دسته بندی مطالب https://vrgl.ir/0nQrs | هیچ ابن هیچ ابن هیچ
نقد و جریان شناسی سریال چرنوبیل (Chernobyl)
«مقدمه»
سریال چرنوبیل به طرز حیرت آور و رکورد شکنانهای همزمان با پخش اینترنتی به طور گسترده و با تبلیغات وسیع (که حتی به برخی مدیران رده بالای دولتی نیز کشیده شد) در ایران پخش شد! آن چه تاکنون درباره توزیع هیچ یک از فیلمها و سریال های خارجی در ایران که پخش ویدئویی داشته و یا به فرمت قابل دانلود برروی فضای وب قرار می گرفته، سابقه نداشته است.
این سریال در ژانر درام، تاریخی و تریلر ساخته شده و به طرزحیرت آور و شک برانگیری به رتبۀ 1 و پس از مدتی به رتبۀ 2 در سایت IMDB رسیده است.
«خلاصه داستان»
این سریال، حادثۀ هستهای نیروگاه هستهای چرنوبیل واقع در کشور اوکراین را نشان میدهد که منجر به انفجار هستۀ راکتور و تخلیۀ کامل شهر پرپیات، در نزدیکی نیروگاه چرنوبیل میشود که در حال حاضر این شهر متروکه است.
عامل حادثه ضعف مدیریت و بیسوادی روسها نشان داده میشود و نقص در راکتورهای ارزان ساخت شوروی را سببِ آن معرفی میکند. پروفسور لگاسُف به همراه شربینا به مدیریت حادثه میپردازند و از پیشروی حادثه جلوگیری میکنند.
شربینا حدود 5 سال بعد از واقعه به دلیل تشعشات هستهای موجود در شهر فوت میکند و پروفسور لُگاسُف دو سال بعد دست به خودکشی میزند. در سال 2006 گورباچُف آخرین رهبر شوروی، در نوشتههایش حادثۀ چرنوبیل را از عوامل فروپاشی شوروی میداند.
«نقد فرم»
این سریال از نظر فُرم قدرتمند است؛ موزیک متنی که شبیه صدای آژیر، دلهره آور است، دوربینِ رو دستی که بر عکس سریال Breaking bad به درستی استفاده شده و در مواقع اضطراب و پریشانی تکانهای بیشتری دارد. نورپردازی و رنگ بندیهای مایل به زرد و سبز که یادآور رنگ کیک زردهای اورانیوم است و فضای سردی که بر فیلم حاکم است. نماهای بسته با کاتهای زیاد برای ایجاد دلهره و ترس. اشباع برخی سکانسها از صدای پرتوسنج به جای موزیک متن، گریم طبیعی چهرههای روسی و طراحی لباس دقیق آن زمانِ مردمان روسی.
در این میان نقصهایی از فُرم نیز قابل توجه است؛ شخصیتهای روسی که با لهجۀ بریتیش صحبت میکنند، رفتنِ سریال به سمت سینمای مستند با اطلاعات انبوه علمی در مورد راکتور هستهای، ضعف در پرداخته شدنِ داستان مِلودرام(عاشقانه) آتشنشان، صحنههای منزجر کنندۀ کشتن حیوانات خانگی توسط سربازان روسی که انگار یک ایپزود جدایی برای خودش است. کاراکترهای کم تا جایی که با ساخت شخصیت «خومیوک» کار خود را آسان کرده بودند و نماد دانشمندان درگیر ماجرا بود. داستانِ کلیشه و تبلیغات سیاسی ساده انگارانه علیه روسها که نَخ نما است و میتوانست با غرض کمتری پرداخته شود، همگی از ضعفهای فُرم فیلم است.
