"کمربندها را محکم ببندید و دامن همت بر کمر زنید که به دست آوردن ارزشهای والا با خوشگذرانی میسر نیست" امیرالمومنین (ع) -----------------------وبسایت: finsoph.ir
نقد فیلم| SQUID GAME یک فیلم مفرح یا نقد سرمایهداری؟
اخیرا سریال SQUID GAME در فضای مجازی و حتی دنیا مطرح شده است. اما نکته تاسفبار اینکه بسیاری از مردم به جای اینکه به پیامهای آن توجه کنند و حرف عمیق فیلمساز را متوجه شوند، شروع به مسخره بازی و طرح تئوریهای مضحک کردهاند.
اینکه شماره یک با شماره ایکس پدر و پسر است یا نیست چه دردی از ما را دوا میکند؟ گیریم که این دو فرد پدر و پسر باشند. آیا فیلمساز چند ماه زمان گذاشته است تا شما کشف کنید که این دو پدر و پسر هستند؟ یا اینکه شما دعوا کنید که آیا دور بدن پیرمرد در بازی اول سبز میشد یا نمیشد؟
این ذات سرمایهداری است که به شما اجازه نمیدهد فکر کنید. لحظهای شما را تنها نمیگذارد که عمیقا درک کنید که در اطراف شما چه میگذرد. حتی زمانی که فیلم عمیقی مانند این فیلم منتشر میشود که لاجرم ما را به فکر کردن وادار می کند، باز هم با مسخرهبازیهای متعدد تلاش میکند تا ما را از اصل ماجرا دور کند.
بگذارید ببینیم ماجرا اساسا از کجا شروع شد؟ ما در ابتدای فیلم یک مرد بازنده را میبینیم که به نظر میرسد کاری ندارد و مادرش خرج او را میدهد. مرد آنقدر پررو است که از مادرش پول بیشتری میخواهد تا برای دخترش (البته آن زمان مطمئن نیستیم دخترش است) هدیه بخرد. همچنین با کمال وقاحت به مادرش میگوید که کمتر کار کن.
پس از آن کارت بانکی مادرش را برداشته و به سختی از آن پول برمیدارد تا بر روی اسبها شرط ببندد.
تعلیق از همین نقطه شروع میشود. فیلم ابدا فیلم خسته کنندهای نیست و اتفاقا بسیار پر هیجان است. یک تریلر هیجان انگیز که ما را از ابتدای داستان با خود همراه میکند و احساسات مختلف را در ما برمیانگیزد.
زمانی که مرد چند وون باقی مانده را در ماشین اسباب بازی هدر میدهد، عصبانی میشویم و البته نگران که بدون آن پول نمیتواند برای بچهاش کادو بخرد. پس از آن پسربچهای مانند منجی پیدا میشود و هدیهای برایش بیرون میآورد. سپس متوجه میشویم که این هدیه اساسا مناسب دختربچهها نیست.
در تمام قسمت اول، ناامیدی موج میزند. متوجه میشویم که این مرد حتی اگر بخواهد هم نمیتواند بالا برود. طلبکارها، خانواده و اقتصاد همگی زنجیرهایی بر پای این مرد بستهاند و حالا فردی میآید و به او میگوید در ازای ۱۰۰ هزار وون با او بازی میکند.
مرد در ابتدا خوشحال میشود. ۱۰۰ هزار وون تنها برای یک بازی که به نظر آسان میرسد. مرد غریبه چیز زیادی نمیخواهد تنها بازی میکنند. اگر غریبه پیروز شد یک سیلی میزند و اگر مرد برنده شد ۱۰۰ هزار وون برمیدارد.
مرد آنقدر سیلی میخورد که غروری برایش نمیماند. تا جایی که وقتی پیروز میشود میخواهد یک سیلی محکم به مرد غریبه بزند. این نشان از حجم عظیم تحقیری است که مرد تحمل کرده است. مرد دیگر برای پول نمیجنگد فقط میخواهد غرورش را احیا کند. میخواهد فقط یکی از آن سیلیها را جبران کند. شاید حتی اگر میتوانست ۱۰۰ هزار وون را هم نمیگرفت و به جایش یک سیلی میزد.
وقتی که غریبه به جای سیلی به او ۱۰۰ هزار وون میدهد، تازه مرد میفهمد که چه معامله احمقانهای کرده است. این همان کاری است که در ادامه نیز باید انجام شود. غرور افراد از آنها گرفته میشود. حتی اسم آنها گرفته میشود و به جای آن شمارهای میدهند. و بعد بر روی آنها شرطبندی میکنند.
ما در این فیلم از هر قشر زخم خوردهای در دنیا کاراکتر داریم. فیلم میخواهد بگوید هیچ فرقی بین افراد مختلف در این نظم وجود ندارد. انسان با ایمان یا بی ایمان. در کنار هم هستند. فرقی نمیکند به عنوان مهاجر به کشور دیگر بروید یا به عنوان پناهنده. شما هرگز پذیرفته نمیشوید. حتی تفاوتی نمیکند که قبلا جزو برندههای سیستم باشید یا جزو کارگرها همیشه این احتمال وجود دارد که شما نیز به دام فقر فرو افتید.
