نقد و معرفی فیلم: A Ghost Story

فیلمی که میخوام امروز معرفی کنم اسمش هست A Ghost Story به کارگردانی David Lowery محصول سال 2017. این فیلم بر خلاف اسمش در ژانر درام، فانتزی، رمانتیک قرار گرفته. بازیگران اصلی این فیلم Casey Affleck و Rooney Mara هستند.

با خواندن اسم فیلم شاید یاد فیلم‌های ترسناکی مانند Paranormal Activity بیفتید. با دیدن پوستر فیلم شاید یاد Casper بیفتید. با دیدن تبلیغ فیلم شاید یاد فیلم Ghost پاتریک سوایزی بیفتید. ولی این فیلم به هیچ کدوم از اون فیلم‌ها شباهتی نداره. در واقع این فیلم شاید به هیچ فیلمی شباهت نداشته باشه. کمتر پیش میاد که فیلمی در عین سادگی، پیچیده و نوآورانه باشه و نوشتن در موردش سخت باشه. اگر تا به حال در مورد موضوعاتی مانند غم از دست دادن و نحوه برخورد با آن، زندگی پس از مرگ، زمان و عشق فکر کردین، این فیلم برای شماست.

فیلم ریتمی بسیار آرام دارد و به بیننده با حوصله جایزه میدهد و نمی گذارد سرمایه‌گذاریش در فیلم بیهوده باشد. فیلم بیشتر از زاویه دید روح سرگردان، که به صورت فانتزی و کمیک واری فقط یک پتوی سفید با دو سوراخ برای چشم است، بیان می‌شود. فیلم تا حدی بی‌نیاز از ارائه شخصیت است که حتی شخصیت‌های اصلی نیز نام ندارند. تمرکز فیلم بر روی بیان احساسات از طریق زبان بدن (که با وجود ندیدن هیچ بخشی از بدن روح بسیار کار دشوار و ریسکی بوده) و فضاها می‌باشد.

جزئیات در این فیلم جایی ندارند ولی روند داستان بسیار مهم است. به طوری که در ابتدای فیلم احساس می‌کنید که با یک فیلم تجربی، مستقل خسته کننده رو‌به‌رو هستید که برای لذت بردن از آن نیاز به مدرک دانشگاهی سینمایی دارید. ولی فیلم ثابت می‌کند که تنها چیزی که نیاز دارد سرمایه‌گذاری احساسی و زمانی بیننده است. اگر فیلم را شروع کردین به دیدن به هیچ وجه نباید حواستان پرت شود. فیلم مانند یک گرداب احساسی بسیار آرام ولی تاثیر گذار شما را به یک سفر احساسی می‌برد.

فیلم در دشت‌های باز تگزاس اتفاق می‌افتد. با پیشرفت فیلم متوجه می‌شویم که شخصیت اصلی مرد که یک نوازنده است به نظر وابستگی به خانه و یا عدم توانایی در تغییر دارد. این در حالی است که شخصیت اول زن تصمیم به جا‌به‌جایی و سر و سامان دادن به زندگی را دارد. در روز جابه‌جایی، شخصیت اول مرد در یک تصادف (که جزئیات آن مهم نیست و نمایش داده نمی‌شود) می‌میرد. با توجه به انتخاب دو بازیگر بسیار توانمند (Casey Affleck و Rooney Mara) برای بازی نقش‌ها، فیلم بیشتر بر روی احساسات درونی تمرکز دارد تا احساسات بیرونی. شاید بهترین نمونه آن زمانی باشد که شخصیت اول زن برای شناسایی جسد شوهرش به سردخانه می‌رود. چهره او با اینکه عاری از هرگونه اشک ریختن یا تغییر میمیک است اما نگاهش و حضورش بسیار تاثیر گذار است.

