چشم جهان‌بین | فلسفه‌ی مانگای Chainsaw Man

ماکیما اینجا... ماکیما اونجا... ماکیما همه جا!
ماکیما اینجا... ماکیما اونجا... ماکیما همه جا!

از نگاه میشل فوکو، جامعه نوعی ساختار قدرتمند است که از قدرت خود برای جلب رضایت عموم استفاده می‌کند. در نتیجه، اگر کسی نتواند خود را در جامعه به آن رضایت اجباری برساند، توسط همان قدرت مجازات می‌شود. فوکو باور دارد که دانش به معنی قدرت نیست، بلکه این دو عنصر مکمل یکدیگرند (یکی بدون دیگری وجود نخواهد داشت).

به‌عنوان مثال، مدارس موظف هستند که فقط آن مطالبی را به دانش‌آموزان آموزش بدهند که دولت (سازمان آموزش و پرورش) برایشان تعیین کرده است و مسئولین دولت نیز باید اطمینان حاصل کنند که معلمین چیزی به‌جز مطالب موردنظر به دانش‌آموزان انتقال ندهند. کتب درسی نیز توسط کسانی نوشته و طراحی می‌شود که در جایگاه قدرت هستند. ازطرف‌دیگر، کمپانی‌های خبری، رسانه‌های سرگرمی و تلویزیون با نهایت دقت مراقب هستند که چه نوع اطلاعاتی به ذهن مردم وارد شود (و چه اطلاعاتی نشود). به عبارت دیگر، رسانه قدرت تعیین میزان و نوع دانش لازم برای اذهان عمومی را دارد. ازآنجاکه اساس جامعه، و هر چیزی که در آن وجود دارد، بر مبنای همین مفهوم تشکیل شده است، مثال در این رابطه نیز به‌وفور یافت می‌شود.

مردم در چنین نظامی دائماً تحت‌نظر هستند و محدود به انجام اموری می‌شوند که نظام مذکور از آن‌ها انتظار دارد تا به‌مرور زمان آن‌قدر در نحوه‌ی اجرا پیشرفت کنند که به شهروندی نمونه تبدیل شوند.

قدرت نوعی عرف، ساختار و یا عاملی نیست که ما آن را در بر داشته باشیم، بلکه عنوانی است که فرد آن را به یک ساختار پیچیده‌ی هدفمند در یک جامعه نسبت می‌دهد. - میشل فوکو

جرمی بنتام، فیلسوف انگلیسی، دراین‌رابطه مقوله‌ی جالبی به نام «سراسربین» معرفی می‌کند. ایده‌‌ی سراسربین در اصل با هدف نظارت نامحسوس بر فعالیت زندانیان یک زندان به وجود آمد. زندانیان متوجه نمی‌شدند که دقیقاً چه زمانی تحت نظارت هستند؛ در نتیجه، آن‌ها مجبور بودند که دائماً بچه‌های خوبی باشند تا تنبیه نشوند.

جامعه‌ی امروزی نیز به‌نوعی درگیر چنین قضیه‌ای است و، با پیشرفت مداوم تکنولوژی، این اتفاق همواره شدید و شدیدتر نیز می‌شود. در چنین جامعه‌ای، فرد خودش را مجازات و تربیت می‌کند تا مبادا گرفتار مجازات جامعه یا طردشدگی از سوی جامعه شود (ترس از عقب‌ماندگی). فناوری‌های کنترل‌کننده مثل گوشی‌های هوشمند، شبکه‌های اجتماعی و نرم‌افزارهای اسکنر صورت و اثر انگشت، با جمع‌آوری اطلاعاتی که فرد داوطلبانه در اختیار آن‌ها قرار می‌دهد، به‌مرور زمان نظامی پیچیده از کنترل را به وجود می‌آورند که حتی فوکو نیز نمی‌توانست آن را پیش‌بینی کند؛ نظامی که مردم در آن پول خود را برای محصولاتی خرج می‌کنند که مرتباً آن‌ها را تحت نظر دارند.

این رویه آن‌قدر ادامه پیدا می‌کند تا بالاخره جهان وارد نظمی نوین شبیه به داستان رمان ۱۹۸۴ شود؛ جهانی که پر از لذت‌های کاذب است.

این مضمون در چند صحنه از پارت اول مانگای Chainsaw Man به‌خوبی نشان داده می‌شود؛ اولین ماجرا زمانی است که ماکیما، ازطریق رسانه‌های خبری، به جهان نشان می‌دهد که شیطان اره‌برقی برای کشور ژاپن کار می‌کند و به این صورت باعث می‌شود که تعداد زیادی از شکارچیان شیطان، از نقاط مختلف جهان، به ژاپن بیایند تا کار دنجی را یکسره کنند. مسلماً، این قضیه تماماً بخشی از نقشه‌ی ماکیما است. ماکیما، با نشان‌دادن دنجی از نمای عمومی به مردم جهان، دیدگاه مخاطبان اخبار را با موفقیت تحت‌تأثیر قرار می‌دهد. به عبارت دیگر، ماکیما از این دانش جدید به‌عنوان قدرتی برای کنترل راحت‌تر اذهان عمومی استفاده می‌کند.

موضوع دیگر توانایی ماکیما در گوش‌دادن (شنود) به صحبت‌های دیگران، با استفاده از گوش‌های موجودات زنده‌ی «کم‌ارزش»، مثل پرندگان، است. در واقع، این حیوانات کوچک استعاره‌ای از سیستم نظارتی امروزی جوامع هستند که به ماکیما اجازه می‌دهند تا فعالیت افراد مختلف را دائماً تحت‌نظر و شنود داشته باشد. اگر کسی از این قدرت ماکیما بی‌خبر باشد، کارش ساخته است و به این شکل خود را به‌راحتی تسلیم او کرده است.

در صحنه‌ای دیگر، ماکیما پوشش خبری جرم و جنایت‌های خشونت‌آمیزی را که توسط اسلحه صورت گرفته است، ممنوع یا سانسور می‌کند تا دیدگاه مردم را نسبت به اسلحه تغییر دهد. در نتیجه، شیطان اسلحه ضعیف و ضعیف‌تر می‌شود، چون، برخلاف گذشته، دیگر کسی نسبت به مفهوم اسلحه مضطرب و ترسو نیست. بااین‌حال، ماکیما می‌توانست با استفاده از قدرت رسانه شیطان اسلحه را به‌راحتی به خود خدا تبدیل کند.

بررسی نمادها و فلسفه د پارت اول (۱۱ جلد اول) مان؛ یعنی زمانی که، در جلد ۱۱، دنجی استقبال و حمایت بی‌دریغ مردم جهان از خودش را می‌بیند و نگرشی که تا آن لحظه نسبت به زندگی خود داشته است، دچار تغییر و تحول بزرگی می‌شود. تا پیش از آن، چنین اتفاقی در مخیله‌ی دنجی هم نمی‌گنجید و او حتی نمی‌دانست که تلویزیون می‌تواند تا این اندازه قدرتمند و اثرگذار باشد.