«دل‌مشغولی» و «نگرانی» به‌جای «دغدغه»: دغدغه؛ دق دقه!

از این کلمهٔ دهان‌پرکن خوشم نمی‌آید با آن معنی ناخوشایندِ هرروزه‌اش و آن صدای دق‌دق که می‌دهد! آن را از همه‌کس و در همه‌جا می‌شنویم: از سیاستمدار و پلیس گرفته تا خبرنگار و هنرمند و واعظ سر منبر و استاد دانشگاه.

این از آن دسته کلماتی است که تازگی زیاد به‌ کار می‌بریم؛ اگر چند سال عقب‌تر برویم، اینهمه «دغدغه» در کار نبود. البته حتما دلیلش این نیست که دغدغه در زندگی واقعی‌مان خیلی شده است. الآن ممکن است بعضی‌ها بگویند: «حالا ما نگوییم دغدغه، دیگر دغدغه نداریم؟ با پاک‌کردن صورت‌مسئله که حل نمی‌شود! مشکلات را باید برطرف کرد تا دیگر دغدغه نباشد، آنوقت دیگر کسی نمی‌گوید دغدغه.»

به صدای این کلمه در متن بالا گوش کنید؛ من که خوشم نمی‌آید. بگذریم...

اگر بخواهیم این را نگوییم، چه بگوییم؟ همان را که وقتی کلمهٔ «دغدغه» در دهان‌ها نبود می‌گفتیم. اینها مترادف‌های آن است که بیشترش را از لغتنامه درآورده‌ام: اضطراب، بیم، پریشانی، ترس، تشویش، دل‌واپسی، دلهره، نگرانی، دل‌نگرانی، دل‌مشغولی... .

به نظر من این کلمه یا کلیشه شده، یا در مراحل پایانی پیش‌کلیشه‌شَوی (!) است. بیایید بر سیاههٔ کلیشه‌های رایج در زبان فارسی نیفزاییم تا از سیاههٔ کلمات رایج در زبان‌مان کم نشود. می‌گویند دایرهٔ واژگان روزانه در میان فارسی‌زبانان ایران روزبه‌روز کمتر می‌شود؛ چنانکه دارد به مرحلهٔ بحرانی نزدیک می‌شود.