این چیزی است که فیلم میگوید و مهم است که بدانیم. علی و سیبوک هر دو از کشور خارجی آمدهاند. هر دو به سختی پذیرفته شدهاند. هر دو به سختی زحمت کشیدهاند اما در نهایت نتوانستند به جایی برسند.
نکته مهم دیگری که فیلم میخواهد به ما بگوید جایی است که دکتر و سایر افرادی که اعضای بدن انسان را قاچاق میکنند، لو میروند.
گرداننده که با لباس سیاه مشخص است، حرف مهمی میزند. میگوید من به قاچاق اعضای بدنت و سایر کثافتکاریهایی که میکنید کاری ندارم اما شما روح این بازی را از بین بردید. این افراد آمدهاند اینجا تا در یک بازی «برابر» شانس «برابر» داشته باشند.
آشنا نیست؟ این همان مفهوم «رویای آمریکایی» نیست؟ همان مفهومی که هرکس بخواهد میتواند در یک زمین بازی برابر پیشرفت کند.
البته که ما میدانیم بازی آنچنان هم برابر نبود. میدانیم که ضعیفها همان اول بازی نابود شدند. همچنین این بازی نکته دیگری هم داشت. اینکه باید پای خود را روی گردن بقیه بگذارید تا به بالا بروید. که البته هیچ ارتباطی به بازیهای کودکانه ما ندارد. در بازیهای کودکانه ما کار تیمی را یاد میگرفتیم. اما در بازی مرکب، بازیکنها باید یکدیگر را بکشند. همه میدانند که در نهایت تنها یک نفر باید زنده بماند بنابراین دوستی هیچ معنایی ندارد.
در ماجرای تیله بازی، یا ماجرای شیرینی، جایی که آقای «سو» به نظر میرسید میداند چه اتفاقی قرار است بیفتد میخواهد اخطاری به نقش اول بدهد اما پشیمان میشود. شاید به این خاطر که از صمیم قلب میخواهد دوست قدیمیاش این طوری بمیرد نه اینکه واقعا با دستان خودش مجبور شود آن را بکشد. (مانند کاری که با علی کرد.)
این همان کاری است که سرمایهداری با ما میکند. در این دنیا، ما در یک بازی مجموع صفر هستیم. پیروزی هرکس به معنای باخت کس دیگر است. البته که میتوان کاری کرد که همه با هم برنده باشند، اما هم چنان کسانی هستند که بیشتر از حقشان بخواهند.
شاید از نظر شما بازی مرکب تنها یک سریال تخیلی باشد اما در واقع این همان جهانی است که ما در آن زندگی میکنیم. جهانی که در آن حتی اگر به ردههای بالا برسی باز هم احتمال سقوط وجود دارد. جهانی که یک عده برندهاند و عدهای دیگر بازنده پس باید مانند اسب برای خوشایند برندهها بدوند.
جهانی که چه مهاجر، چه پناهنده، چه کارگر، چه خلافکار و چه هرکس دیگر همگی تنها در یک چیز مشترکاند. بازندهاند.
در پایان فیلم پیرمرد حرف جالبی میزند. میگوید انسانهای فقیر و ثروتمند در یک چیز مشترک هستند و آن این است که از دنیا لذت نمیبرند. بنابراین وی این بازی را راه انداخته است تا هم فقرا به کمی ثروت برسند (حداقل یک نفر از آنها) هم ثروتمندان کمی از زندگی لذت ببرند.
امیدوارم روزی برسد که مردم به جای آنکه مشغول مسخرهبازی شوند و سعی کنند مراحل مختلف فیلمهای عمیقی مانند این را تقلید کنند، کمی هم فکر کنند و به دنبال مفهوم اصلی باشند. ببینند فیلمساز چه میخواهد بگوید. اگرچه امروز آرزوی محالی به نظر میرسد.
در پایان اگر بخواهم به فرم فیلم هم بپردازم. میتوان گفت که فرم فیلم فاصله کمی تا کلمه بینقص دارد. با اینکه خشونت فیلم بالا است اما این خشونت با موسیقی متن بسیار جالب آن کمرنگ شده است. موسیقی ملایمی که در هنگام سیلی خوردن نقش اول یا در هنگام قتل عام بازیکنان پخش میشود بسیار جالب توجه است و از بار خشونت فیلم تا حد بسیار زیادی کم میکند.
تدوین، طراحی صحنه و سایر مولفههای فرمال فیلم، آن را تا حد یک فیلم جهانی بالا برده است. مطمئن باشید که با دیدن این فیلم از آن لذت خواهید برد.
میتوانید به تلگرام من هم سر بزنید:
https://t.me/ahmadsobhani
مطلبی دیگر از این انتشارات
نقد فیلم Alita: Battle Angel - آلیتا: فرشته جنگ
مطلبی دیگر از این انتشارات
جامعه برفی: اومانیسم در برابر مسیحیت
مطلبی دیگر از این انتشارات
معرفی فیلم خروج: فیلمی متوسط با پیامی مهم