فارسی؟ دری؟ ادبیات این زبان

خوب مثل همیشه سلام :)

چند روزی هستش که دارم مطالعه می کنم در باره فارسی ( پارسی ) دری و آریانا و زرتشت و خراسان و فارس و این جغرافیا شاید هم بهتر باشه بگم تحقیق کردم چون از افراد زیادی هم پرسیدم و دوست دارم چیزهای که فهمیدم رو اینجا بذارم.

شما هم اگر اشتباهی دیدید میتونید از بخش نظرات بیان کنید :)

اول میریم سر آریانا. مردم آریایی یا همان آریایی ها مردمانی هند و اروپای بودند که به سرزمین های نزدیکی هند امروز مهاجرت کردند به گفته ای بسیاری از مورخان اولین شهری که آریایی ها به آنجا آمدند شهر تخار امروزی ست. بعد ها همین آریایی ها به سرزمین های دیگری رفتند و زاد و ولد کردند تا اینکه آریانای بزرگ که شامل کشورهای ایران و افغانستان و کشورهای همجوارشان بود به وجود آمد.

یک سوال : چرا این را گفتم ؟

جواب : چون در سخنان بعدی شما نیاز دارید تا این رو بدونید :)
اما بحث اصلی من سر زبانیست که ما آن را فارسی ( پارسی ) مینامیم .

خوب و اما فارس یا همان پارس : فارس یا همان پارس به امپراطوری بزرگی گفته میشود که شامل استان‌های خوزستان، فارس، بوشهر، کهگیلویه و بویراحمد، استان هرمزگان و استان چهار محال و بختیاری و بخش باختری استان کرمان است. امپراطوری فارس از جمله قوی ترین امپراطوری ها در دوران ظهور اسلام بود که بعدها به دست خلیفه مسلمانان عمر فتح شد و ضمیمه سرزمین های اسلامی شد.

یک سوال : همان سوال قبلی

جواب : همان جواب قبلی :)

اما بحث اصلی من سر زبانیست که ما آن را فارسی ( پارسی ) مینامیم .

خوب و اما خراسان یا همان خراسان بزرگ : خراسان بزرگ به سرزمین های افغانستان و استان های مرزی ایران مثل کرمان گفته میشده است گسترهٔ تاریخی خراسان شامل استان خراسان در ایران کنونی و بخش‌های زیادی از افغانستانو ترکمنستان امروزی بوده‌است. در مفهوم گسترده‌تر ازبکستان و تاجیکستان و بخش‌هایی از قرقیزستان و قزاقستان را هم می‌توان در قلمرو خراسان بزرگ تاریخی به حساب آورد. خراسان بزرگ از جمله افتخارات و تاریخ افغانستان محسوب میشود. و همانگونه که مردم ایران فارس را تاریخ خود میدانند مردم افغانستان هم خراسان بزرگ را به عنوان تاریخ و هویت خود میدانند تا جاییکه نام تیم ملی فوتبال افغانستان نیز شیران خراسان است به گواه تاریخ دانان پایتخت و مرکز خراسان بزرگ افغانستان امروزی بوده است و از جمله بزرگ ترین و مهمترین شهرهایش شهرهای بلخ ( افغانستان امروزی ) - هرات ( افغانستان امروزی )و نیشابور ( ایران امروزی ) است ( به همین دلیل اختلافات زیادی بر سر شاعران این سرزمین هاست که آیا آنها افغان اند یا ایرانی )بگذریم :) در ضمن این امپراطوری توسط خلیفه سوم اسلام ( عثمان ) فتح و به سرزمین های تحت خلافت اسلامی ضمیمه شد.

این دو امپراطوری بزرگ خراسان و پارس هردو تقریبا در یک زمان قرار داشتند.\

اما فارسی.

