قدرت پوچیتا در رؤیاها خفته است | فلسفه‌ی مانگای Chainsaw Man

در پارت اول مانگای Chainsaw Man مشخص می‌شود که اگر شیطانی روی زمین بمیرد، به جهنم برمی‌گردد و اگر در جهنم کشته شود، مجدداً روی زمین تناسخ پیدا می‌کند؛ اما در حالت دوم، تمام ویژگی‌های شخصیتی قبلی او روی زمین از بین می‌رود (ریست می‌شود). می‌توان گفت شیاطین در این داستان می‌میرند تا به‌نوعی تولدی دوباره داشته باشند. چرخه‌ی ناتمام مرگ و زندگی از قدیم‌الایام در داستان‌های سرزمین‌های مختلف وجود داشته است و مثال برایش از موهای سر آدم نیز بیشتر است. بخش عمده‌ی این داستان‌ها از ماجرای رستاخیز مسیح و البته لازاروس (ایلعازر)، فرار اودیسئوس از دنیای زیرین (اساطیر یونان باستان) و یا داستان دانته و ویرژیل در عبور از جهنم برای پیدا کردن بهشت نشئت می‌گیرد.

در واقع، مبحث بازگشت ابدی ارتباط تنگاتنگی با مقوله‌ی «سفر قهرمان»، نوشته‌ی جوزف کمبل، دارد.

سفر قهرمان
سفر قهرمان

در این مبحث گفته شده که یک قهرمان باید در سفر خود با چالش‌های مختلفی مواجه شود؛ به آن‌ها غلبه کند؛ تاریکی درون خود (جهنم درون ذهن) را بپذیرد و بر آن نیز پیروز شود تا در نهایت بتواند ازطریق تجارب به‌دست‌آمده دوباره متولد شده و به آن چیزی تبدیل شود که خود می‌خواهد. البته، پس از اتمام این مراحل، قهرمان به جایگاه اول خود برمی‌گردد، با این تفاوت که این بار از گذشته قوی‌تر و باتجربه‌تر شده است و دیگر انسان جدیدی است. ماجرا وقتی جالب‌تر می‌شود که می‌بینیم لقب شیطان اره‌برقی در داستان مانگا «قهرمان جهنم» است.

جردن پیترسون، روان‌شناس کانادایی، مشابه با نظریه‌ی کمبل، مقوله‌ای تحت‌عنوان «کشتن اژدها» ارائه می‌کند. او ترس‌ها و تاریکی عمیق درون ذهن انسان را به یک اژدها تشبیه می‌کند؛ تاریکی‌ای که نشئت‌گرفته از همان آسیب‌های شدید روحی فرد است و شامل چیزهایی است که فرد مایل به پذیرفتن آن‌ها نیست. این نپذیرفتن به‌تدریج باعث ایجاد دوگانگی و تخریب در ذهنیت فرد می‌شود. پیترسون می‌گوید این مفاهیم در جایی پنهان شده‌اند که انسان اصلاً انتظارش را ندارد؛ جایی که از دید خودآگاه ذهن پنهان است. فرد برای غلبه بر این مفاهیم پنهان، ابتدا باید با نیمه‌ی تاریک (سایه) خود روبه‌رو شود که این دقیقاً همان کاری است که دنجی و همراهانش، در جلد هشتم مانگا، در جهنم انجام می‌دهند؛ زمانی که با شیطان تاریکی روبه‌رو می‌شوند. تمام شیاطین دورگه‌ای که در آنجا حضور دارند در این رویارویی، از شدت ترس، دچار تزلزل می‌شوند، تاحدی‌که ذهنیت شخصیتی مثل پاور از هم پاشیده می‌شود و در چپتر بعدی می‌بینیم که دنجی باید از او مراقبت کند، وگرنه ممکن است به خود یا دیگران آسیب بزند. این اتفاق به‌خوبی نشان می‌دهد که روبه‌روشدن انسان با ترس‌ها و نیمه‌ی تاریک وجودی‌اش می‌تواند تا چه اندازه دردناک یا حتی کشنده باشد (حقیقت تلخ است و شیطان یا انسان نمی‌شناسد).

تنها زمانی چرخه‌ی مداوم مرگ و زندگی شیاطین به پایان می‌رسد که شیطان اره‌برقی شیطانی دیگر را بخورد تا زندگی‌اش برای همیشه تمام شود. علاوه‌بر این، تمام خاطراتی که از آن شیطان در ذهن بقیه (و البته خودش) قرار دارد، تماماً از بین می‌رود. مبحث خاطرات و ذهن خودآگاه انسان‌ها، علاوه‌بر روایت مانگا، در روانشناسی کارل یونگ نیز اهمیت بسیار زیادی دارد. در داستان مانگا گفته می‌شود که قدرت یک شیطان بر مبنای میزان ترسی ایجاد می‌شود که در ذهن انسان‌ها از ویژگی اصلی آن شیطان (مثل اره‌برقی) شکل گرفته است. در روانشناسی یونگی، ماجرای Chainsaw Man با نظریه‌ی «ناخودآگاه جمعی» ارتباط مستقیم دارد. در این نظریه گفته می‌شود که یک سری صفات ذاتی در همه‌ی انسان‌های جهان به‌طور مشترک از ابتدای تولد وجود دارد که توسط اجدادشان به آن‌ها رسیده است. بنابراین، می‌توان گفت به‌نوعی یکی از قدرت‌های شیطان اره‌برقی حذف خاطرات در خودآگاه و ناخودآگاه انسان‌ها است؛ زمانی که یک شیطان را می‌خورد. بااین‌که این توانایی نیاز به توضیحات بیشتری در مانگا دارد، اما درهرحال کارل یونگ باور داشت که انسان می‌تواند با استفاده از رؤیاها وارد ناخودآگاه شود و به دانش (قدرت) جدیدی دست پیدا کند.

جالب است که این پوچیتا، شیطان اره‌برقی، در داستان است که اهمیت رؤیاها در زندگی را به دنجی توضیح می‌دهد و از او می‌خواهد که رؤیاهایش را با او به اشتراک بگذارد.

بااین‌که این موضوع همچنان یک فرضیه است، اما این احتمال وجود دارد که رؤیاها یک عامل مهم برای پوچیتا در ازبین‌بردن هستی و نیستی شیاطین و خاطرات آن‌ها در ذهن انسان‌ها باشد. باید دید که در ادامه چه خاطرات دیگری توسط پوچیتا و دنجی به اشتراک گذاشته یا حذف می‌شود و این دو تا کجا به عمق تاریکی خواهند رفت.