معنی شعر دماوندیه فارسی دوازدهم

معنی شعر دماوندیه فارسی دوازدهم
معنی شعر دماوندیه فارسی دوازدهم

ای دیو سپید پای در بند *** ای گنبد گیتی ای دماوند

ای دماوند که مانند دیو سپید، اسیر و بی‌حرکت هستی، ای گنبد بلند آسمان

از سیم به سر یکی کله خود *** ز آهن به میان یکی کمربند

کلاهخودی از نقره (برف) بر سر گذاشته‌ای و کمربندی آهنی (دامنه سنگی) بر کمر داری.

تا چشم بشر نبیندت روی *** بنهفته به ابر، چهر دل‌بند

برای اینکه مردم چهره‌ات را نبینند، صورت زیبایت را در پشت ابر پنهان کرده‌ای. (به بلندی دماوند اشاره دارد.)

تا وارهی از دم ستوران *** وین مردم نحس دیو مانند،

برای نجات از هم‌نشینی با انسان‌های حیوان‌صفت و این مردم شوم که مانند دیو هستند،

با شیر سپهر بسته پیمان *** با اختر سعد کرده پیوند

به آسمان رفته‌ای و با خورشید و سیاره مشتری هم‌پیمان و هم‌نشین شده‌ای. (به بلند بودن دماوند اشاره دارد)

چون گشت زمین ز جور گردون *** سرد و سیه و خموش و آوند،

وقتی زمین از ستم روزگار این چنین سیاه و ساکت و معلق شد،

بنواخت ز خشم بر فلک مشت *** آن مشت تویی تو ای دماوند

از روی خشم و عصبانیت مشتی بر آسمان زد و تو آن مشت هستی ای دماوند.

تو مشت درشت روزگاری *** از گردش قرن‌ها پس افکند

تو مشت بزرگی هستی که روزگار نواخته است و پس از قرن‌ها برای ما به میراث مانده‌ای.

ای مشت زمین بر آسمان شو *** بر وی بنواز ضربتی چند

ای مشت زمین! به آسمان برو و چند ضربه به آن بزن

نی نی تو نه مشت روزگاری *** ای کوه نی‌ام زه گفته خرسند

نه! نه! تو مشت روزگار نیستی. من از تشبیه خود خشنود نیستم.

تو قلب فسرده زمینی *** از درد، ورم نموده یک چند

تو قلب منجمد و غمگین زمین هستی که مدتی از شدت درد، متورم شده است.

تا درد و ورم فرونشیند *** کافور بر آن ضماد کردند

برای اینکه درد ورم تسکین یابد، بر روی آن مرهمی از کافور (برف) نهاده‌اند.

شو منفجر ای دل زمانه *** وان آتش خود نهفته مپسند

ای دماوند که دل دردمند روزگار هستی، آتشفشان کن و آتش (خشم) درونت را پنهان نگه ندار.

خامش منشین، سخن همی‌گوی *** افسرده مباش، خوش همی‌خند

آرام و ساکت نباش، سخن بگو. افسرده و غمگین نباش، شادمانه بخند.

پنهان مکن آتش درون را *** زین سوخته جان، شنو یکی پند

خشم و اعتراضت را پنهان نکن و از این شاعر دل‌سوخته نصیحتی را بپذیر

گر آتش دل نهفته داری *** سوزد جانت، به جانت سوگند

اگر آتش خشم درونت را پنهان نگه داری، به جان تو قسم که وجودت را می‌سوزاند.

ای مادر سرسپید، بشنو *** این پند سیاه‌بخت فرزند

ای مادر پیر! ای دماوند! این نصیحت فرزند بدبخت خود (شاعر) را گوش کن

برکش ز سر این سپید معجر *** بنشین به یکی کبود اورند

آن روسری سفید که نماد ناتوانی و انزوا است را از سر بردار، قیام کن و اختیار حکومت را به دست بگیر.

بگرای چو اژدهای گرزه *** بخروش چو شرزه شیر ارغند

مثل مار بزرگ زهرآگین حمله کن و مانند شیر خشمگین غرش کن.

بفکن ز پی این اساس تزویر *** بگسل ز هم این نژاد و پیوند

این حکومت ظالمانه که بر پایه فریب و حیله بنا شده است را نابود کن.

برکن ز بن این بنا که باید *** از ریشه، بنای ظلم برکند

بنای این حکومت ظالم را خراب کن؛ ظلم را باید از پایه نابود و ریشه‌ کن کرد.

زین بی‌خردان سفله بسته *** داد دل مردم خردمند

حق انسان‌های دانا را از این حاکمان نادان و پست بگیر.

معنی کلمات دماوندیه:

آوند: آویزان

ارغند: خشمگین

بگسل: پاره کن

ستوران: حیوانات چهارپا، اسب و خر

سفله: فرومایه

شرزه: خشمگین

ضماد: مرهم و دارو

فسرده: غمگین و یخ زده

کله خود: کلاه خود، کلاه فلزی که در جنگ بر سر می‌‌گذاشتند

معجر: روسری

نحس: شوم

گیتی: جهان

سپهر: آسمان

جور: ظلم

گرزه: مار بزرگ

تزویر: فریب و حیله