حکمت در شاهنامه (قسمت صفر)

به نام خداوند جان و خرد / کزین برتر اندیشه برنگذرد

این بیت آغازین شاهنامه و سنگ بنای آن و مانیفست اعتقادی و توحیدی فردوسی است که مبنای جهان بینی او را روشن میکند. در آغاز با نام خداوند شروع میکند. نام خداوند پیش از هر نام دیگری در این کتاب آمده است. شاهنامه کتاب نامها و نام آوران بزرگ است و مبنای جداسازی شخصیت های خیر و شر بر اساس همین استوار است. آیا خداوند به آن شخصیت نظر داشته است یا نه. آیا از فر ایزدی بهره برده است یا خیر. همه چیز بر پایه جبر است زیرا وقتی یک شخصیت بزرگ را باید در مواجهه با سرنوشت تلخ خود قرار داد مسکن و دارویی بهتر از این نمیتوان یافت که حواله به تقدیر کرد. مثل آنجا که از زبان سهراب میگوید:

چنین کرد یزدان قضا بر سرم

یا در نبرد رهام و اشکبوس میگوید:

قضا گفت گیر و قدر گفت ده / فلک گفت احسنت و مه گفت زه

انسان بن مایه شاهنامه است. همه چیز حول محور انسان میچرخد توام با همه اشتباهات و نقصهایش. فردوسی در توصیف خداوند آفریننده بودن و یا صاحب بودن (با توجه به معنی لفظی خداوند به معنی صاحب) جان و خرد را بر دیگر صفات او حتی صفات ذاتی ارجحیت میدهد. مگر نمی توانست بگوید به نام خداوند بخشنده و مهربان. اما در اینجا خداوند را به واسطه انسان معرفی میکند زیرا انسان اساس شاهنامه است. جان به معنی انسان و به طور خاص بخش روحانی وجود انسان است. خرد در حکمت مشاء و تعالیم ارسطو نیز جایگاه والایی دارد. ارسطو خداوند را اندیشه اندیشنده به ذات خودش میداند. یعنی اندیشه خداوند اندیشیدن درباره ذات اندیشیدن است و این اندیشه با اندیشنده هر دو یکی هستند. چون خداوند وجود اعلاء است و به هیچ چیزی برتر از این نمیتوان اندیشید. در واقع خداوند به خودش که عالی ترین نوع اندیشه است می اندیشد و در مصراع دوم بیان میشود که هیچ اندیشه ای بالاتر از این نیست. یا به تعبیر دیگر ثمره و بر هیچ اندیشه ای از حدود این تعریف که خداوند آفریننده جان و خرد است فراتر نمیرود.

اندیشه انسان از توصیف خداوند در بالاترین حد خود به توصیف او از راه انسان میرسد یعنی جان و خرد و ثمره خرد در بالاترین حد خود اندیشه راجع به خداوند است زیرا هدف از خلقت انسان اندیشیده شدن خداوند است. پس میتوانیم این طور نتیجه بگیریم که مقصود حکیم توس از این پیش درآمد این است خداوند آفریننده انسان و خرد است و محصول خرد یعنی اندیشه ثمره ای بالاتر از تفکر راجع به خداوند نمی تواند داشته باشد.

انسان در اینجا مرکز توجه است و از راه توصیف انسان به خدا میرسیم. قطعا خداوند جان و خرد ترجمه واژه اهورامزدا است و فردوسی هم زنده کننده راه و روش پیشینیان است ولی درباره رابطه انسان و خدا و خرد شاهد دیگری هم در قرآن میتوان دید. در داستان آفرینش گفته شده است که وقتی فرمان سجده صادر میشود فرشتگان از این کار ابا می ورزند. پس خداوند می فرماید که من چیزی میدانم که شما نمی دانید. اما این چه چیزی است که فقط خدا می داند و سبب شده است خداوند انسان را خلیفه خود بنامد؟ در دنباله آیات مشخص میشود که حقیقت خلیفة الله بودن دانستن علم الاسماء است و از اینجا رابطه میان انسان و خدا در گرو این اندیشه متعالی است که انسان میتواند کیفیت و چگونگی پدیده ها و اشیاء گوناگون را به واسطه زبان بیان کند. و شاید منظور از این اصطلاح آن نوع اندیشه ای است که جن و فرشته قادر به آن نیستند که شاید قدرت انتزاع یک جزء از این نوع اندیشه باشد. در تورات میوه ممنوعه همان دانش است و شیطان این طور القاء می کند که با کسب این دانش میتوانی خود را به مقام خداوندی برسانی. اما پس از اینکه آدم میوه دانش را چید به زمین تبعید شد. اما ظاهرا در اینجا یک بخش از حرف شیطان راست بوده و آن اینکه با دانش میتوانی خود را به مقام خداوندی برسانی زیرا پس از هبوط همچنان امکان رسیدن به جایگاه از دست رفته ازلی میسر است. از میان همه این موارد میتوان دانست که در اسطوره ها و ادیان عالیترین آفریده خداوند خرد است که البته در جای جای شاهنامه هم نمونه های بسیاری از ستایش خرد میتوان دید.