معنی شعر پرورده عشق فارسی یازدهم
چون رایت عشق آن جهانگیر *** شد چون مه لیلی آسمانگیر
وقتی شهرت و آوازه عشق مجنون مانند زیبایی لیلی در جهان پیچید
هر روز خنیدهنامتر گشت *** در شیفتگی تمامتر گشت
مجنون هر روز معروفتر میشد و عشق و شیفتگیاش نسبت به لیلی افزایش مییافت.
برداشته دل ز کار او بخت *** درماند پدر به کار او سخت
شانس و اقبال از مجنون روی برگردانید. (شانسی برای بهبودی او باقی نماند). و پدرش در حل مشکل او، بسیار ناتوان و ناامید شده بود.
خویشان همه در نیاز با او *** هر یک شده چارهساز با او
همه اقوام و خویشاوندان، برای حل مشکل او به چاره اندیشی پرداختند.
بیچارگی ورا چو دیدند *** در چارهگری زبان کشیدند
وقتی درماندگی پدر مجنون را مشاهده کردند، برای چاره جویی به گفت و گو پرداختند.
گفتند به اتفاق یک سر *** کز کعبه گشاده گردد این در
همگی به این نتیجه رسیدند که این مشکل فقط با زیارت خانه خدا رفع میشود.
حاجتگه جمله جهان اوست *** محراب زمین و آسمان اوست
خانه خدا، محل برآورده شدن نیاز همه مردم جهان و قبلهگاه زمینیان و آسمانیان است.
چون موسم حج رسید، برخاست *** اشتر طلبید و محمل آراست
وقتی زمان حج فرا رسید، پدر مجنون شتری آماده کرد و کجاوهای بر روی آن گذاشت.
فرزند عزیز را به صد جهد *** بنشاند چو ماه در یکی مهد
پدر مجنون با تلاش فراوان، فرزند عزیزش را که مثل ماه زیبا بود، در کجاوه نشاند.
آمد سوی کعبه، سینه پر جوش *** چون کعبه نهاد حلقه در گوش
پدر مجنون با دلی پر از درد به سوی خانه خدا آمد و به خدا متوسل شد.
گفت: «ای پسر، این نه جای بازی است *** بشتاب که جای چارهسازی است
پدر به پسر گفت: «ای پسر، اینجا جای بازی و تفریح نیست. عجله کن درمان مشکل تو اینجا است.
گو، یا رب از این گزاف کاری *** توفیق دهم به رستگاری
بگو خدایا توفیق بده که از این کار بیهوده (عاشق لیلی بودن) رها شوم و به سعادت برسم.
دریاب که مبتلای عشقم *** آزاد کن از بلای عشقم»
بگو خدایا گرفتار عشق هستم. با عنایت و لطف خود، مرا از این بلا رها کن.
مجنون چو حدیث عشق بشنید *** اول بگریست، پس بخندید
مجنون وقتی سخن از عشق را شنید، اول گریه کرد و سپس خندید.
از جا چو مار حلقه برجست *** در حلقه زلف کعبه زد دست
مجنون مانند مار حلقهزده از جای خود جهید، به سرعت برخاست و به حلقه در کعبه متوسل شد.
میگفت، گرفته حلقه در بر *** کامروز منم چو حلقه بر در
مجنون در حالی که حلقه در خانه خدا را در آغوش گرفته بود، میگفت: «امروز من مانند این حلقه، به تو متوسل شدهام
گویند ز عشق کن جدایی *** این نیست طریق آشنایی
خدایا، به من میگویند که از عشق دوری کن! اما این راه و رسم عاشقی نیست.
پرورده عشق شد سرشتم *** جز عشق مباد سرنوشتم
ذات من با عشق پرورش یافته است و به جز عاشقی نمیخواهم سرنوشتی داشته باشم.
یا رب، به خدایی خداییت *** وانگه به کمال پادشاییت
خدایا، تو را به خداوندی و عظمت و بزرگیات قسم میدهم
کز عشق به غایتی رسانم *** کاو ماند اگر چه من نمانم
مرا در عشق به مرحلهای برسان که لیلی زنده بماند، اگر چه من زنده نباشم.
گرچه ز شراب عشق مستم *** عاشقتر ازین کنم که هستم
خدایا، هر چند وجودم از عشق سرشار است، اما از این هم مرا عاشقتر و سرمستتر کن.
از عمر من آنچه هست بر جای *** بستان و به عمر لیلی افزای
خدایا هر چه از عمر من باقی مانده است بگیر و به عمر لیلی اضافه کن.
میداشت پدر به سوی او گوش *** کاین قصه شنید، گشت خاموش
پدر به سخنان مجنون گوش میداد. وقتی راز و نیاز عاشقانه او را شنید ساکت شد و سخنی نگفت.
دانست که دل، اسیر دارد *** دردی نه دواپذیر دارد
فهمید که مجنون سخت گرفتار عشق است و درد او درمان پذیر نیست.
معنی کلمات پرورده عشق:
رایت: علامت
خنیده: معروف
شیفتگی: عاشقی
بخت: طالع
چارهگری: تدبیر و تأمل
محراب: عبادتگاه
موسم: وقت و زمان
اشتر: شتر
محمل: کجاوه، (محمل بستن = آماده کردن کاروان برای حرکت)
جهد: تلاش
مهد: کجاوه
گزاف کاری: زیاده روی
توفیق: کامیابی و پیروزی
رستگاری: رهایی و فلاح
دریاب: به من کمک کن
مبتلا: گرفتار
حدیث: سخن
زلف: موی سر
طریق: راه و روش
پرورده: پرورش یافته
سرشت: خوی و طینت
سرنوشت: آنچه از روز ازل برای انسان مقدر شده است. بخت
کمال: بالاترین مرتبه چیزی
غایت: فرجام و نهایت
مطلبی دیگر از این انتشارات
معنی درس نهم عربی هفتم
مطلبی دیگر از این انتشارات
نمونه سوال فارسی نهم نوبت دوم با جواب
مطلبی دیگر از این انتشارات
معنی حکایت نام خوشبو فارسی هشتم