نقد فیلم به وقت شام


برای ابراهیم حاتمی کیا فرقی نمی کند فیلمش را با چه ژانری بسازد، یک روز فیلم جنگی می سازد همچون ((دیدبان)) و ((مهاجر)) و روزی دیگر ملودرامی چون ((بوی پیراهن یوسف)) و یک روز هم ((چ)) می سازد و شهید چمران را عارفی صلح طلب معرفی میکند و نه عنصر انقلابی، دلیر و حماسی، در نهایت او می سازد و مهم این است که هرچه بسازد تعلق سیاسی خود را بیان می کند.

همین امر، دلیلی است بر تمامی اختلاف ها، بغض ها، کینه ها و تقیبح ها با او.

صحبت درباره حاتمی کیا بسیار سخت است آنقدر که هر کلمه ای می تواند انگ و برچسبی باشد بر نقد جانب دارانه فیلم نسبت به شخصیت و ایدئولوژی حاتمی کیا. بعضی او را خودی میخوانند و خودش خود را فیلمساز وابسته، اما یادمان هست که ((به رنگ ارغوان)) توقیف می شود و بعد از پنج سال رفع توقیف و همان دولت ((گزارش یک جشن)) اش را توقیف میکند. پس آری او خودی است تا زمانی که با ایده سیاسی او زاویه نداشته باشند.

اما به دور از حواشی و فضای مسموم قالب بر نقد آثار حاتمی کیا، ((به وقت شام)) به وقت روز است، به مناسبت اتفاقات و رویداد های زمانه در منطقه، امروز عرض اندام میکند و فردا از خاطره ها خواهد رفت.

متاسفانه حاتمی کیا در سراشیبی تند ملودرام در آثارش قرار گرفته است، از ((چ))، ((بادیگارد)) و امروز ((به وقت شام)) هیچ اثری از ملودرام دیده نمی شود، زیرا تمامی توجه کارگردان متوجه و معطوف حوادث است تا شخصیت ها، حاتمی کیا کارگردانِ کار بلدی است، آنقدر که در پرداخت حوادث فیلم شاهد هنرنمایی او در قالب سینما و ایجاد حسِ مسئله ی اشغال و تسخیر یک سرزمین و مقابله ی خیّر و شر و فیلمبرداری عالی آن باشیم، اما شخصیت پردازی و مهمتر از آن ملودرام و هرآنچه از فیلم که در مقابل حوادث و جذابیت های بصری قرار می گیرد بسیار ضعیف و قابل نقد است.

بطور مثال رابطه بابک حمیدیان و همسرش را مقایسه کنید با رابطه عاشقانه حاج کاظم ((آژانس شیشه ای)) با همسرش فاطمه و یا رابطه مجهول پدر و پسریِ حمیدیان و هادی حجازی فر آنقدر ضعیف و فاقد عمق است که می توان گفت شبیه به یک تظاهر در آمده است.

گاهی بنظر می رسد حاتمی کیا عمداً فیلم خود را به سمتِ سقوط سوق می دهد، شاید بدلیل اینکه مسئله اصلی این روزهای کارگردان، مسئله ی فیلم نیست بلکه بیان ایده سیاسی و زدن کنایه های متعدد به جبهه ی مخالف است، تا سر و شکل ساختاری اثر (اینکه ما باید در سوریه باشیم، دفاع کنیم، هزینه کنیم و برای این هدف و راه مقدس جان دهیم).

حاتمی کیا در ((به وقت شام)) سعی می کند تا ابعاد مختلف از وحشی گری های این غده چرکین تفکر گروهک تروریستی داعش را به تصویر بکشد، پس برای این هدف مجبور است از چندین ضد قهرمان یا آنتاگونیست با خصوصیات اخلاقی و روش ها مختلفِ وحشی گری در مقابل یک قهرمان یا پروتاگونیست استفاده کند و همین موضوع باعث می شود تا تماشاگر در تعدد اتفاقات چیده شده در فیلم سردرگم شود.

متاسفانه در فیلم ((به وقت شام)) شاهد چند سکانس بی ربط با فضای حاکم بر اثر نیز هستیم، بطور مثال ظهور یک مادر در لحظه بریده شدن سر و یا نشان دادن گذشته ی خواننده راکِ زن و کلیپ های او در گوشی آن هم در آن موقعیت و زمان جاری فیلم؛ یکی دیگر از نکات منفی اثر، استفاده نادرستِ موسیقی چه از لحاظ انتخاب زمان پخش (در موقعیت های تراژدی) و چه از لحاظ موسیقایی در سراسر فیلم است، اما در مقابل سکوتِ غالب در آن که لازمه ی یک فیلم جنگی است بسیار عالی و بجاست.

در جمع بندی پایانی باید گفت ابراهیم حاتمی کیا و عوامل فیلم برای ساخت چنین اثری، سختی، مشقت و رنج زیادی را متحمل شده اند تا با هزینه بسیار گزاف (چیزی نزدیک به هشت میلیارد که از طریق سازمان رسانه‌ای اوج سرمایه گذاری شده است)، لوکیشن سوریه را با تمام دقت و ظرافت در ایران بازسازی کنند و از پس صحنه های سینمایی و ناب جنگی سر بلند بیرون آیند، اما برای داشتن یک اثر کامل، فقط جذابیت های بصری کافی نیست و این برای توقع طرفداران سینمای حاتمی کیا و حتی کارنامه خود او بسیار بسیار کم است.