معنی شعر زاغ و کبک فارسی یازدهم
زاغی از آنجا که فراغی گزید *** رخت خود از باغ به راغی کشید
زاغی از آنجا که به دنبال آرامش بود، از باغ به صحرا کوچ کرد.
دید یکی عرصه به دامان کوه *** عرضه ده مخزن پنهان کوه
در دامنه کوه، دشتی پر از سبزه و گل دید که زیباییهای پنهان کوه را به نمایش میگذاشت.
نادره کبکی به جمال تمام *** شاهد آن روضه فیروزه فام
کبک بسیار زیبا و کمیابی در آن باغ فیروزهای بود.
هم حرکاتش متناسب به هم *** هم خطواتش متقارب به هم
حرکات کبک متناسب و گامهایش نزدیک به هم و موزون بود.
زاغ چو دید آن ره و رفتار را *** و آن روش و جنبش هموار را
بازکشید از روش خویش پای *** در پی او کرد به تقلید جای
زاغ وقتی آن حرکتها و رفتار موزون کبک را دید، از رفتار خود دست کشید و از کبک تقلید کرد.
بر قدم او قدمی میکشید *** وز قلم او رقمی میکشید
زاغ به دنبال گامهای متناسب کبک قدم برمیداشت و سعی میکرد از حرکات او تقلید کند.
در پیاش القصه در آن مرغزار *** رفت بر این قاعده روزی سه چار
خلاصه اینکه زاغ برای مدتی در آن دشت از کبک تقلید کرد.
عاقبت از خامی خود سوخته *** رهروی کبک نیاموخته
سرانجام از بیتجربه بودن خود زیان دید و در آخر هم نتوانست شیوه راه رفتن کبک را بیاموزد.
کرد فرامش ره و رفتار خویش *** ماند غرامتزده از کار خویش
زاغ با این تقلید کورکورانه، رفتار و شیوه راه رفتن خود را نیز فراموش کرد و از این کار بسیار پشیمان شد.
معنی کلمات زاغ و کبک:
فراغ: آسایش و راحتی
راغ: صحرا
رخت کشید: کوچ کرد
عرصه: میدان
عرضه: نمایش و ارائه
مخزن: انبار و خزانه
نادره: کمیاب
جمال: زیبایی
شاهد: محبوب و معشوق
روضه: باغ و بوستان
فیروزه فام: به رنگ فیروزه
خطوات: جمع خطوه، گامها
متقارب: نزدیک به هم
القصه: خلاصه
مرغزار: چمنزار
قاعده: روش و شیوه
خامی: ناپختگی و سادهدلی
غرامت: زیان
مطلبی دیگر از این انتشارات
جواب سوالات درس هشتم دین و زندگی دهم
مطلبی دیگر از این انتشارات
معنی شعر صبح ستاره باران فارسی دوازدهم
مطلبی دیگر از این انتشارات
معنی حکایت کلانتر و اولیتر فارسی دوازدهم