«نقد محتوا»
«پیشینه و جریان شناسی سریال»
اگر یک مخاطب سینما پیدا شود که صد سال عمر کرده باشد و از ابتدای فیلمهای سینما تا به این جا را دیده باشد و از او بپرسیم نظرت در مورد مینی سریال چرنوبیل چیست چه جوابی خواهد داد؟
احتمالا بگوید به نظر من این سریال حرفِ خاصی برای گفتن نداشت، مضمون این فیلم را من در بسیاری از آثار هنری هالییود و متأثرین آنها، حتی در سینمای استرالیا و ژاپن هم دیدهام. بعد از عصر اتم و ساخت بمب هستهای به دست انیشتین و اوپنهایمر که هر دو به آمریکا آمده بودند، مضمون این طور فیلمها شایع شد.
فیلمهایی که جهان به وسیلۀ بمب هستهای نابود شده است و انسانهایی بعد از انفجار آخرالزمانی، برای بقا تلاش میکنند؛ مثل سریال 100 که همچنان در حال پخش است یا فیلم 5 (1951م) که 5 نفر پس از نابودی جهان به وسیلۀ بمب هستهای برای بقا تلاش میکنند.
در فیلم روزی که دنیا به پایان رسید(1955م) ساختۀ راجر کورمن داستان 7 نفر باقی مانده از جنگ هستهای است که در آخر فقط یک زن و مرد باقی میمانند.
آثار سینمایی که قرار است در آن یک تروریست، ترجیحا از روسیه یا خاورمیانه با بمب هستهای جهان را نابود کند که در نهایت یک سفید پوست آمریکایی جلوی آن را میگیرد و جهان را نجات میدهد؛ قسمتهایی از فیلمهای جیمز باند- تا به حال 23 فیلم از شخصیت جیمز باند ساخته شده- در جیمز باند 1966 یکی از موشکهای هستهای ناتو دزدیده میشود و جیمز باند مسئول پیدا کردن آن میشود.
در آخرین قسمتهای عملیات غیر ممکن، یک آدم روسی به دنبال نابودی جهان با بمب هستهای است و در قسمتی دیگر «اتان هانت» به دنبال دزدان پلوتونیوم میگردد.
در فیلم حمله به ایالت متحده(1952) سختۀ «آلفردی ای گرین» وحشت از حملۀ اتمی شوروی به آمریکا به تصویر کشیده میشود.
فیلم بوسۀ مرگبار(1955) ساختۀ «رابرت آلدریچ» یک جعبۀ نورانی سبب انفجار هستهای میشود و رئیس توطئه گران هم شخصیتی روسی است(شاید کیف نورانی فیلم pulp fiction هم از این معنا اقتباس شده باشد).
در فیلم 27 روز(1957) ساختۀ «ویلیام اشر»، بیگانگان جعبۀ کپسولهایی با توانایی نابودی قارهها را در زمین قرار میدهند جهت رشد اخلاقی مردمانِ زمین که باز هم قهرمان داستان یک آمریکایی سفید پوستِ ماجراجوست.
در فیلم روزی که دنیا آتش گرفت(1961) ساختۀ «وال گاست»به علت آزمایش هستهای شوروی و انگلیس زمین از مدار خارج شده و به خورشید نزدیک میشود، در این میان انگلیس و آمریکا به عنوان نمایندگان زمین با چهار بمب هستهای سعی در برگرداندن زمین به مدار خود را دارند.
در فیلم معروف دکتر استرنج لاو(1963) یا چگونه میتوان بمب را دوست داشت و در مورد آن نگران نشد، ساختۀ «استنلی کوبریک» بیان میشود که در مواقع بحرانی از رئیس جمهور آمریکا کمک بخواهید.
در فیلم سقوط کاخ سفید نیروهایی از کرۀ شمالی پس از تسخیر کاخ سفید و گروگان گرفتن رئیس جمهور آمریکا قصد نابودی جهان با موشکهای هستهای را دارند که یک شخصیت سفید پوست جهان را نجات میدهد.
در فیلم مَد مکس: جاده خشم، جهان بر اثر جنگ هستهای نابود شده و در فیلم معروف 2012 این آمریکاست که مردم را در کشتی پرنده جا میدهد، رئیس جمهور آمریکا هم وضعیت را مدیریت میکند.
