تحلیل چینش تیمی و هم افزایی
اینکه این همه پروژه و تیم و آدم و ... به چی می رسه و دنبال چی هستیم و فعلا بیخیال!
اینکه قبل از بیزنس پلن ، پروژه اجرا میشه و بعد از چندسال به فکر سودآوری و بازار میافتیم هم فعلا بیخیال!
فعلا درباره وظایف خودمون و بهتر شدن وضعیت کاریمون کمی فکر کنیم که گذر زمان برامون راحتر باشه.
در حال حاضر تیمهای مختلفی داریم که با توجه به سرمایه ای که روشون میشه و هر تیم PO,TL (سرپرستان تیم) و اسکرام مستر مخصوص خودشو داره، انتظار میره کارهای فنی و مهارتی و حل تعارض و بیزنس پلن و ... در خود تیم حل بشه و نیازی به بیرون نداشته باشه.
اما معمولا این اتفاق از آن جهت رخ نمیده که مدیران بیشتر تیم ها هنوز به پختگی لازم نرسیدن و تجربه کافی برای اینکار و ندارن و لذا نباید انتظار داشت.
اگر هر تیم را یک شرکت مستقل در نظر بگیریم، بعضی از این شرکتا با تجربه تر و حرفه ای هستن و بعضیا تازه شروع کردن، بنابراین یکی از راهکارهای مناسب، استفاده از روش نیروی شناور هست که کمو بیش انجام میدیم.
وقتی یک نیرو، راهکار مدیریتی و یا یک asset در کل سازمان عملکرد مطلوب و موثری بدست بیاورد، باید سریعاً یا با انتقال دانش و یا به اشتراک گذاری اون asset به سایر تیمهای مشکل دار، یک هم افزایی در کل سازمان انجام بده. در حقیقت همینجاست که تیم ها از نظر مدیریتی به هم پیوند میخورن وتجربه ها یا نیروها به اشتراک گذاشته میشه. دلیلش هم این هست که کلیه تیمها در هسته مرکزی و رویه های خسته کننده مشترک هستن و به نوعی همدردن و از همه مهتر، همه در یک کشتی در حال حرکت هستیم.
حالا اینجا ممکن هست یک تیمی یا نخواد به اشتراک بزاره و یا نخواد از بقیه به اشتراک بگیره ! که در هر دو حالت یک استکبار احمقانه هست و باید حل بشه.
در یک شرکت کوچک هر عضو میتواند در ارتقای شرکت ایفای نقش کند و سرانجام ، شرکت ارتقا پیدا کند.
در سازمان بزرگ ماهم، به غیر از این موضوع، هر تیم هم میتواند یک ارتقای موثر در سایر تیمها و سرانجام در کل سازمان بوجود بیاوره که به راحتی نمیشه ندید گرفت و تنها با همکاری همه سرپرست های تیم و مدیران رخ خواهد داد.
خوب تا اینجا حرفهای قشنگی بود که هم سر تکون دادیم و تایید کردیم، اما در زمان اجرا یک سد بزرگی جلومون ظاهر میشه که اسمش PMO هست و اونم جز کسایی هست که سر تکون میده، اما نمیتونه اجازه بده زمانهای بهترین نیروها در تیمها ، برای تیمهای دیگر خرج بشه .
اما چکار میشه کرد ؟
یکی از راهکارهایی که با تایید موارد فوق و همون راستا میشه جلو برد استفاده از منابع آزاد سازمان هست. با توجه به بحث کارآموزانی که با بهترین امکانات وارد سازمان می شوند، یک فرصت عالی برای رسیدن به چند هدف هست.
بحث زمان سرپرستان و نیروهای ماهری بود که تمایل به هم افزایی با سایر تیمها دارند، این طرف هم یک انرژی و پتانسیل جوانانی هست که تمایل دارند سریعتر به نتیجه برسند و کاری انجام دهند. ایده آل شاید نباشند، اما این هنر و مهارت سرپرستانی خواهد بود که بتوانند حداقل کارهای روتین و وقت گیر خود را به آنها بسپارند و خود راهی سرزمین synergy شوند. بدون شک، به مرور زمان بیشتری از حذف روتین کاریها بدست آورده و فرصتهای طلایی دیگری برای مباحثی چون R&D، بهینه سازی ، refactoring و همکاری با سایر تیمها برایمان باز خواهد شد که قبلا متصور نبودیم.
دقت داشته باشیم که حداقل 80% زمان سرپرستان و مدیران اجرایی، صرف کارهای روتینی می شود که سایر همکاران و یا زیردستان می توانند انجام دهند.
این یک راهکار برای همه سازمانها شاید نباشد، اما برای ما بدون شک جواب خواهد داد و نتایج مثبت آن هم دیده شده است .
مطلبی دیگر از این انتشارات
نوشتن برای برنامه نویس مهم است!
مطلبی دیگر از این انتشارات
چرا پرسیدن سوالات فنی اهمیت دارد؟!
مطلبی دیگر از این انتشارات
چالش تفکر کاذب القائی برای موفقیت