معنی شعر طوطی و بقال فارسی دهم
بود بقالی و وی را طوطیای *** خوشنوایی، سبز، گویا طوطیای
در روزگاران گذشته بقالی بود که طوطی خوشآواز، سبز رنگ و سخنگویی داشت.
در دکان بودی نگهبان دکان *** نکته گفتی با همه سوداگران
طوطی در واقع نگهبان دکان بود و با مشتریان شوخی میکرد.
در خطاب آدمی،ناطق بدی *** در نوای طوطیان حاذق بدی
این طوطی با آدمها سخن میگفت و در نغمهسرایی نیز ماهر و چیرهدست بود.
جست از صدر دکان سویی گریخت *** شیشههای روغن گل را بریخت
روزی طوطی از گوشهای از دکان به طرف دیگر پرید و شیشهها روغن را روی زمین ریخت.
از سوی خانه بیامد خواجهاش *** بر دکان بنشست فارغ، خواجهوش
صاحب طوطی از خانه به دکان آمد و با خیال آسوده و مانند بزرگان آرام و با متانت در جای خود نشست.
دید پر روغن دکان و جامه چرب *** بر سرش زد، گشت طوطی کل ز ضرب
بقال دید دکان پر از روغن است و لباسش چرب شده است. عصبانی شد و چنان بر سر طوطی کوبید که پرهای سر طوطی ریخت و کچل شد.
روزکی چندی سخن کوتاه کرد *** مرد بقال از ندامت آه کرد
طوطی چند روزی سخن نگفت. بقال با مشاهده این وضع پشیمان شد و بسیار افسوس میخورد.
ریش برمیکند و میگفت:«ای دریغ *** کافتاب نعمتم شد زیر میغ
از شدت ناراحتی، ریش و موی سر خود را میکند و میگفت: افسوس که نعمتم از دست رفت. (سخن گفتن طوطی و نوای او نعمتی بود که از دستم رفت.)
دست من بشکسته بودی آن زمان *** چون زدم من بر سر آن خوشزبان»
کاش آن زمان که بر سر طوطی خوشآوازم زدم، دستم میشکست.
هدیهها میداد هر درویش را *** تا بیابد نطق مرغ خویش را
برای اینکه طوطی دوباره مثل سابق سخن بگوید، به هر فقیری هدیه و صدقه میداد.
بعد سه روز و سه شب حیران و زار *** بر دکان بنشسته بد نومیدوار
پس از سه شبانه روز حیران و درمانده، ناامید در دکان نشسته بود
مینمود آن مرغ را هرگون شگفت *** تا که باشد کاندر آید او به گفت
برای طوطی شکلک در میآورد تا شاید طوطیاش حرف بزند
جولقیای سر برهنه میگذشت *** با سر بیمو، چو پشت طاس و طشت
روزی درویشی سربرهنه و کچل از آنجا رد میشد که سرش مانند پشت طاس و نوعی کاسه صاف بود.
طوطی اندر گفت آمد در زمان *** بانگ بر درویش زد که: هی، فلان!
طوطی همان لحظه به حرف آمد. درویش را صدا زد و گفت: ای فلانی!
از چه، ای کل، با کلان آمیختی؟ *** تو مگر از شیشه روغن ریختی؟!
تو چرا بیمو و کچل شدهای؟ مگر تو نیز روغن شیشه را ریختهای؟
از قیاسش خنده آمد خلق را *** کاو چو خود پنداشت صاحب دلق را
مردم از مقایسه طوطی که آن مرد را مانند خودش تصور کرده بود، خندیدند.
کار پاکان را قیاس از خود مگیر *** گر چه ماند در نبشتن شیر و شیر
کار مردان خدا را با خودت مقایسه نکن. اگر چه "شیر" خوردنی و "شیر" جنگل یکسان نوشته میشوند ولی در معنی متفاوت هستند.
جمله عالم زین سبب گمراه شد *** کم کسی ز ابدال حق، آگاه شد
همه مردم جهان از چنین سنجشها و مقایسههای نادرستی به گمراهی افتادند. کمتر کسی توانست مردان حق را بشناسد و به مرتبه آنان پی ببرد.
هر دو گون زنبور خوردند از محل *** لیک شد ز آن نیش و زین دیگر عسل
دو نوع زنبور (زنبور معمولی و زنبور عسل) از یک محل تغذیه میکنند ولی از یکی نیش و از دیگری عسل تولید میشود.
هر دو گون آهو گیا خوردند و آب *** زین یکی سرگین شد و زان، مشک ناب
دو نوع آهو (غزال و آهوی ختن) از یک آب و گیاه میخورند ولی از یکی سرگین (مدفوع) و از دیگری مشک خالص به وجود میآید.
هر دو نی خوردند از یک آبخور *** این یکی خالی و آن پر از شکر
هر دو نی (نی معمولی و نیشکر) از یک جا آب میخورند ولی یکی توخالی و دیگری پر از شکر میشود.
صد هزاران این چنین اشباه بین *** فرقشان هفتاد ساله راه بین
مانند این مثالهایی که گفتم، صدها مثال مشابه دیگری وجود دارد که تفاوت زیادی با هم دارند.
چون بسی ابلیس آدم روی هست *** پس به هر دستی نشاید داد دست
چون در این دنیا آدمهای شیطانصفت فراوان هستند، پس شایسته نیست که با هر کسی دوست شویم.
معنی لغات طوطی و بقال:
سوداگران: تاجران و کاسبان
خطاب: مخاطب قرار دادن کسی
ناطق: سخنگو
حاذق: ماهر
صدر: قسمت بالای چیزی
فارغ: آزاد و رها
جامه: لباس
ضرب: زدن و کوبیدن
کل: کچل
ندامت: پشیمانی
دریغ: افسوس
میغ: مه غلیظ
درویش: بینوا
حیران: سرگردان
زار: پریشان
جولق: لباس پشمی خشن که درویشان میپوشند
طاس: نوعی کاسه
طشت: تشت
بانگ: فریاد
قیاس: سنجش
ابدال: مردان خدا، مردم شریف
سرگین: مدفوع چهارپایان
مشک: مادهای با عطر نافذ و پایدار که از کیسهای در زیر شکم نوعی آهو نر به دست میآید.
ناب: خالص
آبخور: آبشخور، سرچشمه
ابلیس: شیطان
مطلبی دیگر از این انتشارات
معنی شعر مهر و وفا فارسی دهم
مطلبی دیگر از این انتشارات
نمونه سوال عربی نهم نوبت دوم با جواب
مطلبی دیگر از این انتشارات
معنی درس پنجم زبان انگلیسی هفتم + معنی لغات