درباره Ērānšahr، خوانش ها و یاداشت هایی از یک ایران دوستِ دانش آموخته نرم افزار و نه یک ایران شناس یا باستان شناس یا زبان شناس ... امید است به یاری یزدان درست و سودمند باشد.
مرشد چلویی
شاید زمانی که درباره مشاهیر ایران سخن بگوییم، تنها کوروش و فردوسی و دید باستانی و تاریخی به یادمان می آیند ولی هستند مردمانی ساده زیست و گمنام که جای آنها، رفتار آنها و شیوه زندگی آنها امروزه خالی است. در این نوشته می خواهم درباره مردی بگوییم که امروزه همه خودش و هم رفتارش و هم شیوه زندگی اش برای ما ناشناخته یا غیر قابل باور یا حتی از دید برخی، مسخره و دروغ هست.
مرشد چلویی
در شهر نهاوند و در خانواده ای ساده و روشن نهاد از پدری به نام محمود و مادری به نام گوهر سلطان در سال ۱۲۶۴ فرزندی دیده به جهان گشود که احمد نام داشت. کودکی که در دهه های بعد آن را میرزا عابد یا شیخ چلویی خواندند. حاج میرزا احمد عابد نهاوندی مشهور به مرشد چلویی و متخلص به ساعی، از کسبه قدیمی بازار تهران و صاحب چلوکبابی در بازاز بودند. ایشان در سال ۱۳۵۷ خورشیدی در حدود ۹۰ سالگی چشم از جان بست.
حاج مرشد تعريف می فرمود: سال ها قبل در سنين جوانی که تازه به تهران آمده بودم، فقیری را ديدم که از گرسنگی هیچ جانی نداشت و صدایش در نمی آمد. من هم فقط يک سکه را که تمام دارایی ام بود، به فقیر دادم و او برای خود غذا خريد. از آن روز به بعد حالات عجیبی به من دست می داد. آن سکه سرنخی برای پیشرفت های معنویم بود.
مرشد خود شخصاً داخل سالن سر هر میز می آمد و مشتری ها را می دید و احوال پرسی می کرد، گاهی لطیفه ای می گفت که مشتریان تبسم می کردند و مقداری روغن از داخل بادیه برمی داشت و روی ظرف غذای مشتری می ریخت.
مرحوم مرشد در جلوی آشپزخانه ای که ایستاده بود، گفته بود کسانی که می خواهند غذا بیرون ببرند، هدایت کنید تا از نزد او بگذرند چون بیشتر کسانی که غذا بیرون می بردند، بچه ها و نوجوانانی بودند که برای کارفرمایان وصاحبان مغازه های بازار غذا می گرفتند و می بردند و خودشان از آن غذا محروم بودند. مرحوم مرشد کودکی که با ظرف غذا در دست، نزد او می آمد قدر پلوی زعفرانی روی بادیه او می ریخت و ظرف را کامل می کرد و بعد تکه کباب یا لقمه گوشت یا اگر تمام شده بود، ته دیگی زعفرانی داخل روغن می کرد و دهان آن پسربچه یا نوجوان می گذاشت تا خدای نکرده چشم و دل آن کودک دنبال غذا نماند.
یکی دیگر از مواردی که در رستوران مرشد چلویی جلوه می کرده، برگه بوده با این مظممون که، نسیه و وجه نقد داده می شود، بقدر قوه حتی جنابعالی. در جمله سه چیز است، نسیه دادن غذا، دادن وجه دستی و نه تنها نسیه و برجسته تر این که، حتی به جنابعالی، یعنی نه مشتری یا مشتری دائمی و دوست و آشنا.
از این رو آن را بهترین کاسب قران نامیده اند.
مطلبی دیگر از این انتشارات
من اینجا ریشه در خاکم
مطلبی دیگر از این انتشارات
سرگذشت شگفتِ پیروز شاه
مطلبی دیگر از این انتشارات
اِسپاش، فضا به پارسی