فیلم پر است از صحنه‌های طولانی که دوربین کاملا بی حرکت است و گاه بیننده را مجبور می‌کند به تماشای صحنه‌‌های حتی ساکن بنشیند. دو تا از این نمونه‌ها در فیلم یکی صحنه‌ی سردخانه است پس از ترک شخصیت اول زن که حدود یک دقیقه از دور، که ممکن است خود بیننده احساس کند روح سرگردان از آینده یا گذشته است، شاهد جسد مرد زیر پتو هستیم. صحنه‌ی دیگر، که شاید نمونه‌ای برجسته و متفاوت برای نمایش غم از دست دادن و نحوه سازگاری با آن باشد، زمانی است که شخصیت زن به خانه بر می‌گردد و برای پر کردن فضای خالی وجودی خود شروع به خوردن یک شیرینی پای کامل می‌کند. شاید بیننده اول احساس کند که خوب پای دوست دارد، خوب خسته شدیم دیگه، خوب این دختر با این هیکلش چقدر میتونه پای بخوره، و بعد از دیدن این صحنه برای 4 دقیقه ممتد و بدون تحرک، مانند شخصیت اصلی به عمق فاجعه پی می‌بریم و همانند شخصیت اصلی میخوایم از این احساس بالا بیاریم تا همه چیز دوباره به روال عادی برگرده. ولی قرار نیست دیگه هیچی مثل قبل باشه.

فیلم همچنین با مفهوم زمان نیز سروکار دارد. روح سرگردان ما در خانه محصور شده و به دنبال راهی برای برقراری ارتباط با معشوقش می‌گرده. ولی هیچ راهی وجود نداره و اون دقیقا مثل یک روح سرگردان فقط حضور داره و مشاهده می‌کنه. ساعت‌ها و سال‌ها می‌گذرند، ساکنین خونه عوض میشن و روح ما همچنان اونجا سرگردانه. خونه تخریب میشه و تبدیل به یک مجتمع لوکس میشه و روح همچنان سرگردانه. زمان تموم میشه و به اول برمیگرده و روح همچنان سرگردانه. شاید هیچوقت دلیل سرگردانی و یا رهایی روح را متوجه نشیم ولی نکته مهم اینه که ما بتوانیم با تغییر و یا حتی از دست دادن معشوق مون کنار بیایم.

کارگردان اعلام کرده که ایده فیلم زمانی به ذهنش رسید که یک مقاله در New Yorker در مورد زلزله‌ای که ممکن است نصف آمریکای شمالی را از بین ببرد مطالعه کرد و دچار یک بحران وجودی در مورد آینده بشریت و زمین شد. شاید این دغدغه خیلی از ما باشد که بعد از مرگ چه خواهد شد؟ و شاید هیچ‌وقت متوجه نشویم که پاسخ واقعا چیست. اما چیزی که می‌توان در موردش صحبت کرد تغییر و کنار آمدن با غم از دست دادن معشوق به عنوان بخشی از زندگی است. فیلم به صورت فانتزی بیان می‌کند که چه زنده باشید و چه مرده باید کنار بیایید و رها شوید. وگرنه تا آخر زمان و دوباره رنج خواهید کشید و به روح سرگردان تبدیل خواهید شد.

فیلم از نظر آرامش در روایت و همراه کردن بیننده شباهت‌هایی به فیلم‌های Richard Linklater و از نظر تصویربرداری و کارگردانی صحنه‌های طولانی با نورپردازی زیبا، آرامش بخش و شاعرانه به کارهای Terrence Malick شباهت دارد. نسبت تصویری استفاده شده در این فیلم 1.33:1 (4:3) است که باعث می‌شود دیدی نزدیک‌تر و صمیمی‌تر به موضوعات داشته باشیم.



  • ویژه

به دیدن یکی از صحنه‌های به یاد ماندنی این فیلم میریم. صحنه‌ای که با مفهوم باقی‌ماندن بعد از مرگ سروکار دارد با موسیقی فوق‌العاده از Daniel Hart با نام I Get Overwhelmed.

https://www.youtube.com/watch?v=x1VIADcgs1U&t=13s