معنی شعر علم زندگانی فارسی هفتم

معنی شعر علم زندگانی فارسی هفتم
معنی شعر علم زندگانی فارسی هفتم


نمونه سوال فارسی هفتم را از انتشارات پدربزرگ دانا بخوانید.

علم زندگانی

کبوتر بچه‌ای با شوق پرواز *** به جرئت کرد روزی بال و پر باز

روزی بچه کبوتری با جسارت و اشتیاق به پرواز، بال و پر خود را باز کرد.

پرید از شاخکی بر شاخساری *** گذشت از بامکی بر جو کناری

از روی شاخه کوچکی به شاخه دیگری پرید و از روی پشت بامی گذشت و کنار جوی آب نشست.

نمودش بس که دور آن راه نزدیک *** شدش گیتی به پیش چشم، تاریک

این راه کوتاه برایش بسیار طولانی به نظر می‌رسید و دنیا در مقابل چشمش تیره و تار شد.

ز وحشت، سست شد بر جای، ناگاه *** ز رنج خستگی درماند در راه

از ترس و وحشت بر جای خود ناتوان ماند و از شدت خستگی توان ادامه را نداشت و در راه درماند.

فتاد از پای، کرد از عجز فریاد *** ز شاخی مادرش آواز در داد:

خسته شد و از ناتوانی فریاد زد. مادرش از روی شاخه‌ای که بر روی آن نشسته بود گفت:

«تو را پرواز، بس زود است و دشوار *** ز نوکاران که خواهد کار بسیار؟

پرواز برای تو، هم بسیار زود است و هم بسیار سخت. کسی از تازه کاران توقع کار زیاد ندارد.

هنوزت نیست پای برزن و بام *** هنوزت نوبت خواب است و آرام

هنوز وقت پریدن تو در کوچه و بام نیست. تو فعلا باید بخوابی و استراحت کنی.

تو را توش هنر می‌باید اندوخت *** حدیث زندگی می‌باید آموخت

تو هنوز باید علم و دانش کسب کنی و راه و رسم زندگی کردن را یاد بگیری.

بباید هر دو پا محکم نهادن *** از آن پس، فکر بر پای ایستادن

ابتدا باید بتوانی پا‌های خود را محکم بر روی زمین بگذاری، سپس به فکر مستقل شدن و روی پای خود ایستادن بیفتی. (برای هر کاری ابتدا باید روش آن را یاد بگیری. )

من اینجا چون نگهبانم تو چون گنج *** تو را آسودگی باید مرا رنج

تو مانند گنج هستی و به مراقبت احتیاج داری و من مانند نگهبان و محافظ تو هستم. من باید رنج بکشم تا تو آسوده باشی.

مرا در دام‌ها بسیار بستند *** ز بالم کودکان پر‌ها شکستند

من در دام‌های زیادی گرفتار شده‌ام و بار‌ها کودکان پر و بالم را شکستند.

گه از دیوار سنگ آمد، گه از در *** گهم سر پنجه خونین شد، گهی سر

گاهی از دیوار و گاهی از در به من سنگ زدند، گاهی پنجه‌ها و گاهی سرم خونین شد.

نگشت آسایشم یک لحظه دمساز *** گهی از گربه ترسیدم گه از باز

حتی یک لحظه آسایش نداشته‌ام، گاهی از گربه و گاهی از پرنده شکاری ترسیدم.

هجوم فتنه‌های آسمانی *** مرا آموخت علم زندگانی

حمله بلاهای آسمانی به من درس زندگی آموخت.

نگردد شاخک بی‌بن، برومند *** ز تو سعی و عمل باید، ز من پند»

شاخه بی‌ریشه، جوان و قوی نمی‌شود مگر اینکه به پند و نصیحت من گوش داده و سعی و تلاش کنی.

معنی کلمات شعر علم زندگانی:

شوق: شور و علاقه

بامک: بام کوچک - پشت بام

گیتی: جهان

عجز: ناتوانی

دشوار: سخت

توش: آذوقه

حدیث: سخن

آسایش: راحتی

دمساز: همدم و سازگار

فتنه: آشوب و عذاب

بی‌بن: بدون ریشه

پند: اندرز و نصیحت

برومند: بالغ

برای انجام هر کاری، در ابتدا لازم است راه و روش آن را یاد بگیریم و از تجربیات و نصیحت‌های بزرگان استفاده کنیم تا بتوانیم در آن کار موفق شویم. پروین اعتصامی این مفهموم را در شعر علم زندگانی، با استفاده از داستان بچه کبوتر و مادرش، به ما می‌آموزد.