اندیشگاه و آموزشگاه

ادیب: بافرهنگ

کیمیا: نادر و کمیاب

زر: طلا

غریق: غرق شده

بحر: دریا

گمان: حدس و شک

ذوالجلال: صاحب بزرگی و جلال

منظر: دیدگاه

زبر: بالا

وصال: رسیدن به محبوب و مقصود

درگه: درگاه، پیشگاه