تقریبا اکثر تاریخ نگاران بر این عقیده اند که زبان سرزمین های پارس قدیم پهلوی بوده. اما پس فارسی چی؟ مردمان خراسان بزرگ به زبان فارسی ( امروزی ) تکلم می کردند و این زبان از خراسان به سرزمین های فارس بزرگ رفت. نام این زبان در اصل فارسی نبوده بلکه دری بوده است. اما چرا میگویند فارسی؟ بعد از اینکه زبان دری ( فارسی امروزی ) وارد سرزمین فارس بزرگ ( پارس ) شد مردم این سرزمین به این زبان تکلم می کردند و از آنجا که بعدها همین خراسان بزرگ و کشورهای که از آن باقی ماند وارد جنگ شدند و از آن سو ایرانیان به اطراف عالم رفتند تا اینکه مردمان سرزمین های دیگر پس از شنیدن این زبان آن را زبان فارسی نامیدند یعنی زبانی که پارسیان ( مردم امپراطوری فارس ) به آن تکلم می کنند و زبان خراسان بزرگ را دری در حالیکه دری همان اصل فارسی ست چنانکه شاعرانی چون حافظ هم در اشعار خود به آن اشاره می کنند :

ز شعر دلکش حافظ کسی بُوَد آگاه

که لطف طبع و سخن‌گفتنِ دری داند

یا هم که اقبال لاهوری می گوید:

این همه خوابست یا افسونگری

برلب مریخیان حرف دری

یا که خلیل الله خلیلی می گوید :

من دری گویم دری آن منست

این زبان ارث نیاکان منست

یا که ناصرخسرو بلخی می گوید:
من آنم که در پای خوکان نریزم
مر این گوهر لفظ درّ دری را

در جای دیگر می گوید:

خــــــرد نامـــــه‌ هــــا را ز لـفـظ دری

بــه يـونـــان زبـــان کـــرد کسوت گري

یا در جایی دیگر می گوید :

سـخــن را نـشان جـست بـــر رهـبــري

ز يـــونـــانــي و پــهــــلـــوي و دری

در جایی دیگر می گوید:

مـعــنـي در خــــروش آورده پــــــرده

غــــزل هـــای دری آغــــــاز کـــــرده

یا فرخی که می گوید:

دل بدان يافتي از من که نيکو داني خواند

مـدحـت خـواجـه آزاده بـــــا لـفــــظ دری

در جایی دیگر می گوید:

خاصه آن بـنـده که ماننده مـن بـنـده بــود

مــــدح گـويـنـده و دانـنـده الـفـــــاظ دری

در جایی دیگر می گوید:

انـــدر عرب در عـربي گويــي او گشاد

او بـــــاز کــرد پـــارســـيان را در دری

پی نوشت : در شعر بالا مراد از پارسیان ایرانیان است ( که این خود دلیلی بر این است که دری زبان پارسیان ( ایرانیان ) بوده است )

در جایی دیگر می گوید:

ایا به فعل تو نیکو شده معانی خیر
و یا به لفظ توشیرین شده زبان دری

یا سنایی که می گوید:

باشرف گشتي چو تاج اصفهانت جلوه کرد

پيش تخت تاج داران لـفـظ تـازي و دری

شکر لله کــــه تـو را يافـتـم اي بحر سخا

از تو صلت زمن اشعار بــــا الفاظ دری

یا خاقانی که می گوید:

بر بط اعجمي صفت هشت زبانش در دهــان

از سر زخمه ترجمان کرده به تازي و دری

یاراوي ز در های دری دلال ودلهــا مشتري

خاقاني اينک جـــوهـري درهاي بيضا ريخته

در جایی دیگر می گوید:

در دری را از قلـم در رشـته جـان کــرده ام

پس باز بگشاده زهـــــم بـر شــاه والا ريخته

در جایی دیگر می گوید:

بررقـعـه نـظـم دری قـايــم مـنـم در شاعـری

بـا من بـقـايـم عـنصري آب مـجـارا ريختهی

در جایی دیگر می گوید:

ديــد مـرا گرفـتــه لـب آتـش پـارســــی زتب

نـطـق مـن آب تـازيـان بــرده به نکـتـه دری

در جایی دیگر می گوید:

چون به تازی و دری یاد افاضل گذرد
نام خویشافسر دیوان به خراسان یابم

در جایی دیگر می گوید:

دیوان من به سمع تو در دری دهد
جانم صفات بزمتو ز اوج سما کند

در جایی دیگر می گوید:

راوی ز درهای دری دلال و دلها مشتری
خاقانیاینک جوهری درهای بیضا ریخته

یا قطران تبريزی که می گوید:

گر مرا بر شعـر گويان جهان رشک آمـدی

مـن در شعـر دری برشاعــــران نگشادمی

یا واصل که می گوید:

شرح بـيـان معـرفـت از ارغـــــوان بپرس

وز نـــي شـنـو درس مـقـامـات معـنـــــوی

دراج در نـظـم دری سفــت و فـاخـــتـــه

سـر کــرد عـاشـقـانــه غــزل هاي پهـلوی

یا ناصر خسرو که می گوید:

مــن آنـــم کــه در پـــاي خــوکان نـريـزم

مــــر ايــــن قـيـمـتـي دُر لـفــــظ دری را

یا عنصری بلخی که می گوید:

آيا به فـعـل تــو نيکــو شـــده معـاني خيــر

و يا به لـفـظ تـو شيرين شــــده زبان دری

یا شمس طبسی که می گوید:

نيست عجب گر شـود عيسي تازي زبــان

از پـي گفـتـار او عـاشــق شعـــــــر دری

یا سوزنی که می گوید:

صفات روي تــو آسان بــود مـرا گـفـتــن

گـهي با لـفـظ دری و گهي به شعــر دری

و جبلی که می گوید:

پـيـوسته به الـفـاظ دری وصف تو گويــم

چـون مــدح خــداونـــد به الـفـاظ حجازي

یا انوری که می گوید:

طـمـع بگشايـد زشرح و بسط او جذر اصم

چـون زبـان نـطـق بگشايــد به الـفـاظ دری

یا معزی که می گوید:

دست رادش در دهــــانـم در دريـا بي نهـاد

چون بـبـاريــد از زبانــم پـيـش او دُر دری

یا سعدی که می گوید:

هــزار بلـبـل دستان ســـراي عـاشــــق را

بـبـايــد از تو سخن گفـتـن دری آمـــوخت

یا لا ادری که می گوید:

گـر حــمــد تــو بر قـبـلــه ابــــدال نگارند

خـوانـد بـه نـمـاز انـدر شعــر دری ابــدال

ویا نظامی که می گوید:

زان سخنها که تازیست و دری
در سواد بخاری وطبری .

یا

نظامی که نظم دری کار اوست
دری نظم کردن سزاواراوست .

یا

مغنی درخروش آورده پرده
غزلهای دری آغاز کرده .

یا

قلم است این بدست سعدی در
یا هزار آستین در دری

این ها همه اشعاری اند که در آن فارسی ( دری ) گویان بزرگ از واژه ی دری استفاده کردند که این خود دلیلی ست بر اینکه واژه اصلی و کهن این زبان دری ست نه فارسی ( پارسی ) .

به پایان آمد این دفتر حکایت همچنان باقیست.......

حکایت واژه دری یکی از صدها حکایت تلخی ست که دارد تحریف میشود و شاید نسل های بعد ما را برای این تحریف نبخشند.

نوشته فوق نتیجه تحقیق کوچک من بود :) شما احتمالا با خواندن این متن به یکی از این بخش ها تقسیم خواهید شد :

موافق : پس خواهشمندم با فشردن علامت قلب حضور خود را اعلان دارید و اگر در توان دارید نظری را نیز در این باب بنگارید. در ضمن شما میتونید با اعلان ( انتشار ) این مقاله کمکی ( کوچک ) به این تاریخ بزرگ کنید :) #وبلاگ #توییتر #فیسبوک #اینستاگرام

مخالف : اینکه مخالف باشید و بدون اعلام حضور از این صفحه بروید جفایی ست بزرگ :( پس خواهشمند است با بیان کردن دلیل خود من را هم از اشتباهم باخبر کنید به هرحال یک برنامه نویس ( ساده ) هیچ وقت نمیتونه یه بحث ادبی خوب داشته باشه :) اگر به هر دلیلی دوست ندارید دلیل خود را بیان کنید پس مشکلی نیست با جمله ای ( مخالف هستم ) مخالفت خودتان را اعلام کنید. باشد تا رستگار شویم :)

این داستان همچنان ناتمام است........

پایان بی پایان