معنی شعر زنگ آفرینش فارسی هفتم
زنگ آفرینش
صبح یک روز نوبهاری بود *** روزی از روزهای اول سال
صبح یکی از روزهای فصل بهار بود و سال تحصیلی جدید آغاز شده بود.
بچهها در کلاس جنگل سبز *** جمع بودند دور هم، خوشحال
بچهها در کلاس دور هم جمع شده بودند و خوشحال بودند.
بچهها گرم گفت و گو بودند *** باز هم در کلاس، غوغا بود
بچهها مشغول صحبت بودند و کلاس شلوغ بود و سر و صدا زیاد بود.
هر یکی برگ کوچکی در دست *** باز انگار، زنگ انشا بود
هر کدام از بچهها برگهای در دست داشتند و انگار دوباره زنگ انشا بود.
تا معلم ز گرد راه رسید *** گفت با چهرهای پر از خنده:
همین که معلم وارد کلاس شد، خندان گفت:
باز موضوع تازهای داریم *** «آرزوی شما در آینده»
برای انشا موضوع تازهای داریم. موضوع «آرزو شما در آینده» است.
شبنم از روی گل برخاست *** گفت: میخواهم آفتاب شوم
شبنم از روی گل بلند شد و گفت: من میخواهم آفتاب شوم.
ذره ذره به آسمان بروم *** ابر باشم، دوباره آب شوم
اندک اندک به آسمان بروم، به ابر تبدیل شوم و دوباره به آب تبدیل شوم.
دانه آرام بر زمین غلتید *** رفت و انشای کوچکش را خواند
دانه آرام آرام بر روی زمین چرخید و غلتید و رفت انشای کوچک خود را خواند.
گفت: باغی بزرگ خواهم شد *** تا ابد سبز سبز خواهم ماند
دانه گفت: به باغی بزرگ تبدیل خواهم شد و همیشه سرسبز باقی خواهم ماند.
غنچه هم گفت: گرچه دلتنگم *** مثل لبخند، باز خواهم شد
غنچه هم گفت: با اینکه دلتنگم و گلبرگهایم بسته است، مانند لبخند باز خواهم شد.
با نسیم بهار و بلبل باغ *** گرم راز و نیاز خواهم شد
با باد ملایم بهار و بلبل و باغ، شروع به راز و نیاز کردن میکنم
جوجه گنجشک گفت: میخواهم *** فارغ از سنگ بچهها باشم
جوجه گنجشک گفت: میخواهم از سنگ زدنهای بچهها آزاد شوم
روی هر شاخه جیک جیک کنم *** در دل آسمان، رها باشم
روی هر شاخه بنشینم و جیک جیک کنم و در میان آسمان آزادانه پرواز کنم.
جوجه کوچک پرستو گفت: *** کاش با باد رهسپار شوم
جوجه کوچک پرستو گفت: کاش بتوانم با باد همراه شوم
تا افقهای دور، کوچ کنم *** باز پیغمبر بهار شوم
تا آسمانهای دور کوچ کنم و باز پیامآور فصل بهار شوم.
جوجههای کبوتران گفتند: *** کاش میشد کنار هم باشیم
جوجههای کبوتران گفتند: ای کاش میتوانستیم در کنار هم باشیم
توی گلدستههای یک گنبد *** روز و شب، زائر حرم باشیم
در گلدستههای یک گنبد، همه وقت زیارت کننده حرم باشیم.
زنگ تفریح را که زنجره زد *** باز هم در کلاس غوغا شد
وقتی زنجره (نوعی حشره) زنگ تفریح را زد، دوباره در کلاس سر و صدا بلند شد
هر یک از بچهها به سویی رفت *** و معلم دوباره تنها شد
هر کدام از بچهها به طرفی رفتند و دوباره معلم تنها شد
با خودش زیرلب، چنین میگفت: *** آرزهایتان چه رنگین است!
معلم زیرلب با خودش گفت: آرزوهایتان قشنگ و رنگی است!
کاش روزی به کام خود برسید، *** بچهها، آرزوی من این است!
بچهها آرزوی من این است که ای کاش همه شما روزی به آرزوی خودتان برسید.
معنی کلمات شعر زنگ آفرینش:
آفرینش: خلقت
غوغا: داد و فریاد
برخاست: بلند شد
فارغ: آزاد و رها
رهسپار: عازم و راهی
پیغمبر: پیام آور
زائر: زیارت کننده
زنجره: حشرهای کوچک شبیه ملخ
کام: آرزو
انتشارات پدربزرگ دانا نمونه سوال فارسی هفتم ابتدایی نوبت اول و نوبت دوم همراه با جواب را در اختیار شما قرار میدهد تا با خیالی آسوده برای فصل امتحانات آماده باشید.
مطلبی دیگر از این انتشارات
معنی شعر چشمه و سنگ فارسی پنجم ابتدایی ❤️
مطلبی دیگر از این انتشارات
معنی حکایت خودشناسی فارسی هشتم
مطلبی دیگر از این انتشارات
جواب سوالات درس چهار دین و زندگی دهم