معنی شعر پیش از اینها فارسی هشتم
نمونه سوالات نوبت اول و نوبت دوم فارسی هشتم را در انتشارات پدربزرگ دانا بخوانید.
پیش از اینها
پیش از اینها فکر میکردم خدا *** خانهای دارد میان ابرها
در گذشته فکر میکردم خانه خداوند در آسمان و میان ابرها است.
مثل قصر پادشاه قصهها *** خشتی از الماس و خشتی از طلا
مثل قصر پادشاهان افسانهای از الماس و طلا ساخته شده است.
پایههای برجش از عاج و بلور *** بر سر تختی نشسته با غرور
ستونهای برج خدا از عاج و بلور ساخته شده است و با غرور بر تخت پادشاهی نشسته است.
ماه، برق کوچکی از تاج او *** هر ستاره، پولکی از تاج او
ماه یکی از درخشندگیهای تاج خدا و هر ستاره پولکی بر تاج خداوند بود.
رعد و برق شب، طنین خندهاش *** سیل و طوفان، نعره توفندهاش
رعد و برقهایی که در شب است، صدای خنده خداست و سیل و طوفان صدای فریادهای او است
هیچ کس از جای او آگاه نیست *** هیچ کس را در حضورش راه نیست
هیچ کسی نمیداند که او کجاست و کسی اجازه ملاقات و دیدنش را ندارد
آن خدا بیرحم بود و خشمگین *** خانهاش در آسمان، دور از زمین
او خدایی بیرحم و خشمگین بود و خانهاش در آسمان و از زمین دور بود
بود، اما در میان ما نبود *** مهربان و ساده و زیبا نبود
او وجود داشت ولی در میان مردم نبود. مهربان و ساده و زیبا نبود
در دل او، دوستی جایی نداشت *** مهربانی هیچ معنایی نداشت
در قلب او دوست داشتن و عشق و مهربانی وجود نداشت
هر چه میپرسیدم از خود از خدا *** از زمین از آسمان از ابرها
هر چه از دیگران درباره خدا و خودم و زمین و آسمان و ابرها میپرسیدم
زود میگفتند: «این، کار خداست *** پرسوجو از کار او کاری خطاست.»
همه میگفتند این کار خدا است و سوال کردن در مورد کار خدا اشتباه و خطا است
نیت من در نماز و در دعا ***ترس بود و وحشت از خشم خدا
به خاطر ترس و وحشت از خدا نماز میخواندم
پیش از اینها، خاطرم دلگیر بود *** از خدا در ذهنم این تصویر بود
در گذشته از خدا دلگیر بودم و این تصورات را از خدا در ذهنم داشتم
تا که یک شب، دست در دست پدر *** راه افتادم به قصد یک سفر
تا اینکه یک شب همراه پدرم عازم سفری شدیم
در میان راه، در یک روستا *** خانهای دیدیم، خوب و آشنا
در بین راه و در یک روستا، خانهای خوب و آشنا دیدیم
زود پرسیدم: «پدر، اینجا کجاست؟» *** گفت: «اینجا خانه خوب خداست»
زود از پدرم پرسیدم اینجا کجاست؟ گفت اینجا همان خانه خوب خدا است
گفت: «اینجا میشود یک لحظه ماند *** گوشهای خلوت، نمازی ساده خواند
پدرم گفت در این خانه میتوانیم اندکی بمانیم و در گوشهای خلوت دعا کنیم و نماز بخوانیم
با وضویی دست و رویی تازه کرد *** با دل خود گفتوگویی تازه کرد»
اینجا میتوانیم وضو بگیریم و شاداب و سرحال با خدا راز و نیاز کنیم
گفتمش: «پس آن خدای خشمگین *** خانهاش اینجاست؟ اینجا در زمین؟»
به پدرم گفتم پس خانه آن خدای خشمگین همینجا روی زمین است؟
گفت: «آری خانه او بی ریاست *** فرشهایش از گلیم و بوریاست
پدرم گفت: بله خانه خدا ساده و بیریا است و فرشهای خانهاش گلیم و حصیر است
مهربان و ساده و بیکینه است *** مثل نوری در دل آیینه است
او خداوند مهربان و بیکینه است و مانند نور در آینه صاف و روشن است
عادت اون نیست خشم و دشمنی *** نام او نور و نشانش روشنی»
خشم و دشمنی از ویژگیهای خدا نیست و یکی از نامهای خداوند نور و نشان او روشنایی است
تازه فهمیدم: خدایم این خداست *** این خدای مهربان و آشناست
من تازه فهمیدم این خدایی که مهربان و آشنا، خدای من است
دوستی از من به من نزدیکتر *** از رگ گردن به من نزدیکتر
این خدا دوست خوب من است و از رگ گردن هم به من نزدیکتر است
میتوان بعد از این، با این خدا *** دوست باشم، دوست، پاک و بیریا
من میتوانم بعد از این با این خدا دوستی پاک و صادق باشم
معنی لغات شعر پیش از اینها:
طنین: آواز
توفنده: غرنده
دلگیر: آزرده و اندوهگین
بوریا: حصیر
شعر پیش از اینها از مجموعه به قول پرستو انتخاب شده است. قیصر امین پور در این شعر داستان کودکی را بازگو میکند که از خدا تصویری خشمگین و نامهربان در دل داشت اما پدرش این ترس از خدا را از دلش بیرون انداخت و با پاسخ دادن به سوالاتش، او را با خدای مهربان آشنا کرد.
مطلبی دیگر از این انتشارات
جواب سوالات درس هفتم دین و زندگی یازدهم
مطلبی دیگر از این انتشارات
درس هشتم عربی هشتم (صفحه ۹۷ تا ۱۰۸): اَلاِعْتِماد ُ عَلَی النَّفْس
مطلبی دیگر از این انتشارات
معنی شعر شوق مهدی (عج) فارسی هشتم