معنی شعر چشمه فارسی دهم
معنی شعر چشمه فارسی دهم
گشت یکی چشمه ز سنگی جدا *** غلغلهزن، چهرهنما، تیزپا
چشمهای جوشان، خودنما و تندرو از زیر تخته سنگی جاری شد.
گه به دهان، بر زده کف، چون صدف *** گاه چو تیری که رود بر هدف
چشمه، گاهی مانند صدف بر اثر خروشندگی دهانش کف آلود میشد و گاهی مانند تیری که به سوی هدف میرود، راست و سریع به پیش میرفت.
گفت: در این معرکه، یکتا منم *** تاج سر گلبن و صحرا، منم
چشمه با خود گفت: من در بین موجودات و عناصر خلقت بیمانند هستم و سرور باغ و دشت هستم.
چون بدوم، سبزه در آغوش من *** بوسه زند بر سر و بر دوش من
وقتی تند و تیز حرکت میکنم، سبزه در آغوشم به سر و تنم بوسه میزند.
چون بگشایم ز سر مو، شکن *** ماه ببیند رخ خود را به من
اگر چین موهایم را باز کنم (امواج نداشته باشم)، ماه چهره زیبای خود را در آب زلال من که مانند آیینه است،میبیند.
قطره باران که در افتد به خاک *** زو بدمد بس گهر تابناک
قطره باران وقتی که به زمین میافتد، گلهایی چون مروارید درخشان را میرویاند.
در بر من، ره چو به پایان برد *** از خجلی سر به گریبان برد
قطره باران وقتی سفر دراز خود را در آغوش من به پایان میبرد، با همه شان و عظمتی که دارد از شرمندگی سرافکنده میشود.
ابر ز من، حامل سرمایه شد *** باغ ز من صاحب پیرایه شد
ابر، سرمایه خود را از من میگیرد. (اشاره به بخار شدن آب و شکل گرفتن ابر در آسمان دارد.) باغ، زیبایی و زینتش را از من به دست میآورد.
گل به همه رنگ و برازندگی *** میکند از پرتو من زندگی
گل با همه زیبایی و شکوهش، از برکت وجود من زندگی میکند.
در بن این پرده نیلوفری *** کیست کند با چو منی همسری؟
زیر این آسمان آبی، چه کسی میتواند با من برابری کند؟ هیچکس همشأن من نیست.
زین نمط آن مست شده از غرور *** رفت و ز مبدا چو کمی گشت دور
چشمه زیبا که از غرور و تکبر مست شده بود، با همین شیوه به پیش میرفت. وقتی که کمی از سرچشمهاش دور شد
دید یکی بحر خروشندهای *** سهمگنی، نادره جوشندهای
ناگهان دریایی خروشان را رو به روی خود دید. دریایی ترسناک با جوششی بیمانند.
نعره برآورده، فلک کرده کر *** دیده سیه کرده، شده زهره در
خروش و فریاد بلند این دریا، گوش فلک را کر کرده بود. چشمان سیاهش نیز بیننده را میترساند.
راست به مانند یکی زلزله *** داده تنش بر تن ساحل، یله
درست مانند زلزلهای بود که تنش را بر ساحل تکیه داده بود.
چشمه کوچک چو به آنجا رسید *** وان همه هنگامه دریا بدید
چشمه کوچک وقتی به آنجا رسید و آن همه عظمت و غوغای دریا را دید
خواست کزان ورطه قدم در کشد *** خویشتن از حادثه برتر کشد
تصمیم گرفت خودش را از آن جای خطرناک کنار بکشد تا از آسیب دریا در امان باشد
لیک چنان خیره و خاموش ماند *** کز همه شیرین سخنی، گوش ماند
اما شگفت زده و ساکت، از حرکت ایستاد و همه آن ادعا و شیرینزبانی خود را فراموش کرد و خاموش شد. ( چشمه با دیدن شکوهمندی دریا، کوچکی خودش را دریافت و ساکت ماند.)
معنی لغات شعر چشمه:
معرکه: میدان
یکتا: بیهمتا
گلبن: بوته گل
رخ: چهره
گهر: (گوهر) سنگ گرانبها مانند مروارید
تابناک: تابان و درخشان
گریبان: یقه
خجلی: شرمندگی
حامل: حمل کننده
پیرایه: زینت و آرایش
برازندگی: شایستگی
پرتو: روشنایی
بن: ریشه
پرده نیلوفری: آسمان آبی
همسری: برابری
نمط: شیوه
بحر: دریا
سهمگن: خوفناک و ترسآور
نادره: اعجوبه
نعره: فریاد
فلک: آسمان
زهره در شدن: بسیار ترسیدن
یله: رها و آزاد شده
هنگامه: غوغا و هیاهو
ورطه: منجلاب - جای خطرناک
معنی شعر به نام خداوند جان و خرد فارسی نهم
درس نهم عربی هشتم (صفحه ۱۰۹ تا ۱۲۲): اَلسَّفْرَة ُ الْعِلمیَّة
نمونه سوال زبان انگلیسی هشتم نوبت دوم با جواب