مترجم و نویسنده | کلیهی شعبات: linktr.ee/pooruyo
پیش بهسوی بهشت گوجهای!
این نوشته اولین بار حدود یک سال پیش ایجاد و منتشر شد. این بار مجدداً اون رو به اشتراک میذارم تا شاید هنوز برای بعضی از مخاطبها مفید باشه؛ حداقل برای کسایی که هنوز این انیمه رو تماشا نکردن. در واقع، این مطلب واکنش اولیهی من به تماشای این قسمتـه.
قسمت دوم انیمهی Heavenly Delusion (۲۰۲۳) به بعضی از سؤالهای قسمت اول جواب بده؛ ولی، همزمان، به تعداد کلی سؤالها اضافه کرد و حتی به رمزوراز ماجرا عمق بیشتری داد.
تیتراژ آغازین این اثر به کارگردانی استاد Weilin Zhang هست که یک بار دیگه هنر خیرهکنندهی این هنرمند رو نشون داد. مسلماً، اون توی ساخت این ویدئو تنها نبوده و انیماتورهای بزرگ دیگهای هم توش دخیل بودن؛ بااینحال، ثانیهبهثانیهی انیمیشن این ویدئو اسم کارگردان خودش رو فریاد میزنه!
لازم به ذکره که با دقت کافی به تیتراژ آغازین و پایانی، میشه نکات مفید از داستان اصلی انیمه رو پیدا کرد.
مارو و کیروکو موفق به کشتن پرندهی آدمخوار میشن؛ ولی قبلش شاهد صحنهی دلخراش مرگ صاحب مسافرخونه هستن. از نظر من، لحظهای که سادگی و مهربونی شخصیت صاحب مسافرخانه رو به مخاطب نشون میده، لحظهی شلیک کیروکو به پرنده از پشت ماشینـه که، همزمان، اون زن با اسلحهی گاوکش خودش، کیروکو رو نشونه گرفته، ولی در نهایت شلیک نمیکنه و فقط اون رو هُل میده.
اینکه انیماتورها نسبت تصویر رو توی سکانس شروع مبارزهی مارو و کیروکو با پرندهی آدمخوار، برای چند لحظه، کاهش میدن، اونقدر زیرکانه و جذابـه که، حقیقتاً، حرفی برای گفتن باقی نمیذاره! این حرکت هنرمندانه و سینماتیک، بهراحتی، چندبرابر به حس هیجان اون موقعیت اضافه کرد.
توی این نبرد، ما متوجه میشیم که چرا با وجود توانایی بالای مارو توی مبارزه، هنوز به یک محافظ شخصی مثل کیروکو نیاز داره. مارو شخصیتی زودباور و احساساتیـه و، بهراحتی، به انسانها اعتماد میکنه؛ ولی کیروکو، که بالغتر هم هست، دقیقاً خلاف این قضیه رو از خودش بروز میده.
کیروکو میگه قبلاً هم با این موجودات سروکار داشته و حتی یک بار در معرض خوردهشدن بوده. البته، نکتهی عجیب توی حرفـش اینـه که قبلاز اون، وقتی مارو به شلاقهای روی بدن هیروکو اشاره میکنه، کیروکو غافلگیر میشه؛ انگار که از این موضوع بیخبر بوده. درحالیکه خودش در ادامه میگه که این پرندهها قربانیهاشون رو اول «تیکهتیکه» میکنن و بعد میخورن.
بعداز کشتن پرنده، سؤالهای جدیدی برای مارو و کیروکو پیش میاد؛ مثلاً اینکه آیا هیروکو واقعاً تحتتأثیر جسم پسر صاحب مسافرخونه بوده؟ راستش، منم خیلی راجعبه این قضیه کنجکاوم!
مهمترین اتفاق اون شب، روبهروی مسافرخونه، نمایش قدرت فراطبیعی مارو بود. توانایی اون چیزی شبیه به دورجُنبی هست؛ ولی ظاهراً مارو برای اجرای اون، باید حتماً هدف رو لمس کنه. با تماشای این قسمت، میتونم با اطمینان بیشتر بگم که مبحث «تغییرات ژنتیکی»، که توی بررسی قسمت اول بهش اشاره کردم، واقعیت داره. این موضوع که چرا مارو همیشه از این قدرت استفاده نمیکنه هم خودش جای سؤال داره. همچنین، مارو، فردای اون روز، روی رودخونه به کیروکو میگه اون فقط میتونه هیروکو بُکشه و اگر یک کروکودیل ظاهر بشه، کاری از پس اون برنمیاد؛ هنوز مشخص نیست که این حرفش جدی بوده یا صرفاً قصد داشته توی اون موقعیت چیزی گفته باشه.
کیروکو میگه وقتی «فاجعهی عظیم» رخ داد، اون سه سال داشته. بنابراین، زمانِ گذشته از آخرالزمان هم، تقریباً، مشخص شد.
اینکه مردم به اتفاقی که قبلاً رخ داده و آخرالزمان رو رقم زده، لقب «فاجعهی عظیم» دادن، خودش جای تأمل داره؛ مثلاً، چرا «آخرین روز»، «روز شیطان»، «نبرد آخر» و یا اصلاً «آخرالزمان» رو براش انتخاب نکردن؟
درحالحاضر، مشخص نیست که میکورا از کیروکو دقیقاً چه خواستهای داشت؛ چون اون حرفش رو کامل به کیروکو بیان نکرد (ظاهراً). یک احتمال اینـه که کیروکو به مارو دروغ میگه، چون نمیتونسته (اجازه نداشته) بدون اون یا شخص دیگهای از این شهر به اون شهر راه بیُفته و دنبال هدف خودش (همون دو مرد مرموز) بگرده.
بعد از اعتراف مارو، کیروکو میگه که اون بهصورت فیزیکی یک زنـه، ولی بهلحاظ ذهنی مَرده؛ در نتیجه، اون یک مَرد محسوب میشه!
آیا این موضوع توی داستان قرار داده شده تا صرفاً اشارهای به جامعهی LGBT داشته باشه یا ماجرا پیچیدهتر از این حرفهاست؟
به نظر من، مسئلهی شباهت کیروکو به زنی به نام کیریکو تاکههایا، که رانندهی مسابقات بوده و از زمان ناپدیدشدنـش پنج سال (!) میگذره، ارتباط قویای با ماجرای خلقیات دوگانهی کیروکو داره. ظاهراً، اون زن بعداز کشتن برادرش توی یک مسابقه، مشاعر خودش رو از دست داده و از اون زمان کسی اون رو ندیده. چی میشه اگر کیروکو واقعاً (هم بهلحاظ فیزیکی و هم بهلحاظ ذهنی) یک مرد بوده، اما یک دستکاری ژنتیکی ظاهرش رو تغییر داده باشه؟ و یا، برعکس، کیروکو یک زن بوده و ذهنیتـش با ذهنیت یک مرد (شاید حتی همون برادر کیریکو) جابهجا شده؟ دررابطهبا مورد دوم، میخوام توجهتون رو به همون نقاشی سمت چپ دیوارِ اتاق توکیو جلب کنم.
مطلبی دیگر از این انتشارات
خیانت وایولت به جینکس
مطلبی دیگر از این انتشارات
سیگار و فندک: نماد قدرت
مطلبی دیگر از این انتشارات
«حالا میتونم از الفاظ رکیک استفاده کنم»