ارتباط قدرت پوچیتا با رؤیاها

توی بخش اول مانگای Chainsaw Man (۲۰۱۸ -۲۰۲۰) مشخص می‌شه که اگر شیطانی روی زمین بمیره، به جهنم برمی‌گرده و اگر توی جهنم کُشته شه، دوباره روی زمین تناسخ پیدا می‌کنه؛ ولی توی حالت دوم، همه‌ی ویژگی‌های شخصیتی قبلی اون شیطان روی زمین از بین می‌ره (به تنظیمات کارخونه برمی‌گرده). می‌شه گفت شیطان‌ها توی این داستان می‌میرن تا یک‌جور تولد دوباره داشته باشن. چرخه‌ی ناتموم مرگ و زندگی از قدیم‌الایام توی داستان‌های سرزمین‌های مختلف وجود داشته و مثال براش از موهای سر آدم هم بیشتره. بخش عمده‌ی این داستان‌ها از ماجرای رستاخیز مسیح و البته لازاروس (ایلعازر)، فرار اودیسئوس از دنیای زیرین (اساطیر یونان باستان) و یا داستان دانته و ویرژیل موقعِ عبور از جهنم برای پیداکردن بهشت، نشئت می‌گیره.

در واقع، این مبحثِ «بازگشت ابدی» ارتباط تنگاتنگی با مقوله‌ی «سفر قهرمان»، نوشته‌ی جوزف کمبل، داره.

«سفر قهرمان»
«سفر قهرمان»

توی این مبحث گفته می‌شه که یک قهرمان باید توی سفر خودش با چالش‌های مختلفی مواجه شه؛ به اونا غلبه کنه؛ تاریکی درون خودش (جهنم درون ذهن) رو بپذیره و به اون هم مسلط شه تا، در نهایت، ازطریق تجربه‌های به‌دست‌اومده، بتونه دوباره متولد شه و به اون چیزی تبدیل شه که خودش می‌خواد. البته، بعداز اتمام این مراحل، قهرمان به جایگاه اول خودش برمی‌گرده، با این تفاوت که این بار از گذشته قوی‌تر و باتجربه‌تر شده و انسان جدیدی محسوب می‌شه. ماجرا وقتی جالب‌تر می‌شه که می‌بینیم لقب شیطان اَره توی داستان مانگا «قهرمان جهنم»ـه.

جردن پیترسون، روان‌شناس کانادایی، مشابه با نظریه‌ی کمبل، مقوله‌ای تحت‌عنوان «کشتن اژدها» ارائه می‌کنه. پیترسون ترس‌ها و تاریکی عمیق درون ذهن انسان رو به یک اژدها تشبیه می‌کنه؛ تاریکی‌ای که نشئت‌گرفته از همون آسیب‌های روحی شدید فرده و چیزهایی رو شامل می‌شه که فرد مایل به پذیرفتن اونا نیست. این نپذیرفتن، کم‌کم، باعث ایجاد دوگانگی و تخریب توی ذهنیت فرد می‌شه. پیترسون می‌گه این مفاهیم ذهنی جایی پنهان شدن که انسان اصلاً انتظارش رو نداره؛ جایی که از دیدرس خودآگاه ذهن پنهانـه. فرد برای غلبه به این مفاهیم پنهان، اول باید با نیمه‌ی تاریک خودش روبه‌رو شه که این همون کاریـه که دنجی و همراهاش، توی جلد هشتم مانگا، توی جهنم انجام می‌دن؛ زمانی که با شیطان تاریکی روبه‌رو می‌شن. همه‌ی شیطان‌های دورگه‌ای که اونجا حضور دارن، توی این رویارویی، از شدت ترس، دچار تزلزل می‌شن؛ تاحدی‌که ذهنیت شخصیتی مثل پاور از هم پاشیده می‌شه و توی قسمت بعدی می‌بینیم که دنجی باید از اون مراقبت کنه، وگرنه ممکنـه به خودش یا بقیه آسیب بزنه. این اتفاق، به‌خوبی، نشون می‌ده که روبه‌روشدن انسان با ترس‌ها و نیمه‌ی تاریک وجودی خودش می‌تونه تا چه اندازه دردناک، یا حتی کُشنده، باشه (حقیقت تلخـه و شیطان یا انسان نمی‌شناسه).

فقط زمانی چرخه‌ی مداوم مرگ و زندگی شیطان‌ها به پایان می‌رسه که شیطان اَره، شیطانی رو بخوره تا زندگی‌ش برای همیشه تموم شه. علاوه‌بر این، همه‌ی خاطراتی که از اون شیطان توی ذهن بقیه (و البته خودش) قرار داره، کاملاً از بین می‌ره. مبحث خاطرات و ذهن خودآگاه انسان‌ها، علاوه‌بر روایت مانگا، توی روان‌شناسی کارل یونگ هم اهمیت زیادی داره. توی داستان مانگا، گفته می‌شه که قدرت یک شیطان بر مبنای میزان ترسی ایجاد می‌شه که توی ذهن انسان‌ها از ویژگی اصلی اون شیطان، مثل اره‌برقی، شکل گرفته. ماجرای مرد اَره‌ای با نظریه‌ی «ناخودآگاه جمعی» توی روان‌شناسی یونگی ارتباط مستقیم داره. توی این نظریه گفته می‌شه که یک سری صفات ذاتی توی همه‌ی انسان‌های جهان از زمان تولد، به‌صورت مشترک، وجود داره که توسط اجدادشون به اونا رسیده. بنابراین، می‌شه گفت، احتمالاً، یکی از قدرت‌های شیطان اَره حذف خاطراتِ توی خودآگاه و ناخودآگاه انسان‌هاست. مسلماً، این توانایی نیاز به توضیحات بیشتری توی مانگا داره، ولی، به‌هرحال، کارل یونگ باور داشت که انسان می‌تونه با استفاده از رؤیاها، وارد ناخودآگاه بشه و به دانش (قدرت) جدیدی دست پیدا کنه.

جالبـه که این پوچیتا، شیطان اَره، توی داستانـه که اهمیت رؤیاها توی زندگی رو به دنجی توضیح می‌ده و از اون می‌خواد که رؤیاهاش رو با اون به اشتراک بذاره.

بااین‌که این موضوع هنوز یک فرضیه‌ست، ولی این احتمال وجود داره که رؤیاها یک عامل مهم برای پوچیتا توی ازبین‌بردن هستی و نیستی شیطان‌ها و خاطرات اونا توی ذهن انسان‌ها باشه.

باید دید که، در ادامه، چه خاطرات دیگه‌ای توسط پوچیتا و دنجی به اشتراک گذاشته، یا حذف، می‌شه و این دو نفر تا کجا به عمق تاریکی می‌رن.