در مضمون فیلمهای دیگری از این دست، اختلالی در نیروگاه هستهای باعث نشت مواد رادیواکتیو میشود و وحشی شدنِ جانوارن و حملۀ آنان به انسانها را در پی دارد؛ سری فیلمهای گودزیلا که اولین قسمتش در ژاپن ساخته شد و همین امسال هم قسمت جدیدی از آن ساخته شده، در مورد موجودی در اقیانوس آرام است که به علت تشعشات هستهای جهش ژنتیکی پیدا کرده و به جانِ مردم میافتد.
فیلم چنگال جزیره(1980) در مورد خرچنگهایی است که بر اثر نشت مواد رادیواکتیو تبدیل به قاتلینی میشوند که به مردم حمله میکنند.
فیلم هیولایی از عمق 3600 متری(1954) نشان میدهد آب شدن یخهای قطبی به علت فعالیتهای هستهای باعث بیدار شدن موجودی از دوران ژوراسیک میشود.
در فیلم گامرا(1965) لاک پشت عظیم الجثهای بر اثر زبالههای هستهای شبیه گودزیلا، جهش ژنیتیکی پیدا کرده به آدمها حمله میکند.
در فیلمهایی دیگر که سریال چرنوبیل نیز از همین دسته است، افرادی ناشی که عمدتا هم جهان سومی، آسیایی یا روسی هستند، در مدیریت انرژی هستهای خرابکاری میکنند و فاجعه به بار میآورند، این فیلمها نشان میدهند که دست به کار شدن کشورهای مختلف برای فناوری هستهای عاملِ این مشکلات شده است و همه باید بپذیرند که فرماندۀ سفید پوست(آمریکا و انگلیس) باید راه حل ارائه بدهند.
در فیلم وقتی دنیاها با هم تصادف میکنند (1951) اثر «رودولوف ماته» و در فیلم روزی که زمین از حرکت ایستاد(1951) ساختۀ رابرت وایز، مرد سفید پوست مظهر درایت و اندیشه است.
در ادامه عناوینی از فیلمهایی از این دست را میآوریم: آژیر قرمز(1977) نیروگاه هستهای نمیخواهیم(1980)، حادثه پلوتونیوم(1980) عارضه چینی(1980)، شاهراه انسانی(1982)، موجود(1983)، روز بعد(1983)، بولتن ویژه(1983)، سرنخها(1984).
در فیلم چرنوبیل، آخرین هشدار(1991) ساختۀ آنتونی پیچ، یک جراح معروف کالیفرنیایی به نام رابرت گیل برای کمک به چرنوبیل میرود و فاجعۀ چرنوبیل که بر اثر سوء مدیریت روسهاست بیان میشود.
«نقد داستان فیلم»
ویلیام فیلیپس متخصص و مدرس سینما در کتاب مبانی سینما مینویسد(نقل به مضمون): فیلمهای تاریخی لزوما عین واقعیت را بیان نمیکنند، سینماگران برای افزودن جذابیت به فیلم مواردی غیر واقعی را به فیلم اضافه میکنند تا فیلم کشش کافی را داشته باشد؛ به همین جهت فیلمهای تاریخی به طور کامل واقعیت را بیان نمیکنند.
علاوه بر این واقعۀ چرنوبیل چیزی نیست که بشود با تحکّم در مورد آن صحبت کرد، تلفات چرنوبیل بین 200 تا چند هزار گفته شده و طبق نظریهای در شکلگیری این حادثه مأمورین اطلاعاتی سیا دست داشتهاند.
روسیه نیز در حال ساخت سریالی با مضمون دست داشتن مأمورین سیا در حادثۀ چرنوبیل است. جالب این جا که این همه سال از سینمای هالیوود میگذرد و کسی در مورد جنایت هستهای هیروشیما و ناکازاکی فیلمی نساخته است و اگر هم بوده، با تحریف تاریخ، روایتی شکل گرفته است. همچنین در مورد فجایع هستهای دیگری مثل فوکوشیما و تری مایل آیلند آمریکا کسی چیزی نمیداند.
