فرهنگ
نخستين كارى كه بايد انجام داد اين است كه بدانيم اين واژه چه معنايى دارد؟ و معناى لغوى و اصطلاحى آن با هم فرق دارد يا غير از اين است؟ پيش از اين كه كار نخست را انجام بدهيم بايد ببينيم كه اين واژه ريشه ى ايرانى ، و يا پارسى دارد و يا اين كه وارداتى است؟ و اگر وارداتى است از كجا آمده و مفهوم آن چيست؟
فرهنگ يا فرهنج
اين واژه ريشه در زبان پهلوى دارد و معناى آن در واژه هاى ادب، پرورش، دانش، شناحت خلاصه شده، و به مجموعه ى از آداب و رسوم، دانش ها و شناخت ها، و يا هنرهاى يك قوم ، اطلاق مى گردد و نيز كتابى را كه در بردارنده ى همه ى واژه هاى رايج گفتارى و نوشتارى يك و يا چند زبان و شرح آن ها باشد، "فرهنگ لغت" مى گويند.
در رسانه ها و يا در محاوره ها اين واژه زياد به كار مى رود. براى نمونه مى گويند : "فرهنگ آپارتمان نشينى" ، "فرهنگ ترافيك" ، "فرهنگ و هنر" ، "فرهنگ لغت" ، فرهنگ خانوادگى" و...امّا مى توان تعريف ديگرى هم براى آن اضافه كرد ، و آن اين است كه : "هر آن چه را كه در انديشه ها اعم از خِرَدى ، علمى، گمانى، احساسى مى گذرد ، و يا توافقات فى مابين به صورت قراردادى و يا دغدغه هاى انفرادى و ابراز آن ها به صورت گفتارى (كلامى و يا الفاظ) و يا نوشتارى و يا ترسيمى و ديدارى و يا كردارى را فرهنگ مى گويند".
در كاربرد اين واژه بايد مراد گوينده را از به كارگيرى آن فهميد . هنگامى كه گفته مى شود فرهنگ آپارتمانى را رعايت كنيد ! يعنى ساكن يك مجموعه ى آپارتمانى به قوانين نوشته و نانوشته ى زندگى در آن احترام بگذارد.
گاهى كاربرد اين واژه كلّى است و گاهى هم در موارد جزئى به كار مى رود. نمونه اين كه ، گفته شود "فرهنگ عمومى ، فرهنگ اختصاصى ، فرهنگ تخصّصى ، فرهنگ رشد ، فرهنگ بيگانه ، فرهنگ سروده سرائى" .
گاهى مى گويند "خرده فرهنگ ، فرهنگ خانوادگى ، فرهنگ بورژووازى، فرهنگ ادارى و مديريتى ، فرهنگ طايفه اى ، فرهنگ انقراضى ، اضمحلال فرهنگى" . اما به كار گيرى اين واژه در ميان هنرمندان ، روشنفكران ، روزنامه نگاران ، سخنرانان ، اساتيد ، و نويسندگان بيشتر رايج است تا عوام ، اعم از كشاورزان و كارگران و مغازه داران ، و... اما برخى صنوف فرهنگ هاى خاص خود را دارند. مثلاً راننده هاى تاكسى فرهنگ مخصوص به خود دارند. البته اين ها كلى هستند و زياد مهم نيستند.
اين فرهنگ ها در روابط ميان آدم ها رايج است ، ولى آيا ممكن است كه يك انسان به تنهائى خودش داراى چند فرهنگ باشد؟ پاسخ آن زياد دشوار نيست . چرا كه اگر روى خودمان تمركز كنيم ، در ميابيم كه داراى چند گونه ى فرهنگى هستيم. در روابط با اعضاى خانواده ، روابط زناشوئى ، روابط ميان والدين با فرزندان، در روابط با فاميل نزديك ، در روابط با فاميل دور ، در روابط با همسايگان ، در روابط با همكاران ، در روابط با مادون ، در روابط با مافوق ، در روابط با رقبا ، در روابط با شركاء ، در روابط با ارباب رجوع در ادارات ، در روابط با مشتريان ، در روابط با الگوهاى اجتماعى ، در روابط با بيگانگان وطنى و يا غير وطنى و ...
از كودكى ما را در برخورد با ديگران با فرهنگ هاى متنوع تربيت مى كنند. و يا هنگامى كه ما مى خواهيم با يك بچّه ارتباط برقرار كنيم ، مثلاً يك بچه ى شش ماهه خيلى تفاوت دارد تا اين كه بخواهيم با يك نوجوان و يا يك جوان و يا يك بزرگسال گفتگو نماييم. هر كدام از اين ارتباطات فرهنگ خاص خود را مى طلبد.
ريشه هاى اصلى در اين تفاوت هاى فرهنگى را بايد در روحيات فرد جستجو كرد. هر فردى ممكن است به دليل دارا بودن رگه هائى از نفاق و يا ريا و يا هر رذيله ى ديگر اخلاقى فرهنگ هاى مختلفى داشته باشد. اما يك چيز مسلّم است و آن اين كه هركس روح لاغرى دارد از تعدّد فرهنگى بر خوردار است و بالعكس هر كس روح بلندى دارد از وحدت فرهنگى و يگانگى در فرهنگ برخوردار است. ميزان ارزش هر انسانى در نزد ديگران بسته به فرهنگ يا فرهنگ هاى اوست .
اثر گذارى و يا اثر پذيرى هر كس بسته به ميزان و اندازه ى شخصيت و فرهنگ و ارزش هاى اوست. داشتن وحدت فرهنگى والا و ارزش هاى متعالى انسان را در محيط اطراف خودش تبديل به يك الگوى مورد اعتناء و اثر گذار مى كند و برعكس يك انسان داراى تعدد فرهنگى و شخصيتى متزلزل و ناپايدار و فاقد ارزش هاى والا، يك موجود اثر پذير و بى اراده و بى هويت است.
مطلبی دیگر از این انتشارات
کوهگیلویه در گذر شن های زمان
مطلبی دیگر از این انتشارات
لالایی غمگین کیهان کلهر برای کودکان کرد
مطلبی دیگر از این انتشارات
اِسپاش، فضا به پارسی