معرفی فعالیتهای سایت هنریتحلیلیِ کافه کاتارسیس http://cafecatharsis.ir/
نقد فیلم جوکر 2019
جوکر 2019 داستان دلقکی بیمزه و دارای اختلال روانی است که میخواهد استندآپ کمدی معروف شود. در بخش اول فیلم با یک شخصیت مفلوک و رقتآور روبروئیم. شخصیتی کاملا نمادین و قابل تعمیم به کل اجتماع.
این مردِ 40 سالۀ تنها با مادر پیرش در نهایت فقر زندگی میکند. پدر او کیست؟ یکی از ثروتمندان سرشناس که با مادر او رابطهای زودگذر داشته و بعد، بخاطر شأن اجتماعیاش این زن و پسر حاصل از آن رابطه را نادیده میگیرد و بدتر، برای زن پروندۀ روانی درست میکند تا ادعایش را مبنی بر اینکه او پدرِ تنها پسر اوست به کل بیاعتبار کنند!
همین مرد پدر پسر دیگری هم هست: پدر نقطۀ مقابل جوکر یعنی بتمن! حاصل ازدواج همان مرد با یک زن در سطح خودش!
این پدر و دو پسرش عجیب آدم را یاد اسطورۀ زروان و دو پسر اهورا و اهریمناش میاندازد. یعنی ثنویت. یکی بودن منشأ خیر و شر: زروان!
وقتی به فیلم جوکر نگاه میکنیم و سیر زندگی او را میبینیم نه دیگر بد وقاحتی دارد و نه خوب فضیلتی محسوب میشود بلکه همه چیز از یک جبر محیطی و مسئلۀ تصادف آغاز میشود! بیاعتنایی ثروتمندان به زیردستان، همان بیتفاوتی کیهان نسبت به بشر است بنابراین هم تراژدی است و هم عمیقاً کمدی: کمدیاش آنجاست که آدمها دنبال عدالتاند و دنبال اینکه جامعه و جهان با ایشان مهربان باشد: زهی خیال باطل!
در اینجا یادی کنیم از «رومن گاری» و کتاب زندگی در پیشرو که دقیقا تراژدی را با لحن کمدی برایمان تعریف میکند
«این حرف درست نیست که طبیعت همۀ کارها را درست انجام میدهد. طبیت با هرکس کاری که بخواهد میکند و حتی نمیداند که چه دارد میکند.»
در ابتدای فیلم جوکر از چند بچه کتک میخورد، این صحنه کلیدی و نمادین است. بعد آن زود پی میبریم که داستان ماهیت سیاسی دارد. ضعیفها زیر دست و پای قویها له میشوند، زندگیشان خالی از عشق و سرد است و حتا غذای خوردن هم ندارند! تحقیر میشوند، با آنها عین زباله رفتار میشود. چون ضعیفاند. چون صدایشان به گوش کسی نمیرسد مگر وقتی که فریادی یکصدا شوند. شادی در زندگی این افراد نوعی کالای لوکس به حساب میآید! آنها زندهاند فقط چون از مرگ میترسند نه چون چیزی دارند که بخاطرش زنده بمانند. خندههای جوکر نشان خوشحالی نیست و واقعا تشویشبرانگیزند! خندهای است هزار بار از گریه بدتر! تن آدم را میلرزاند. خصیصهای که آن را از جوکر مقتدر و باهوش پیشین (هیث لجر) متمایز میکند!
عاقبت جوکر علیه ضعفهای خود قیام میکند. مادرش را که نماد ضعف و زبونی اوست از بین میبرد تا دیگر چیزی برای باختن نداشته باشد و بعد از آن است که زلزله شروع میشود! جنبش دلقکها به راه میافتد. جنبش آدمهای نادیده گرفته شده که حقیقتا جامعه برایشان ارزشی قائل نیست و غالبا روانی خوانده میشوند. (سیمین دانشور در رمان سووشون مفصلا شرح میدهد که اگر محیط درست باشد دیگر آدمها روانی نمیشوند بنابراین هر تغییری را باید در جامعه ایجاد کرد)
«فتوحی اگر راست میگوید به خواهر بدبختش برسد که در دیوانهخانه، چشم بدر دوخته و منتظر است او بیاید و به باغ صد و بیست و چهار هزار متری ببردش.»
خسرو گفت: «به قول آقای فتوحی، وقتی جامعه درست شد دیگر هیچکس دیوانه نمیشود و همه جا باغ میشود.» زری از جا در رفت و به تحقیر گفت: «واقعا فتوحی آدمی هم میتواند جامعه را درست کند.»
خسرو به پدر رو آورد و پرسید: «نمیتواند پدر؟»
پدر جواب داد: «اگر هم فتوحی و امثالش نتوانند، لااقل امکان تجربۀ عظیمی به مردم میدهند.»
حقیقتا فیلم جوکر آدم را یاد نمایشنامۀ شهربندان (حکومت نظامی) میاندازد. وقتی میبینیم که دلقکها چگونه میتوانند با اتحاد، کمدیِ وحشت راه بیندازند و امنیتی را که هیچگاه نداشتهاند از سرمایهداران نیز سلب کنند، انگار صدای کامو را با وضوح بیشتری میشنویم که میگوید:
«دیهگو:
من شیوۀ کارتان را خوب فهمیدهام. شما مردم را گرسنه نگاه داشتهاید و آنها را از هم جدا کردهاید تا عصیان و شورششان را از بین ببرید، شما آنها را ضعیف و درمانده میکنید و سبعانه نیروی آنها را میبلعید و اوقاتشان را مشغول میکنید تا از وحشت نه جوششی بکنند و نه مجالی برای جوشش داشته باشند!
آنها در یک جای ایستادهاند و درجا میزنند، راضی باشید! علیرغم جمعیتی که دارند تنها هستند، من هم تنها هستم، همۀ ما تنها هستیم. زیرا دیگران ترسو و ذلیل هستند. ولی با وجود تنهایی و اسارت با وجود آنکه مانند آنها خوار و پست شدهام به شما اعلام میکنم که شما هیچ نیستید و این قدرتی که تا چشم کار میکند گسترش دارد و تا اعماق آسمان را به سیاهی و تاریکی کشانده است چیزی نیست مگر سایۀ کوچکی که به روی قطعه خاکی سنگینی میکند و بر اثر بادی خشمگین نابود میشود.
شما خیال کردهاید که همه چیز میتواند کلاسه شود و به فرمول درآید. همین دفتر زیبای صورت اسامی شما گل سرخ وحشی، علامت آسمان، قیافه تابستان، غرش دریا و لحظههای بندگسل و خشم انسانها را فراموش کرده است!
(خانم منشی میخندد) نخندید، احمق نخندید. شما نابود شدهاید، من این را به شما اطمینان میدهم، در بحبوحه پیروزیهای ظاهری شما شکست خوردهاید، زیرا در وجود انسان، به من نگاه کنید، نیرویی که شما نمیتوانید آن را تقلیل دهید، وجود دارد. یک جنون روشن ممزوج با ترس و جرأت ولی نادان و در عین حال نیرومند بر همه چیز و همه کس. نیرویی که به زودی قد علم خواهد کرد و شما خواهید فهمید که پیروزی و افتخارات شما دودی بیش نبوده است.
صص121-120
مطلبی دیگر از این انتشارات
تقدیر(!)/ تماشای این فیلم شما را به مرز جنون میرساند!
مطلبی دیگر از این انتشارات
نقد فیلم فرشتهها با هم میآیند
مطلبی دیگر از این انتشارات
سگ بند یک کمدی بی خاصیت دیگر