آیا تا به حال شنیدهاید که در هالییود فیلمی توقیف شود؟ جریانِ فیلمها از قبل مشخص است و طبق خط مشی خاص یهودیان هالییود و مسیحیان صهیونیست(ایوانجلیستها) پیش میرود، فیلمها و سوژهها از ابتدا تا انتها کنترل میشوند. جوئل استاین طی مقالهای اعلام میکند: آری ما هالیوود را تحت کنترل داریم و به آن افتخار میکنیم.
مصطفی عقاد، کارگردان مسلمان فیلم محمد رسول الله(ص) میگوید:«در هالیوود همه چیز کنترل میشود، حتی سوژهی فیلمها. در آنجا همهکاره، تولیدکنندگان و تأمینکنندگان مالی صهیونیست هستند که هرگز حتی اجازهی مطرح کردن سوژهی کاری خلاف نظرشان را به کارگردانان [مستقل] نمیدهند.»
مینی سریال چرنوبیل پروپاگاندایی(تبلیغات سیاسی) علیه روسیه است، این قضیه آن قدر خود را نشان میدهد که به حفرههای داستانی میانجامد، مسئولین روسی به حدّی احمق جلوه میکنند که آدم با خودش میگوید شخصیتی مثل «دیاتلوف» یا باید مشکلات روانی داشته باشد یا که جاسوس باشد؛ مسئولینی به شدت احمق، دُگم(منجمد) و انتقاد ناپذیر که داستان فیلم با واقعیت را دچار شکاف میکنند.
عقدههای مانده از جنگ سرد آن جا نمود پیدا میکند که شربینا میگوید:«اگر چه ما نتوانستیم مردی را به کرۀ ماه بفرستیم، اما شاید بتوانیم از رفتنش روی پشتبام جلوگیری کنیم» و همۀ ما میدانیم که داستانِ قدم گذاشتن رویِ ماه آمریکاییها، فیلمی بود که به وسیلۀ استودیوهای هالیوود ساخته شده بود و پرچم آمریکا در حالی اهتزاز داشت که روی ماه خبری از وزش باد نیست.
انقلاب کارگری شوروی در حالی به تصویر کشیده میشود که در آن کارگرها بیمه نمیشوند. سربازان روسی در سکانسهایی طولانی مشغول کشتن حیوانات خانگی میشوند که انزجار و تنفر از خود را در مخاطبان غربی به جا میگذارند؛ در فرهنگ غربی Pets(حیوانات خانگی) ارزش زیادی دارند و قطعا این صحنهها به شدت تنفر آمیز خواهد بود.
مینی سریال چرنوبیل، ارزش یک بار دیدن را هم ندارد، داستانی کلیشه و تکراری با فُرم خوب و تبلیغات گستردۀ پشت سرش، با رتبهای شک برانگیز در IMDB، این سریال بیش از این ارزش کش دادن و بحث کردن را ندارد.
بعدا نوشت: درباره سفر آمریکاییها به ماه حرفم را پس میگیرم و این قضیه را نه تایید و نه رد میکنم. چیزی که در ذهنم بود کلیپی بود که سالها پیش از اخبار شبانگاهی و با صدای کامران نجف زاده شنیدم و آن را یک امر قطعی فرض میکردم که سفر به ماه یک دروغ است. به هر حال چیزی است که مثل همین چرنوبیل نمیشود با قطعیت ازش حرف زد.
مطلبی دیگر از این انتشارات
نقد کامل فیلم نابودی (Annihilation)
مطلبی دیگر از این انتشارات
به نام پدر?
مطلبی دیگر از این انتشارات
فضای مجازی چطور روان شما را با خاک یکسان میکند؟