معنی شعر نیکی فارسی یازدهم
یکی روبهی دید بی دست و پای *** فروماند در لطف و صنع خدای
شخصی روباهی بی دست و پا و ناتوان دید و از آفرینش و لطف خدا تعجب کرد
که چون زندگانی به سر میبرد؟ *** بدین دست و پای از کجا میخورد؟
که این روباه چگونه زندگی خود را سپری میکند؟ با این دست و پای معیوب چگونه و از کجا غذا برای خوردن پیدا میکند؟
در این بود درویش شوریدهرنگ *** که شیری برآمد، شغالی به چنگ
درویش پریشان حال در این فکر و اندیشه بود که ناگهان شیری از راه رسید که شغالی شکار کرده بود.
شغال نگونبخت را شیر خورد *** بماند آنچه روباه از آن سیر خورد
شیر مشغول خوردن آن شغال شد. اندکی بعد، روباه رفت و باقیمانده آن شکار را خورد و سیر شد.
دگر روز باز اتفاق اوفتاد *** که روزی رسان قوت روزش بداد
روز دیگر، این اتفاق باز هم افتاد و خداوند دوباره روزی روباه را به او رساند.
یقین، مرد را دیده، بیننده کرد *** شد و تکیه بر آفریننده کرد
اطمینان به این که خدا روزی رسان است، چشم مرد را باز کرد. رفت و بر خدا تکیه کرد و از آن زمان به بعد کاری انجام نداد.
کزین پس به کنجی نشینم چو مور *** که روزی نخوردند پیلان به زور
(مرد با خود گفت: ) از این به بعد مانند مورچهای در گوشهای مینشینم؛ چرا که فیلها با آن همه زورمندی، فقط روزی تعیین شده خود را دریافت میکنند. (مفهوم: به دست آوردن روزی به زور و توانمندی بستگی ندارد.)
زنخدان فرو برد چندی به جیب *** که بخشنده، روزی فرستد ز غیب
مرد دست از تلاش برداشت و بیکار در گوشهای نشست به امید این که خداوند روزیاش را از غیب بفرستد. (زنخدان به جیب فرو برد: چانهاش را در یقه خود فرو برد. کنایه از تلاش نکردن و انجام ندادن کار)
نه بیگانه تیمار خوردش نه دوست *** چو چنگش، رگ و استخوان ماند و پوست
هیچ کس، نه آشنا و نه غریبه، دلش به حال او نسوخت. مانند چنگ (نوعی ساز) لاغر و نحیف شده بود.
چو صبرش نماند از ضعیفی و هوش *** ز دیوار محرابش آمد به گوش:
وقتی به سبب ناتوانی و ضعف بدنی کاملا بیطاقت شد، از گوشه عبادتگاه (عالم غیب) ندایی شنید که میگفت:
برو شیر درنده باش، ای دغل *** مینداز خود را چو روباه شل
ای حیله گر! برو مانند شیر تلاشی از خود نشان بده. مثل روباه ناتوان، خود را در گوشهای رها نکن.
چنان سعی کن کز تو ماند چو شیر *** چه باشی چو روبه به وامانده، سیر؟
چنان تلاش و کوشش کن که از تو چیزی برای افراد ضعیف و ناتوان به جا بماند؛ مانند شیر که غذایی از او برای روباه ماند. چرا مانند آن روباه ضعیف، منتظر باقیمانده غذای دیگران هستی؟
بخور تا توانی به بازوی خویش *** که سعیت بود در ترازوی خویش
تا میتوانی از قدرت و نیروی خودت استفاده کن؛ زیرا که نتیجه تلاش تو به خودت باز خواهد گشت.
بگیر ای جوان، دست درویش پیر *** نه خود را بیفکن که دستم بگیر
ای جوان! سعی کن به دیگران کمک کنی، نه اینکه خود را ناتوان نشان دهی تا دیگران به تو کمک کنند.
خدا را بر آن بنده بخشایش است *** که خلق از وجودش در آسایش است
بخشایش خداوند شامل حال بندهای میشود که مردم از برکت وجود او در آسایش و راحتی باشند.
کرم ورزد آن سر که مغزی در اوست *** که دونهمتانند بیمغز و پوست
انسانهای عاقل و دانا، کریم و بخشنده هستند. اما انسانهای بیعقل و بیفکر، پست و کم همت هستند.
کسی نیک بیند به هر دو سرای *** که نیکی رساند به خلق خدای
کسی که در دو جهان رستگار و خوشبخت است که به مردم خوبی کند.
معنی کلمات شعر نیکی:
روبه: روباه
صنع: آفرینش
چون: چگونه
درویش: صوفی
شوریده: آشفته و نامرتب
نگونبخت: بدبخت
قوت: توان
یقین: باور
مور: مورچه
پیلان: فیلها
زنخدان: چانه
جیب: گریبان و یقه
غیب: پنهان
تیمار: پرستاری
محراب: عبادتگاه
درنده: وحشی
دغل: حیله گر
شل: لَنگ
وامانده: حیران و سرگردان
بخشایش: عفو و گذشت
آسایش: آسودگی
کرم: بخشش
سرای: خانه
مطلبی دیگر از این انتشارات
معنی شعر دفتر زمانه فارسی دوازدهم
مطلبی دیگر از این انتشارات
معنی شعر سخن فارسی ششم ابتدایی (درس سوم)
مطلبی دیگر از این انتشارات
معنی شعر بیا تا برآریم دستی ز دل فارسی نهم