چرا باید اشتباه کنیم؟!

به نام خدا

در یکی از آموزه های استاد، روایت آموزنده و پرمغزی بود :

روزی استاد از من دعوت کرد تا برای دیدار دوستان استادش برویم، خوب بدون شک دیدار از اساتید ارزشمند هست. پس من با شور و شوق زیادی به همراه استاد به راه افتادم. مسیر نسبتا طولانی بود که اشتیاق مرا بیشتر می‌کرد .

وارد خانه چوبی ویلایی شدیم، در بدو ورود دوستان استاد را دیدیم که دورر میز در حال بازی بودند، یکی از آنها با دیدن من و استادم کمی اخم کرد و پرسید این کیست که با خودت آوردی؟! استادم گفت، کارلوس هست، شاگردم.

استاد استادم گفت، سریع ببرش در حیاط پشتی و به درخت ببندش!

منکه هنوز در این فکر بودم که چطور احوالپرسی کنم و خستگی راه طولانی را درآورم، ناگهان خودم را در دستان استاد دیدم که کشان کشان مرا به حیاط می‌برد و گردنم را با طنابی محکم به درخت بست!!

چه اتفاقی در حال رخ دادن هست؟ خیلی ترسیده بودم و با تمام قدرت می‌خواستم از طناب و درخت و اسارت دربیایم خیلی سعی کردم طناب را باز کنم و در این بین چند ناخن‌ هم شکستم و بعد از مشقت زیاد با گردن کبود شده خودم را آزاد کردم و تازه متوجه شدم که کل اساتید در حال تماشای من بودند! خوب برای امروز به نظرم کافی هست، استاد به استادم گفت.

منکه هنوز در بهت و هیجان بودن و ضربان قلبم را در چشمم احساس می‌کردم، منتظر پاسخ بودم. استادم به من نزدیک شد و دستی به شانه ام زد و گفت، رد شدی! لازم نبود این میزان هیجان و استرس و تقلا را به خودت تحمیل کنی،

اگر دقت می‌کردی روی شاخه درخت یک قیچی بزرگ بود که می‌تونستی از اون استفاده کنی و همچنین طناب گره زده نشده بود و فقط یک پیچ داشت که با کمی دقت می‌شد بازش کرد!!

یکی از درسها قبول اشتباه هست، حتی اگر مطمئن هستی اشتباه نکردی .



اینکه من خودم را در هر زمانی، اشتباه پذیر بدانم، میزان استرس مرا برای اشتباه کردن، کاملا خنثی می‌کند.

ما همیشه به دلیل اینکه نمی‌خواهیم اشتباه کنیم، یا بهتر بگویم، نمی‌خواهیم دیگران متوجه اشتباه ما بشوند، دچار انواع مشکلات کاری و اجتماعی ناشی از استرس و مسائل روحی می‌شویم.

این ترس از اشتباه معمولا ریشه در غرور و دوران کودکی دارد که به دلیل ارتکاب به اشتباه، توبیخ و یا سرزنش شده ایم و لذا ضمیر ما دیگر نمی‌خواهد، تحت هیچ شرایطی اشتباه کند و یا قبول کند که اشتباه کرده است. اما دریغ از اینکه خودِ اشتباه نکردن و تقلا برای عدم اشتباه، بزرگترین اشتباست.


و لذا برای اینکه اشتباه را قبول نکنیم، حاضر هستیم هر اشتباه دیگری را مرتکب شویم!!

» آیا برای رسیدن به هدف، بدون پذیرش مسیر اشتباهی که رفته ایم، میتوان به سمت هدف تغییر مسیر داد؟

» آیا برای یک ارتباط بهتر، می‌شود بدون پذیرش اشتباه، جلو رفت؟

» آیا آموزش و انتقال دانش به افرادی که پذیرش اشتباه ندارند، یک اشتباه نیست ؟

» آیا فداکاری و ایثار در کار و تیم، همان ندیده گرفتن رفتارها و قبول اشتباهاتی که مرتکب نشده ایم نیست؟



از چه فرار می‌کنیم؟ از اشتباه ؟ یا از موفقیت ؟

به دنبال چه هستیم ؟ برتر بودن از دیگران ؟ مگر نه اینکه همه ما ناقص هستیم، عقل ما نقصان دارد و در طول زمان همه به آن اعتراف کرده ایم، پس این تقلا و جزع فردی برای نمایش کامل بودن چیست؟

آیا به غیر از غرور و ترس از تنبیه شدن کودک درون، دلیل دیگری هست ؟

#من اشتباه می‌کنم، چونکه به دنبال موفقیت هستم.




یادم به کودکی افتاد که در ذهن خودش فکر می‌کرد که دیگران نمی‌دانند که