هر سلاح، یک ماجرا

اگر یک نویسنده هستید و قصد دارید برای داستان خود شخصیتی مبارز خلق کنید، پیشنهاد می‌کنم به‌جای یک تفنگ یا شمشیر معمولی، سلاحی برایش بسازید که بتواند به کاربر خود عمق و معنای بیشتری ببخشد؛ یعنی سلاحی که بتواند معرف یک ویژگی از آن شخصیت باشد. با ذکر مثال از فصل اول سریال Arcane، دراین‌رابطه بیشتر توضیح می‌دهم.

جِیس

جِیس شخصیتی عجول است و همیشه مشکلات خود را با زور و مستقیماً حل می‌کند که باعث می‌شود در این مسیر، ناخواسته، به چیزی یا دیگران آسیب بزند. به همین دلیل است که سلاح او چکش بزرگی‌ست که هم برای ساخت‌وساز استفاده می‌شود و هم (ناخواسته) آسیب می‌زند.

کِیتلین

کِیتلین شخصیتی بسیار روراست و صادق است؛ در نتیجه نشانه‌گیری دقیق و مستقیم او، با استفاده از تفنگ‌های دوربُرد، برایش گزینه‌ی بسیار مناسبی به نظر می‌رسد.

جینکس

جینکس غرق در آسیب‌های روانی دوران کودکی است و به همین دلیل اسلحه‌ی بزرگی دارد که حمل آن‌ها بسیار دشوار و خطرناک است (Pow-pow و Fishbones).

سِویکا

قدرت سویکا در وفاداری ایثارگرایانه‌ی او نهفته است؛ در نتیجه سلاح او همان دستی است که، از روی وفاداری، نابود شد.

وایولت و وندر

وایولت و وندر هر دو بر نیروی بدنی خود اتکا می‌کنند و به همین دلیل هرکدام دست‌کش‌هایی بزرگ، مناسب با مشت‌های قدرتمندشان، دارند.

نکته‌ی جالب توجه این است که دست‌کش‌های وندر نمادی از تکنولوژی قدیمی هستند و وایولت نیز با همان دست‌کش‌ها ماجرای خود را آغاز می‌کند؛ اما در نهایت به سراغ دست‌کش‌های هکس‌تک (جدید) می‌رود. هم‌زمان با این اتفاق، شخصیت وایولت نیز رفته‌رفته تغییر می‌کند و دیگر فقط به‌عنوان «دست‌پرورده‌ی وندر» شناخته نمی‌شود.

اِکو

شخصیت اِکو ماجرای جالبی دارد. سلاح او یک میله‌ی آهنی است؛ اما نه تیغه‌ای به انتهای این میله متصل شده است و نه شیء تیز یا خطرناک دیگری. در واقع سبک مبارزه‌ی اکو مرتبط با «دفاع» است، نه «حمله». او همیشه سعی می‌کند تاحدامکان به کسی آسیب نزند؛ در نتیجه استفاده از سلاحی که لبه‌ی تیزی ندارد و آسیب جدی وارد نمی‌کند، کاملاً مناسب شخصیت اوست.

ویکتور

ماجرای ویکتور شبیه به اکو است. وقتی جیس و ویکتور، در قسمت چهارم، اختراعات جدید خود را به هایمردینگر معرفی می‌کنند، می‌بینیم که جیس (که شخصیتی مغرور است) دست‌کشی را ساخته است که قدرت دستان توانمندش را چندبرابر می‌کند؛ درحالی‌که ویکتور یک «دست» مصنوعی جدید می‌سازد تا جایگزین دست ضعیف خود باشد. تفاوت دیدگاه ویکتور و جیس در این صحنه به‌وضوح قابل درک است.

سیلکو

ماجرای سیلکو کمی پیچیده است. سلاح فیزیکی او یک چاقوست که در گذشته متعلق به وندر بوده است. استفاده‌ی او از این سلاح بسیار موذیانه است؛ سیلکو از پشت خنجر می‌زند و همیشه زمانی حمله می‌کند که هیچ‌کس انتظارش را ندارد. این سلاح هوش و حیله‌گری سیلکو را به مخاطب نشان می‌دهد.

بااین‌حال، می‌توانیم این موضوع را به‌کلی نادیده بگیریم و بگوییم سیلکو هیچ سلاحی ندارد، بلکه همیشه از سلاح دیگران استفاده می‌کند (تفنگ جینکس و چاقوی وندر)؛ چون او هوش بالایی دارد و همیشه از دیگران برای امور خود (سوء)استفاده می‌کند و خود را به زحمت نمی‌اندازد (کشتن وندر با دستان خود می‌تواند یک استثنا تلقی شود).




حقیقتاً، نویسندگان این اثر، بابت توجهشان به این جزئیات برای شخصیت‌های خود، لایق جایزه و تشویق هستند.